گنجور

شمارهٔ ۵۵

این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد
دل من برد و ره خون زد و دیده بگشاد
دل من برد بگفتار دل آزار بتی
که همه فعلش بند است و همه قولش داد
بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت
بوفا کردن زفتست و بدل بردن راد
بدهم گفت بتو جان و دل و غم ندهم
این پذیرفت و بداد آن پذیرفت و نداد
از میان همه این خیل بد و دادم دل
از میان همه این قوم بدو بودم شاد
ندهد دل بمن آن ماه و ز من خواهد دل
ندهد داد من از جور و ز من خواهد داد
مهربان بود ندانم ز من او را چه رسید
دادگر بود ندانم که مر او را چه فتاد
که یکی روز بدرویش همی نارد مهر
که یکی ساعت از داد همی نارد یاد
هرگز اوراست ندارد که منم شیفته دل
دل او چون دل من شیفته و تافته باد
که هرانکس که دل اندر کف معشوق نهد
بهمه جور و جفا گوش ببایدش نهاد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این چه بند است که بر من غم آن ماه نهاد
دل من برد و ره خون زد و دیده بگشاد
هوش مصنوعی: این چه زنجیری است که بر من نهاده‌اند، به خاطر غم آن ماه. دل من را برده و دنبال خود کشانده و چشمانم را پر از اشک کرده است.
دل من برد بگفتار دل آزار بتی
که همه فعلش بند است و همه قولش داد
هوش مصنوعی: دل من تحت تأثیر سخنان دل‌آزار و نازیبای یک معشوق قرار گرفته است. او فقط به قول‌هایش متکی است و تمام رفتارهایش مرا به بند کشیده است.
بجفا کردن راد است و بدل دادن زفت
بوفا کردن زفتست و بدل بردن راد
هوش مصنوعی: نزدیک شدن به خوبان و عمل نیک انجام دادن، فضیلتی بزرگ است، اما به پریشان‌حالی و زشت‌کاری جان بخشیدن، نکوهش شده و نتیجه‌ای منفی دارد.
بدهم گفت بتو جان و دل و غم ندهم
این پذیرفت و بداد آن پذیرفت و نداد
هوش مصنوعی: من به تو جان و دل خود را می‌دهم، اما غمم را نمی‌دهم. او این را قبول کرد و جان و دل را دریافت کرد، اما غمم را نپذیرفت و نداد.
از میان همه این خیل بد و دادم دل
از میان همه این قوم بدو بودم شاد
هوش مصنوعی: از میان تمام این افراد ناپسند و بد، من دل را از میان آنها انتخاب کردم و با او خوشحالم.
ندهد دل بمن آن ماه و ز من خواهد دل
ندهد داد من از جور و ز من خواهد داد
هوش مصنوعی: دلی که من به آن مهتاب می‌دهم، دل را از من نخواهد گرفت. در عوض، من از سختی‌هایی که می‌کشم، چیزی از او نخواهم.
مهربان بود ندانم ز من او را چه رسید
دادگر بود ندانم که مر او را چه فتاد
هوش مصنوعی: او به من مهربان بود، اما نمی‌دانم چه چیزی سبب این مهربانی‌اش شد. او قاضی و دادگر بود، اما نمی‌دانم چه چیزی برای او پیش آمد.
که یکی روز بدرویش همی نارد مهر
که یکی ساعت از داد همی نارد یاد
هوش مصنوعی: روزی درویش با مهر و محبت یادآوری می‌کند که حتی یک ساعت از داد و انصاف فراموش نشود.
هرگز اوراست ندارد که منم شیفته دل
دل او چون دل من شیفته و تافته باد
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توانم به کسی که دلش را به من داده، بی‌تفاوت باشم، زیرا من نیز مانند او عاشق و شیدا هستم.
که هرانکس که دل اندر کف معشوق نهد
بهمه جور و جفا گوش ببایدش نهاد
هوش مصنوعی: هر کس که عشق خود را در دست معشوق بگذارد، باید همه نوع سختی و بدرفتاری را تحمل کند.