گنجور

شمارهٔ ۸ - بیان واقعه دیدن امیر تیمور

برادر عزیز را سعادت ابدی مساعد باد و برضا و لقانا رسید،از دنیا مرواد، بالنبی وآله الامجاد روزی چندست که سلطان معشوق حقیقی از افق دل ربانی بر عاشقان کرشمهای عجب می کند،گاهی بغمزه تشریف میدهد وگاهی بغم تهدید و من می گویم،بیت :

چون وصلت قاسم بخدا بی شکیست
آنجاکه منم غمزه وغم هردو یکیست

بارها داعیه پنداشته بحکم «الشفقة علی خلق الله »که گفته اند هر طالب را،که اخلاص مخلصانه بمردی باشد،حق اخلاص بدان مرد واجب شود،شفقت برو و شفاعت اهل او در قیامت،اکنون در قیامت خواهد بود،انشاء الله از آن باشی آنچه نزدیک تری باتو رمزی بگویم:

الا،ای شاهباز ملک لاهوت
مقید مانده ای در دام ناسوت
چو در ملک دو عالم پادشایی
چرا از نقد معنی بی نوایی؟
کنون بشنو ز جبار جهاندار
قدیم قادر قیوم دادار
چه دولتها بمشتی خاکیان داد
که ایشان را یقینی بی گمان داد
زهی انعام ولطف بی نهایت
که خاکی را دهد چندین هدایت
ز حالات دل ارباب معنی
بگویم نکته ای در باب معنی
سحر می بودم اندر اضطرابی
که جان را آمد از حضرت خطابی
که:هان!ای قاسمی،راه توبازست
بیا، بشنو تو از ما هرچه رازست
چو دانستم که محبوبم طلب کرد
دلم شدمست و از مستی طرب کرد
روان شهباز روحم بال بگشود
گذشت از چار و پنج و نه فلک زود
بپرواز فضای لامکان شد
زمانی بی زمین و بی زمان شد
ز دنیی وز عقبی رفت بیرون
خداوند جهان را دید بیچون
چو خودرایافت در دیوان وحدت
بزد بر خاک پیشانی زهیبت
که :ای محبوب جان پاکبازان
که باشد قاسمی؟مسکین حیران
که با او این چنین اعزاز باشد؟
زمانی ناز و گاهی راز باشد؟
ولی هرجا که لطف لایزالی
تعلق گیرد از اوج تعالی
ز فیض پرتو انوار یزدان
اگر موری بود،گردد سلیمان
خطابم آمد از دادار قیوم
که:در خاطر سفر داری ازین بوم
بلایی نازلست از ما برین خاک
که از وی خیره گردد چشم افلاک
تو تدبیر دوای خویشتن کن
برون شو،یا ز خون خود را کفن کن
بسوز سینه گفتم یا الهی
سفر خواهم ازین جا گر تو خواهی
ولی قومی فقیر و نا توانند
که از بیم بلایت در فغانند
درین ملک ت بسی زهاد هستند
که از بیم تو همچون خاک پستند
بسی از اهل علم واهل عرفان
بچهرت سبحه تقدیس گردان
خطاب آمد که:ما را بی نیازیست
که چندین زهد و علم این جا ببازیست
ز علم بی عمل وز زهد ناپاک
ز حکامی که بی عدلند وبی باک
همه افتاده در کفران نعمت
ازان می بارد این باران محنت
برآوردم ز دل آه جگر سوز
که:ای ازنور دیدارت شبم روز
بآب دیده بیدار داران
بسوز سینه شب زنده داران
بدان آبی که از چشم گنه کار
فرو بارد،چو تنگش در رسد کار
بدان آهی که مرد دست کوتاه
برآرد از جگر وقت سحرگاه
بدان آتش که در وقت ندامت
بود در سینه صاحب غرامت
بباد سرد از جان کریمان
بآب گرم از چشم یتیمان
بپیر پشت چون چوگان خمیده
تک گویش سر میدان رسیده
بطفل دیده پر نم،سینه پرتاب
بمرد تشنه چون گل برگ سیراب
بدان زاری که پیر ناتوانی
فرو گرید سر خاک جوانی
بمشتاقان اسرار حقیقت
بنقادان بازار طریقت
بدان دل کو بنورت آشنا ماند
برآن جان کو ز آلایش جدا ماند
بگردان از خلایق این بلا را
که می آرم شفیعت مصطفا را
خطاب آمد که :قاسم،چار هایل
که نازل بود بر این قوم نازل
یکی را محو گردانیم و ناچیز
سه دیگر بود موقوف سه چیز
یکی زاری،دوم عدلی ز جمله
سیم رد بلا،یعنی که صدقه
خطاب آمد ز حق بر دل نود بار
که شرح یک سخن نتوان بصد بار
اگر دیگر بگویم باتو،ای دوست
بدرد صدمت حق بر تنت پوست
نماند هستیت،نا بود گردی
ز عالم بی زیان وسود گردی
ولی خواهم که جبار جهاندار
کند یک ذره از توفیق در کار
که تا محرم شوی اسرار مارا
بدانی جمله کار وبار مارا
که مارا باخدا حال نهانیست
که صد راز و نیاز اندر ز مانیست
دریغا! طالبی سر در کفن کو؟
که تا با او بگویم سر من هو
من اندر ملک معنی آفتابم
ز منبع دیگران اندر حجابم
کنون مضمون جمله باز گویم
ترا اسرار حق سر باز گویم
اگر در خطه این شهر پایم
ازین معنی دو صد برهان نمایم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برادر عزیز را سعادت ابدی مساعد باد و برضا و لقانا رسید،از دنیا مرواد، بالنبی وآله الامجاد روزی چندست که سلطان معشوق حقیقی از افق دل ربانی بر عاشقان کرشمهای عجب می کند،گاهی بغمزه تشریف میدهد وگاهی بغم تهدید و من می گویم،بیت :
هوش مصنوعی: ای برادر عزیز، امیدوارم همیشه در سعادت و خوشبختی باشی و به رضای خدا و لقای او نائل شوی. از دنیا دست نکش و بدان که سلطان حقیقی عشق، از آسمان دل‌های عاشقان، با حرکات شگفت‌انگیز خود آنها را می‌فریبد. گاهی با یک نگاه ملایم سر می‌زند و گاهی با تهدیدی جدی.
چون وصلت قاسم بخدا بی شکیست
آنجاکه منم غمزه وغم هردو یکیست
هوش مصنوعی: وقتی که به قاسم می‌رسیم، بدون شک، من هم چهره‌ای زیبا و هم غمی بزرگ دارم و این دو احساس در من به هم پیوسته‌اند.
بارها داعیه پنداشته بحکم «الشفقة علی خلق الله »که گفته اند هر طالب را،که اخلاص مخلصانه بمردی باشد،حق اخلاص بدان مرد واجب شود،شفقت برو و شفاعت اهل او در قیامت،اکنون در قیامت خواهد بود،انشاء الله از آن باشی آنچه نزدیک تری باتو رمزی بگویم:
هوش مصنوعی: بارها گفته شده است که بر اساس حکم «شفقت بر خلق خدا»، هر فردی که با خلوص نیت و صداقت به دنبال حقیقت باشد، به او حق شفاعت داده می‌شود. این شفاعت در روز قیامت به او تعلق خواهد گرفت. ان‌شاءالله امیدوارم که شما هم از این نعمت برخوردار باشید. حالا می‌خواهم نکته‌ای نزدیک‌تر به شما بگویم...
الا،ای شاهباز ملک لاهوت
مقید مانده ای در دام ناسوت
هوش مصنوعی: ای پرنده بلند پرواز عالم الهی، تو در دام و محدودیت‌های این دنیای مادی گرفتار شده‌ای.
چو در ملک دو عالم پادشایی
چرا از نقد معنی بی نوایی؟
هوش مصنوعی: چرا وقتی که در دو جهان پادشاهی داری، از توانایی واقعی خود بهرمند نیستی و در فقر معنوی به سر می‌بری؟
کنون بشنو ز جبار جهاندار
قدیم قادر قیوم دادار
هوش مصنوعی: اکنون از خدای بزرگ و قدیم، که قادر و پرتوان و بخشنده است، بشنو.
چه دولتها بمشتی خاکیان داد
که ایشان را یقینی بی گمان داد
هوش مصنوعی: چه دولت‌هایی به مردم خاکی وعده‌هایی دادند که آن‌ها را به یقین و اطمینان رساندند.
زهی انعام ولطف بی نهایت
که خاکی را دهد چندین هدایت
هوش مصنوعی: چه نعمت و لطف بی‌نهایتی است که خاکی را این‌گونه هدایت می‌کند!
ز حالات دل ارباب معنی
بگویم نکته ای در باب معنی
هوش مصنوعی: از احوالات دل کسانی که به عمق معانی پی برده‌اند، نکته‌ای را در مورد خود معنا بیان می‌کنم.
سحر می بودم اندر اضطرابی
که جان را آمد از حضرت خطابی
هوش مصنوعی: صبحگاهان در حالتی نگران و مضطرب بودم که جانم به واسطه صدای بلندی به من رسید.
که:هان!ای قاسمی،راه توبازست
بیا، بشنو تو از ما هرچه رازست
هوش مصنوعی: ای قاسمی، گوش کن! راه تو باز شده است، بیا و از ما هر چه رازی هست بشنو.
چو دانستم که محبوبم طلب کرد
دلم شدمست و از مستی طرب کرد
هوش مصنوعی: زمانی که فهمیدم محبوبم به من نیاز دارد، دلم پر از شادی و سرخوشی شد و از این حالت خوشحالی به وجد آمدم.
روان شهباز روحم بال بگشود
گذشت از چار و پنج و نه فلک زود
هوش مصنوعی: روح آزاد و پرنده‌وار من به آسمان پرواز کرد و به سرعت از میان دنیای مادی و عالم بالا گذر کرد.
بپرواز فضای لامکان شد
زمانی بی زمین و بی زمان شد
هوش مصنوعی: در یک لحظه، اوج گرفت و به دنیایی فراتر از فضا و زمان رسید، جایی که نه زمین وجود داشت و نه زمان.
ز دنیی وز عقبی رفت بیرون
خداوند جهان را دید بیچون
هوش مصنوعی: از دنیای مادی و دنیای آخرت خارج شد و خداوند جهان را بدون هیچ گونه قید و شرطی مشاهده کرد.
چو خودرایافت در دیوان وحدت
بزد بر خاک پیشانی زهیبت
هوش مصنوعی: وقتی که در دیوان وحدت به کمال رسید، با افتادگی و تواضع بر زمین به خاک افتاد.
که :ای محبوب جان پاکبازان
که باشد قاسمی؟مسکین حیران
هوش مصنوعی: ای محبوبی که جان پاکبازان برای توست، آیا کسی جز تو می‌تواند نجات‌دهنده‌ای باشد؟ من فقط یک احساس‌ بهت‌زده و بی‌چاره‌ام.
که با او این چنین اعزاز باشد؟
زمانی ناز و گاهی راز باشد؟
هوش مصنوعی: آیا می‌شود با چنین شخصی این‌گونه مورد احترام و محبت قرار بگیرم؟ گاهی به من توجه می‌کند و گاهی هم با من راز و نیاز دارد؟
ولی هرجا که لطف لایزالی
تعلق گیرد از اوج تعالی
هوش مصنوعی: هر جا که رحمت و لطف بی‌نهایت خداوند نازل شود، از بلندی و مرتبه‌ی عالی وجود برکات و تاثیرات خود را می‌گذارد.
ز فیض پرتو انوار یزدان
اگر موری بود،گردد سلیمان
هوش مصنوعی: اگر موری تحت تأثیر نور و رحمت خداوند قرار گیرد، می‌تواند به مقام سلیمان برسد.
خطابم آمد از دادار قیوم
که:در خاطر سفر داری ازین بوم
هوش مصنوعی: پیامی از خداوند بر من نازل شد که: آیا در دل خود آرزو داری از این سرزمین سفر کنی؟
بلایی نازلست از ما برین خاک
که از وی خیره گردد چشم افلاک
هوش مصنوعی: آسیبی از سوی ما بر این زمین وارد می‌شود که حتی آسمان‌ها از آن دچار حیرت می‌شوند.
تو تدبیر دوای خویشتن کن
برون شو،یا ز خون خود را کفن کن
هوش مصنوعی: خودت به فکر حل مشکلاتت باش و یا تصمیم بگیر که از درد و رنجی که داری رها شوی.
بسوز سینه گفتم یا الهی
سفر خواهم ازین جا گر تو خواهی
هوش مصنوعی: سینه‌ام را می‌سوزانم و می‌گویم ای خدای من، اگر تو بخواهی، از این مکان حرکت می‌کنم و می‌روم.
ولی قومی فقیر و نا توانند
که از بیم بلایت در فغانند
هوش مصنوعی: اما گروهی از مردم هستند که فقیر و ناتوان‌اند و به خاطر ترس از مشکلات و مصایب در حال ناله و گله‌گذاری هستند.
درین ملک ت بسی زهاد هستند
که از بیم تو همچون خاک پستند
هوش مصنوعی: در این سرزمین تعداد زیادی عابد و زاهد وجود دارند که به خاطر ترس از تو، مانند خاکی بی‌ارزش و پست شده‌اند.
بسی از اهل علم واهل عرفان
بچهرت سبحه تقدیس گردان
هوش مصنوعی: بسیاری از دانشمندان و عارفان، فرزندت را مانند تسبیحی برای تقدیس و ستایش خدا قرار بده.
خطاب آمد که:ما را بی نیازیست
که چندین زهد و علم این جا ببازیست
هوش مصنوعی: پیام به ما می‌گوید که ما به زهد و علم زیاد نیازی نداریم، زیرا اینها تنها در اینجا بازیچه هستند.
ز علم بی عمل وز زهد ناپاک
ز حکامی که بی عدلند وبی باک
هوش مصنوعی: از دانشی که به عمل نمی‌انجامد و از زهدی که خالص نیست، از حاکمانی که بی‌عدالت و بی‌پروا هستند.
همه افتاده در کفران نعمت
ازان می بارد این باران محنت
هوش مصنوعی: همه در نادانی و ناسپاسی گرفتارند و این درد و سختی مثل باران بر آنها می‌بارد.
برآوردم ز دل آه جگر سوز
که:ای ازنور دیدارت شبم روز
هوش مصنوعی: از عمق دل آهی آتشین برمی‌آورم که می‌گوید: ای کسی که دیدارت برای من مانند نور است، شب را به روز بدل می‌سازد.
بآب دیده بیدار داران
بسوز سینه شب زنده داران
هوش مصنوعی: با اشک چشمت بیدار باش و دل شب‌زنده‌دارها را بسوزان.
بدان آبی که از چشم گنه کار
فرو بارد،چو تنگش در رسد کار
هوش مصنوعی: وقتی که اشک گناهان شخصی بر چهره‌اش بریزد و در زمانی که به آخر خط برسد، متوجه می‌شود که چقدر اوضاعش سخت و بحرانی شده است. این اشک‌ها نشانه‌ای از پشیمانی و دردی است که به خاطر اعمالش تجربه می‌کند.
بدان آهی که مرد دست کوتاه
برآرد از جگر وقت سحرگاه
هوش مصنوعی: بدان که وقتی صبح زود کسی از دلش آهی برمی‌آورد، به خاطر دلی شریر یا بی‌چاره‌ای است که دستش به جایی نمی‌رسد.
بدان آتش که در وقت ندامت
بود در سینه صاحب غرامت
هوش مصنوعی: بدان که آتشی که در زمان پشیمانی در دل کسی که خسارت دیده وجود دارد، بسیار سوزان و دردناک است.
بباد سرد از جان کریمان
بآب گرم از چشم یتیمان
هوش مصنوعی: سردی باد به جان انسان‌های بخشنده می‌نشیند، همان‌طور که گرمی آب در چشم یتیمان به آنان آرامش می‌بخشد.
بپیر پشت چون چوگان خمیده
تک گویش سر میدان رسیده
هوش مصنوعی: پیرمردی که از زندگی خسته و کمرش خمیده شده است، در میدان زندگی به نهایت توانایی خودش دست یافته و آماده رقابت است.
بطفل دیده پر نم،سینه پرتاب
بمرد تشنه چون گل برگ سیراب
هوش مصنوعی: چشم اشک‌بارم و دل پر از درد است، همانند گلی که در برابری تشنه‌ای به حیات، با آب زندگی‌ساز سیراب می‌شود.
بدان زاری که پیر ناتوانی
فرو گرید سر خاک جوانی
هوش مصنوعی: بدان زاری که یک سالخورده و ناتوان بر سر خاک جوانی اشک می‌ریزد، نشان از غم و تأسف عمیق او دارد.
بمشتاقان اسرار حقیقت
بنقادان بازار طریقت
هوش مصنوعی: در حقیقت، این بیت به این معناست که میان افرادی که به دنبال درک عمیق و واقعیات جهان هستند و کسانی که در حال تجارت و تبادل نظرات در مورد راه‌های رسیدن به حقیقت و معنویت، ارتباط و تعامل وجود دارد. به عبارت دیگر، کسانی که علاقه‌مند به جستجوی حقایق هستند، می‌توانند از دیدگاه‌های مختلف دیگران بهره‌مند شوند و در این مسیر، از تجربه‌ها و دانش دیگران استفاده کنند.
بدان دل کو بنورت آشنا ماند
برآن جان کو ز آلایش جدا ماند
هوش مصنوعی: بدان که دلی که با نور آشناست، همانند جانی است که از آلودگی‌ها دور مانده است.
بگردان از خلایق این بلا را
که می آرم شفیعت مصطفا را
هوش مصنوعی: ای کاش این مشکل و مصیبت را از دیگران دور کنی، زیرا من شفیع و واسطه‌ام، حضرت مصطفی (ص) را به میان می‌آورم.
خطاب آمد که :قاسم،چار هایل
که نازل بود بر این قوم نازل
هوش مصنوعی: پیام آمد که: قاسم، چهار نشانه‌ای که بر این قوم نازل شده، بر آنها نازل گشته است.
یکی را محو گردانیم و ناچیز
سه دیگر بود موقوف سه چیز
هوش مصنوعی: ما یکی را بی‌اهمیت می‌کنیم و سه نفر دیگر به سه چیز وابسته و محدود می‌شوند.
یکی زاری،دوم عدلی ز جمله
سیم رد بلا،یعنی که صدقه
هوش مصنوعی: در اینجا به دو نکته اشاره شده است. اول اینکه یک نفر در حال گله و شکایت است و دیگری با انصاف و عدل برخورد می‌کند. همچنین اشاره شده که تمام خیرات و صدقات از مشکلات عبور می‌کند و به نوعی می‌توان آن را به عنوان راهی برای از بین بردن بلاها و سختی‌ها در نظر گرفت.
خطاب آمد ز حق بر دل نود بار
که شرح یک سخن نتوان بصد بار
هوش مصنوعی: پیامی از سوی خداوند به دل آمد که حتی اگر بارها یک موضوع را توضیح بدهی، نمی‌توان با آن بارها به تمام ابعاد و زوایای یک سخن پی برد.
اگر دیگر بگویم باتو،ای دوست
بدرد صدمت حق بر تنت پوست
هوش مصنوعی: اگر دوباره از تو صحبت کنم، ای دوست، نمی‌توانم از درد و زخم‌هایی که به من زده‌ای، بگذرم.
نماند هستیت،نا بود گردی
ز عالم بی زیان وسود گردی
هوش مصنوعی: هویت تو از بین می‌رود و نابود می‌شوی، در حالی که از این دنیا هیچ زیان و سودی نخواهی برد.
ولی خواهم که جبار جهاندار
کند یک ذره از توفیق در کار
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که فرمانروای قدرتمند کمکی هر چند کوچک به من در کارهایم کند.
که تا محرم شوی اسرار مارا
بدانی جمله کار وبار مارا
هوش مصنوعی: تا زمانی که به مقام مقدس و قابل احترام برسید، می‌توانید تمام رازها و امور ما را بشناسید.
که مارا باخدا حال نهانیست
که صد راز و نیاز اندر ز مانیست
هوش مصنوعی: ما با خدا ارتباط و حالتی پنهانی داریم که پر از راز و نیاز است و در زمان خاصی محدود نمی‌شود.
دریغا! طالبی سر در کفن کو؟
که تا با او بگویم سر من هو
هوش مصنوعی: ای کاش! کسی پیدا شود که سرش در کفن باشد، تا بتوانم با او از حال و روز خود بگویم.
من اندر ملک معنی آفتابم
ز منبع دیگران اندر حجابم
هوش مصنوعی: من در سرزمین معانی مانند آفتاب هستم، ولی دیگران از منبع‌های دیگر به صورت پنهان و با حجاب به من راه پیدا می‌کنند.
کنون مضمون جمله باز گویم
ترا اسرار حق سر باز گویم
هوش مصنوعی: الان می‌خواهم در مورد مفهوم کلی همه چیز با تو صحبت کنم و رازهای عمیق الهی را برایت افشا کنم.
اگر در خطه این شهر پایم
ازین معنی دو صد برهان نمایم
هوش مصنوعی: اگر در این شهر قدم بگذارم، می‌توانم بارها و بارها دلیل و مدرک برای این مطلب بیاورم.