گنجور

شمارهٔ ۸

گفتم: ای جان، ز درم باز آیی
گفت: دلدار که می بازایی
گفتمش: عاشق مسکین توام
گفت: خا دانه وزم بین شایی
گفتمش: خیره مراجی خودی
خنده زد گفت: لجورستانی
گفتمش: رو بنما، گفت بناز:
کین گدا را بین هوس باشایی
خبر آمو که عجب لاوم من
گفتمش: لاوه بکن، خوش لایی
همه جای روی تو بیند قاسم
وس عجب نی که ببو هرجایی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مسدس مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم: ای جان، ز درم باز آیی
گفت: دلدار که می بازایی
هوش مصنوعی: گفتم: ای عزیز، آیا دوباره به سراغ من خواهی آمد؟ او پاسخ داد: کسی که بر دلش تسلط دارد، می‌تواند هر چیزی را به دست آورد.
گفتمش: عاشق مسکین توام
گفت: خا دانه وزم بین شایی
هوش مصنوعی: به او گفتم که من عاشق بیچاره‌ی تو هستم. او با نگاهی خالی به من پاسخ داد که به من توجهی ندارد.
گفتمش: خیره مراجی خودی
خنده زد گفت: لجورستانی
هوش مصنوعی: به او گفتم: به خودت توجه کن، او با خنده پاسخ داد: مگر تو نمی‌دانی که من به چه چیزی تعلق دارم؟
گفتمش: رو بنما، گفت بناز:
کین گدا را بین هوس باشایی
هوش مصنوعی: گفتم به او: خود را نشان بده، او گفت: خود را بیارای، چرا که نگاه کن به این گدا که آرزوی پادشاهی دارد.
خبر آمو که عجب لاوم من
گفتمش: لاوه بکن، خوش لایی
هوش مصنوعی: من از آنچه که شنیدم باخبر شدم که چقدر شگفت‌انگیز است. به او گفتم: «بیا، خوش بگذرانیم!»
همه جای روی تو بیند قاسم
وس عجب نی که ببو هرجایی
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، زیبایی تو در آنجا مشاهده می‌شود و این امر جای شگفتی نیست که در هر مکانی درباره‌ات صحبت شود.