گنجور

بخش ۱

متاع ثنای بیحد و سپاس بی اندازه کریم ستاری را که انسانرا بخلعت (ولقد کرمنا بنی آدم) گرامی داشت ودراعه (لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم) در بر ایشان افکند.زنانرا پوشش مردان و مردانرا جامه زنان گردانید که (هن لباس لکم و انتم لباس لهن). محاسن را سلیم سلامت بشر ساخت که (وریشا و لباس التقوی) چادر شب و نهالی و بالش را ثوب نوم ساخت و پیرهن وجبه و فرجی را لبس بیداری. (المنزه ذاته عن النوم والیقظه والمعرا عن الماکول و الملبوس) سیه پوش شب بفضلش از آب دریا گلیم خویش بیرون کشیده و قصار قدرتش تافته خورشید هر بامداد در خارای کوه بر سنگ زده.

گازر تقدیر او از قرص خور در طشت چرخ
هر سحر میشوید از اوساخ رخت روزگار

و صلوات بی انتها بعدددگمه جبیها و بخیه درزها بر آن تاجدار(لعمرک) و قباپوش(یضیق صدرک) آنسیدی که از غایت اخلاق بدست مبارک وصله بر خرقه زدی ویک چامه بیش در بر نداشت و آن نیز ببرهنه رسانید. این مطبق آسمان رخت پای انداز او و خود در ژنده فقر متمکن

سپهر از خلعت قدرش چو گوئی
فراویزی بروخارای کهسار
قبای رتبتش چون بخت میدوخت
برآمد آسمان زویک کله وار

و بر آل و اصحاب او که طراز آستین عدل و سجیف ذیل احسان بودند تا دامن قیامت باد.

(اما بعد) چنین گوید گسترنده این فراش و بافنده این قماش(محمود بن امیر احمد المدعو بنظام القاری خفظ الله ثوب و جوده من وسخ الحوادث ودنس النوائب) که از آنروز باز که این دکان خیاطی گسترده شد و این جامهای معنی بریدن گرفت از قصیده ارمک و غزل قباچه و مقطعات سلیم و رباعیات چارچاک و فردیات دستارچه ومثنوی دوتوئیها و ملمع جامهای صوف دورنگ بزازانه و غیرها فراخور قد قبول همه خدا راست آورده در رسانید. کار فرمایان روی باین کمینه میآوردند و تعجیل مینمودند. بعضی جهه عید خرمی جامه نو و بعضی جهه زفاف عروس سخن باداماد ممدوح و چندی جهت سور جامه بریدن که آنرا سروری میباشد هر روز تقاضای جامه نو میکردند و من دست تنها بودم و شهری و مردی. و کمتر از جولاهه نمیتوان بود که تا یکی از بار فرو گیرم دیگری ببارنهم. هر یکی را بتلبیسی روانه میکردم و میگفتم. اینکان گریبانش مانده است. یامیگفتم بزیر سنگ نهاده ام تا تنگ بخورد ایشان میگفتند.

پیش درزی جامه کز تنگ میآید برون
چند تنقیصم دهد از سنگ میآید برون

و این رختها چندی غلافی دوخته یعنی لوک و بارده و التقی؟ نزده و بعضی آرایش نکرده از تعجیل چون جامه تشریفی و هنوز از تلهای حلاجی پاک نشده از برم میکشیدند و دست از یقه ام بر نمیداشتند و چون دستار از هم میر بودند. اکنون در بر مردم می بینم ومعایب آن که بر من پوشیده بود ظاهر میگردد. از کلیله اعتراض و زخم طعن حسودان بر آن دست نزده ام. فاما صوف آمرزشی بر قبر شیخ سعدی(رحمه الله) میپوشانم که از بالای من عذر خواسته گفته است.

قباگر حریرست و گر پرنیان
بناچار حشوش بود در میان

و بجد جامه درکار کننده بودم که دست ازین صنعت چون آستین دکله کوتاه کنم. چه کاری باریکست و بازار کساد. میگفتم پس آن به که سلیم سلامت در بر کنم و پای در دامن عافیت کشم که(ثوب السلامه لایبلی) که بازارگانی چند مایه در باخته و ناقصانی چند چون حنین بمثال بخیه سقرلاط بر وی کار آمده اند که مغولی دوخته از فارسی دوزی وارمک باریک از شال درشت فرق نمیکنند.

چه داند چکمه را قیمت که گوئی چارپا دارد
دوابی کش سقرلاط و جل خرسک بود یکسان

ولیکن جماعتی مبصران روشناس و سمساران چار سوی لباس چون ریشه میان بند و برک در دامنم آویختند و گفتند. چون شده خود را پریشان کردن و چون ابریشم و ریسمان بتاب رفتن و بسان پیرهن تن بخود گرفتن و مانند بند شلوار بنیفه رفتن وجهی ندارد. حال انکه اینعلم مصنف که امروز در دست تست تا چرخ اطلس در گردشست افراشته خواهد ماند.( و من اصوافها و اوبارها و اشعارها اثاثا و متاعا الی حین) و تاحله حیات در تنست از لباسی ناگزیرست. و پوشنی ستر زنده و مرده است. و نظام دنیا با این عقد دانهای در که در جیب تست وابسته. و بر اهل تمیز وصف لباس ازذکر طعام الطف واحسن.چه با وجود خلعت سنجاب کس از شکم باز نگوید.

نخست دامن رختی نکو بدست آور
دگر طعام که اول لبست پس دندان

و بدلیل (اولها سلام و اوسطها طعام و آخرها کلام) ملبوس برماکول مقدمست. چه سلام مستلزم لباسست نه طعام. نه بینی که هر کس بدرختست کسش جواب سلام باز نمیدهد.

بیرخت نفیست که کند پیش قیامی
هر جا که روی پیش بزرگان بسلامی

مع القصه بنده را باین خرقه تحسین میکردند و ترغیب می نمودند. و چون دستار بزرگی خود بجای میآوردند و من چون طره خود را افتاده میداشتم و عذر متاع کاسد خود خواسته میگفتم.

و ظن به خیرا و سامح لسیجه
بالاغضاء و الحسنی و ان کان هلهلا

تشریف قبول مخادبم حد بنده نیست. اینجامه ببالای صاحب اطعمه دوخته است و بس. خان آراسته او بجامه پیراسته من چه ماند. گفتم انجالوت فراوانست گفتند اینجانیرلت کتان بی پایانست. گفتم او را از غیب روزی شد گفتند تونیر از جیب بیرون آوردی. گفتم اولحیه داشت از حلوای پشمک که دست و شانه لحم و چرب و سرخ در آن کم بود گفتند محاسن یقه سمور و شار بین قندس ترا چه شده است. گفتم او را میرسد گفتند ترا می برازد. گفتم آنها شیرین چون حلوای گزرست گفتند اینها دلفریب چون میان بند شیر و شکرست. گفتم دکان طباخی او چنان غلبه است که طاس بر سر خلق میتوان غلطانید گفتند در حمل خیاطی تو چندان جای نیست که سوزنی بیندازند. گفتم آوازه خانچه او همه خراسان گرفته گفتند صدای چرخ ابریشم تو بلا هجان و استرآباد رسیده. گفتم دراز خان او همه جا کشیده گفتند زیلوی تو نیز همه روی زمین گرفته. گفتم حلوای او در دهان عام افتاده گفتند تو نیز چون ارمک پسندیده خاصی، گفتم آن آش بکفچه او بر آمد گفتند اینجامه بر قد تو راست آمد. گفتم آنجا برزگر خواهان بارانست گفتند اینجا گازر طالب آفتاب تابانست. بدین منوال دلم باز میدادند و جامه ام از گرد میافشاندند و میگفتند. غم مدار که چون جامها تنگ است و باد زمستان میوزد بازار رخت را رونقی عظیم می باشد و عید و نوروز در پیشست و سورو عروسی و محافل الباس دست میدهد.

بریدم در عروسیها که خوانم
بوصف جامها اینطرز اشعار
نویسید اینسخنها را زتعظیم
بکرد خیمه و خرگاه و تالار

آن شد که باین طرز مخصوص تن در دادم.

ببر گرفته ام اینجامه کهن چه کنم
نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت

و نیز میدیدم که از آنطرف نان شکنان حق نشناسند و ازین جانب جامه دران ناسپاس. چه لازم که مبالغه کنم و هر کجا کاسه لیسی و نوکیسه بتعصب و حمایت بر خیزند و معارضه نمایند که صدمن گندم ایشان ده من نان حاصل ندارد و از پنجاه من کتوی اینان پنج من پنبه برون نیاید. دیگر انکه این عبد بطنان کشمش از پنبه دانه دوستر دارند. اگر بغرض آش بر جامه ام بریزند چکنم.

ای برادر سخن عروسی دان
که معین نداشت پوشش و خورد
کرد بسحاق عهده نفقه
کسوه آن حواله با من کرد

اکنون ملتمس از عزیزان انکه بعد از خواندن اطعمه این دعا بخوانند که (اللهم اجعل حوائجنا و حوائج جمیع المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات الی آخره) و بعد از قرائت البسه این ورد بجای آرند که (اللهم اجمع شملنا جمیع المومنین والمومنات الی آخره).

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

متاع ثنای بیحد و سپاس بی اندازه کریم ستاری را که انسانرا بخلعت (ولقد کرمنا بنی آدم) گرامی داشت ودراعه (لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم) در بر ایشان افکند.زنانرا پوشش مردان و مردانرا جامه زنان گردانید که (هن لباس لکم و انتم لباس لهن). محاسن را سلیم سلامت بشر ساخت که (وریشا و لباس التقوی) چادر شب و نهالی و بالش را ثوب نوم ساخت و پیرهن وجبه و فرجی را لبس بیداری. (المنزه ذاته عن النوم والیقظه والمعرا عن الماکول و الملبوس) سیه پوش شب بفضلش از آب دریا گلیم خویش بیرون کشیده و قصار قدرتش تافته خورشید هر بامداد در خارای کوه بر سنگ زده.
هوش مصنوعی: خداوند مهربان و بزرگ، انسان را با کرامت خاصی گرامی داشت و او را در بهترین شکل آفرید. او برای مردان و زنان پوشش‌هایی قرار داد که نماد احترام و نوعی دوستی است. زیبایی و سلامت را به انسان عطا کرد و به او لباس‌های زیبا و مناسب بخشید. شب را به آرامش و سکوت و روز را به نور و روشنی تبدیل کرد. با قدرت بی‌نهایت خود، هر صبح آفتاب را به دنیا می‌فرستد تا نشان‌دهنده عظمت خلقتش باشد.
گازر تقدیر او از قرص خور در طشت چرخ
هر سحر میشوید از اوساخ رخت روزگار
هوش مصنوعی: هر صبح، تقدیر او در طشت آسمان، از خورشید مانند قیمتی شسته و تمیز می‌شود و آلودگی‌های روزگار را می‌زداید.
و صلوات بی انتها بعدددگمه جبیها و بخیه درزها بر آن تاجدار(لعمرک) و قباپوش(یضیق صدرک) آنسیدی که از غایت اخلاق بدست مبارک وصله بر خرقه زدی ویک چامه بیش در بر نداشت و آن نیز ببرهنه رسانید. این مطبق آسمان رخت پای انداز او و خود در ژنده فقر متمکن
هوش مصنوعی: درود و سلام بی‌پایان بر آن بزرگوار که تاج بر سر دارد و در قبا پوشیده است. او کسی است که به خاطر رفتار نیکو، با دستان خود وصله بر لباس‌هایی که دچار نقص شده‌اند می‌زند و در عین حال، هیچ چیز اضافی بر تن ندارد و آنچه هم که دارد، نمایان است. آسمان مانند فرشی برای اوست و او در فقر و ذلت خود، در آسایش است.
سپهر از خلعت قدرش چو گوئی
فراویزی بروخارای کهسار
هوش مصنوعی: آسمان مانند لباسی برای اوست که بر سر کوه‌ها می‌تابد و درخشش او را نمایان می‌سازد.
قبای رتبتش چون بخت میدوخت
برآمد آسمان زویک کله وار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به جایگاه و عظمت شخصی است که مانند مقدر و سرنوشتش، زیبایی و شکوهی خاص دارد. آنچنان که گویی آسمان به خاطر او و به نشانه‌ی احترام و تقدیر، بر افراشته شده است.
و بر آل و اصحاب او که طراز آستین عدل و سجیف ذیل احسان بودند تا دامن قیامت باد.
هوش مصنوعی: و بر خانواده و یاران او که الگوی برابری و نشانه‌ای از نیکی و احسان بودند، تا ابد تا روز قیامت سلام و رحمت باشد.
(اما بعد) چنین گوید گسترنده این فراش و بافنده این قماش(محمود بن امیر احمد المدعو بنظام القاری خفظ الله ثوب و جوده من وسخ الحوادث ودنس النوائب) که از آنروز باز که این دکان خیاطی گسترده شد و این جامهای معنی بریدن گرفت از قصیده ارمک و غزل قباچه و مقطعات سلیم و رباعیات چارچاک و فردیات دستارچه ومثنوی دوتوئیها و ملمع جامهای صوف دورنگ بزازانه و غیرها فراخور قد قبول همه خدا راست آورده در رسانید. کار فرمایان روی باین کمینه میآوردند و تعجیل مینمودند. بعضی جهه عید خرمی جامه نو و بعضی جهه زفاف عروس سخن باداماد ممدوح و چندی جهت سور جامه بریدن که آنرا سروری میباشد هر روز تقاضای جامه نو میکردند و من دست تنها بودم و شهری و مردی. و کمتر از جولاهه نمیتوان بود که تا یکی از بار فرو گیرم دیگری ببارنهم. هر یکی را بتلبیسی روانه میکردم و میگفتم. اینکان گریبانش مانده است. یامیگفتم بزیر سنگ نهاده ام تا تنگ بخورد ایشان میگفتند.
هوش مصنوعی: آنگاه چنین می‌گوید سازنده این زیربند و بافنده این پارچه (محمود بن امیر احمد المعروف به نظام القاری) که خداوند لباس او را از زباله‌های حوادث و آلودگی‌های مشکلات نگه‌دارد. از زمانی که این کارگاه خیاطی راه‌اندازی شد و این لباس‌ها به ساخت و طراحی درآمدند، اشعار و غزل‌ها و قطعات ادبی به آن وارد شد و همه به لطف خداوند به نتیجه رسید. مشتریان به سمت من می‌آمدند و خواهان لباس‌های جدید بودند؛ برخی به مناسبت عید و برخی به خاطر عروسی، و هر روز درخواست لباس نو می‌کردند. من به تنهایی در این کار بودم و به سختی می‌توانستم به همه رسیدگی کنم. هر بار که یکی از لباس‌ها را آماده می‌کردم، احساس می‌کردم که بار دیگری به دوش من است و برای هر یک توضیح می‌دادم که چرا لباسش آماده نیست.
پیش درزی جامه کز تنگ میآید برون
چند تنقیصم دهد از سنگ میآید برون
هوش مصنوعی: در حضور یک درزین، هنگامی که لباس از تنگی بیرون می‌آید، چند نقص و عیب از آن بیرون خواهد آمد.
و این رختها چندی غلافی دوخته یعنی لوک و بارده و التقی؟ نزده و بعضی آرایش نکرده از تعجیل چون جامه تشریفی و هنوز از تلهای حلاجی پاک نشده از برم میکشیدند و دست از یقه ام بر نمیداشتند و چون دستار از هم میر بودند. اکنون در بر مردم می بینم ومعایب آن که بر من پوشیده بود ظاهر میگردد. از کلیله اعتراض و زخم طعن حسودان بر آن دست نزده ام. فاما صوف آمرزشی بر قبر شیخ سعدی(رحمه الله) میپوشانم که از بالای من عذر خواسته گفته است.
هوش مصنوعی: این لباس‌ها مدتی است که دوخته شده و هنوز به خوبی آماده نشده‌اند. برخی از آن‌ها به دلیل عجله، بدون آرایش و مرتب‌کردن آماده شده‌اند و هنوز از چربی‌ها و عیوب خیاطی پاک نشده‌اند. من این لباس‌ها را به تن می‌کنم و متوجه عیوبی می‌شوم که قبلاً از من پنهان بود. از انتقادات و زخم زبان‌های حسودان هم به آن‌ها توجهی نکرده‌ام. اما اکنون با لباس مناسب بر سر قبر شیخ سعدی رحمت‌الله می‌روم و عذرخواهی کرده‌ام.
قباگر حریرست و گر پرنیان
بناچار حشوش بود در میان
هوش مصنوعی: جامه‌ای که از حریر یا پرنیان بافت شده باشد، در هر صورت باید درونش چیزهایی معمولی و بی‌ارزش وجود داشته باشد.
و بجد جامه درکار کننده بودم که دست ازین صنعت چون آستین دکله کوتاه کنم. چه کاری باریکست و بازار کساد. میگفتم پس آن به که سلیم سلامت در بر کنم و پای در دامن عافیت کشم که(ثوب السلامه لایبلی) که بازارگانی چند مایه در باخته و ناقصانی چند چون حنین بمثال بخیه سقرلاط بر وی کار آمده اند که مغولی دوخته از فارسی دوزی وارمک باریک از شال درشت فرق نمیکنند.
هوش مصنوعی: من به طور جدی در تلاشم بودم که از این حرفه دست بکشم، زیرا کار سخت و بازار کسادی دارد. به خود می‌گفتم بهتر است که با سلامت و آرامش زندگی کنم و در دامن آسایش قرار بگیرم، زیرا هر کاری ریسک‌های خود را دارد و در این بازار، برخی از بازرگانان همواره در ضرر و زیان هستند و کارهایشان به اصطلاح شبیه به وصله‌هایی است که به هم دوخته شده‌اند، و دیگر تفاوتی بین کارهای خوب و بد نمی‌بینند.
چه داند چکمه را قیمت که گوئی چارپا دارد
دوابی کش سقرلاط و جل خرسک بود یکسان
هوش مصنوعی: چکمه‌ای که قیمتش را نمی‌داند، در واقع نمی‌فهمد که چقدر ارزش دارد. این یعنی حتی اگر به ظاهری جذاب بیاید، نمی‌تواند خود را با وسایل دیگر مقایسه کند. در نهایت، ممکن است به اندازه‌ی دوابی که بار می‌کشد یا جانوری که برایش استفاده می‌شود، ارزش نداشته باشد.
ولیکن جماعتی مبصران روشناس و سمساران چار سوی لباس چون ریشه میان بند و برک در دامنم آویختند و گفتند. چون شده خود را پریشان کردن و چون ابریشم و ریسمان بتاب رفتن و بسان پیرهن تن بخود گرفتن و مانند بند شلوار بنیفه رفتن وجهی ندارد. حال انکه اینعلم مصنف که امروز در دست تست تا چرخ اطلس در گردشست افراشته خواهد ماند.( و من اصوافها و اوبارها و اشعارها اثاثا و متاعا الی حین) و تاحله حیات در تنست از لباسی ناگزیرست. و پوشنی ستر زنده و مرده است. و نظام دنیا با این عقد دانهای در که در جیب تست وابسته. و بر اهل تمیز وصف لباس ازذکر طعام الطف واحسن.چه با وجود خلعت سنجاب کس از شکم باز نگوید.
هوش مصنوعی: اما گروهی از کارشناسان مد و فروشندگان لباس در چهار گوشه، مانند ریشه‌ای که بین بند و برگ آویخته شده، به من نزدیک شدند و گفتند: چه نیازی به پریشان‌حالی است؟ چرا مانند ابریشم و ریسمان خود را بپیچیم و مانند پیراهن به تن کنیم و مانند بند شلوار به راه برویم؟ این کار وجهی ندارد. در حالی که این کتاب که امروز در دست توست، تا زمانی که چرخ‌های عالم در حال چرخش هستند، ارزشمند خواهد ماند. و تا زمانی که زندگی در تو هست، ناچار به پوشیدن لباسی خواهی بود. پوششی که پوشاننده زنده و مرده است. نظام دنیا به این زنجیرهای دانشی که در جیب توست وابسته است. و برای اهل درک، توصیف لباس از یاد غذا و خوراک بهتر و زیباتر است. چرا که با وجود جامه‌ای از سنجاب، کسی از شکم خود هیچ نخواهد گفت.
نخست دامن رختی نکو بدست آور
دگر طعام که اول لبست پس دندان
هوش مصنوعی: اولین قدم در زندگی خوب داشتن لباس زیبا است، سپس به فکر تأمین غذا باش، زیرا لب‌هایت قبل از دندان‌ها به کار می‌آیند.
و بدلیل (اولها سلام و اوسطها طعام و آخرها کلام) ملبوس برماکول مقدمست. چه سلام مستلزم لباسست نه طعام. نه بینی که هر کس بدرختست کسش جواب سلام باز نمیدهد.
هوش مصنوعی: بر اساس این بیان، در مراسم‌ها و جلسات، ابتدا باید سلام کرد، سپس غذا خورده شود و در پایان صحبت کرد. به همین دلیل، لباس برای ما مهم‌تر از غذا است. زیرا سلام نیاز به پوشش مناسب دارد، اما غذا نیازی به آن ندارد. به عنوان مثال، اگر کسی درخت بالا رفته باشد، دیگران به او سلام نمی‌کنند و او هم جوابی نمی‌دهد.
بیرخت نفیست که کند پیش قیامی
هر جا که روی پیش بزرگان بسلامی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر جا که بروید و در برابر بزرگان و سرشناسان قرار بگیرید، باید با احترام و ادب رفتار کنید. احترام و احترام‌گذاری به شخصیت‌های بزرگ یکی از اصول مهم در رفتار اجتماعی است.
مع القصه بنده را باین خرقه تحسین میکردند و ترغیب می نمودند. و چون دستار بزرگی خود بجای میآوردند و من چون طره خود را افتاده میداشتم و عذر متاع کاسد خود خواسته میگفتم.
هوش مصنوعی: در هر صورت، برخی از افراد مرا مورد تحسین قرار می‌دادند و به من encouragement می‌دادند. وقتی که آن‌ها عمامه بزرگی بر سر می‌گذاشتند، من به دلیل اینکه موهایم نامرتب بود و به خاطر وضعیت بد کسب و کارم، سعی می‌کردم عذر بیاورم.
و ظن به خیرا و سامح لسیجه
بالاغضاء و الحسنی و ان کان هلهلا
هوش مصنوعی: به خوبی فکر کن و با گذشت و مهربانی با دیگران رفتار کن، حتی اگر در شرایط سختی باشند.
تشریف قبول مخادبم حد بنده نیست. اینجامه ببالای صاحب اطعمه دوخته است و بس. خان آراسته او بجامه پیراسته من چه ماند. گفتم انجالوت فراوانست گفتند اینجانیرلت کتان بی پایانست. گفتم او را از غیب روزی شد گفتند تونیر از جیب بیرون آوردی. گفتم اولحیه داشت از حلوای پشمک که دست و شانه لحم و چرب و سرخ در آن کم بود گفتند محاسن یقه سمور و شار بین قندس ترا چه شده است. گفتم او را میرسد گفتند ترا می برازد. گفتم آنها شیرین چون حلوای گزرست گفتند اینها دلفریب چون میان بند شیر و شکرست. گفتم دکان طباخی او چنان غلبه است که طاس بر سر خلق میتوان غلطانید گفتند در حمل خیاطی تو چندان جای نیست که سوزنی بیندازند. گفتم آوازه خانچه او همه خراسان گرفته گفتند صدای چرخ ابریشم تو بلا هجان و استرآباد رسیده. گفتم دراز خان او همه جا کشیده گفتند زیلوی تو نیز همه روی زمین گرفته. گفتم حلوای او در دهان عام افتاده گفتند تو نیز چون ارمک پسندیده خاصی، گفتم آن آش بکفچه او بر آمد گفتند اینجامه بر قد تو راست آمد. گفتم آنجا برزگر خواهان بارانست گفتند اینجا گازر طالب آفتاب تابانست. بدین منوال دلم باز میدادند و جامه ام از گرد میافشاندند و میگفتند. غم مدار که چون جامها تنگ است و باد زمستان میوزد بازار رخت را رونقی عظیم می باشد و عید و نوروز در پیشست و سورو عروسی و محافل الباس دست میدهد.
هوش مصنوعی: قبول تشریفات و ظاهر من فراتر از حد من نیست. لباس من برای صاحب مراسم دوخته شده است و بس. چه تفاوتی دارد که لباس آراسته او با لباس ساده من چه می‌کند. می‌گفتم برای همه چیز فراوانی هست، ولی گفتند اینجا امکانات هرگز تمام نمی‌شود. در پاسخ به اینکه او از جایی به ثروتی رسیده، گفتند تو نیز از مخاطبان خود به اینجا آوردی. گفتم پخت او چیز خاصی نیست و اجزای آن هم در آن کم است، پاسخ دادند اما ظواهر آن شگفت‌انگیز است. اشاره کردم که او شیرینی‌های خوشمزه‌ای دارد، آنان گفتند این‌ها نیز خوش‌طعم و دلپذیرند. درباره دکان او گفتم که چنان شهرتی دارد که می‌توان آن را به‌راحتی به دیگران نشان داد، پاسخ گرفت که در هنر تو این‌قدر جا نیست. گفتند شهرت خان او تمام مناطق را فرا گرفته، و من گفتم صدای کار تو هم به دوردست‌ها رسیده است. در پاسخ به بزرگی او، اشاره کردم که دامنه کار من نیز به‌دور باید برسد. می‌گفتم که خوراک او در بین مردم مشهور شده، گفتند تو نیز به سبک خاص خود شناخته شده‌ای. سعی می‌کردند دل من را شاد کنند و لباس من را از خاک و غم پاک کنند و می‌گفتند نگران نباشید که از آنجا که لباس‌ها تنگ است و باد زمستان می‌وزد، بازار لباس رونق خوبی دارد و عید نوروز نزدیک است.
بریدم در عروسیها که خوانم
بوصف جامها اینطرز اشعار
هوش مصنوعی: در مراسم عروسی‌ها دیگر نمی‌خواهم شعر بگویم، بلکه می‌خواهم فقط به زیبایی و وصف جام‌ها بپردازم.
نویسید اینسخنها را زتعظیم
بکرد خیمه و خرگاه و تالار
هوش مصنوعی: این جملات به دلیل احترام و بزرگداشت، به چادرها، محل‌های اقامت و سالن‌ها نوشته شده است.
آن شد که باین طرز مخصوص تن در دادم.
هوش مصنوعی: من به این شکل خاص تن دادم.
ببر گرفته ام اینجامه کهن چه کنم
نصیبه ازل از خود نمیتوان انداخت
هوش مصنوعی: من در اینجا جامه کهنه‌ای به دوش دارم، حالا چه کار می‌توانم بکنم وقتی که سرنوشت ابدی‌ام را نمی‌توانم عوض کنم؟
و نیز میدیدم که از آنطرف نان شکنان حق نشناسند و ازین جانب جامه دران ناسپاس. چه لازم که مبالغه کنم و هر کجا کاسه لیسی و نوکیسه بتعصب و حمایت بر خیزند و معارضه نمایند که صدمن گندم ایشان ده من نان حاصل ندارد و از پنجاه من کتوی اینان پنج من پنبه برون نیاید. دیگر انکه این عبد بطنان کشمش از پنبه دانه دوستر دارند. اگر بغرض آش بر جامه ام بریزند چکنم.
هوش مصنوعی: من می‌دیدم که از یک سو افرادی هستند که نان را حق نمی‌شناسند و از سوی دیگر کسانی هستند که در قبال لباس ضعیف و ناسپاس هستند. نیاز نیست که زیاده‌روی کنم و هر جا که افرادی بی‌احساس و تازه‌به‌ دوران رسیده به تعصب و حمایت برمی‌خیزند و در مقابل هم قرار می‌گیرند، می‌بینم که وضع‌شان به گونه‌ای است که اگر صد من گندم جمع کنند، شاید ده من نان به دست نیاورند و از پنجاه من کتانی نیز پنج من پنبه نمی‌توانند استخراج کنند. همچنین، من اینجا می‌گویم که کسانی که دانه‌های کشمش را از پنبه بهتر می‌دانند، اگر با هدف آش، چیزی بر روی لباس من بریزند، چه کار کنم؟
ای برادر سخن عروسی دان
که معین نداشت پوشش و خورد
هوش مصنوعی: ای برادر، به مطلبی توجه کن که مانند عروسی است و هیچ قید و شرطی ندارد. این سخن نشان‌دهنده آزادی و بی‌پرده‌گی در بیان است.
کرد بسحاق عهده نفقه
کسوه آن حواله با من کرد
هوش مصنوعی: شخصی مسئولیت تامین هزینه و پوشاک را بر عهده من گذاشت.
اکنون ملتمس از عزیزان انکه بعد از خواندن اطعمه این دعا بخوانند که (اللهم اجعل حوائجنا و حوائج جمیع المومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات الی آخره) و بعد از قرائت البسه این ورد بجای آرند که (اللهم اجمع شملنا جمیع المومنین والمومنات الی آخره).
هوش مصنوعی: از عزیزان خواهش می‌شود که پس از خواندن غذاهای این دعا، دعای دیگری به این شکل بخوانند: "خداوندا، نیازهای ما و نیازهای تمام مؤمنان و مؤمنات و مسلمانان و مسلمانات را برآورده فرما" و پس از خواندن این دعا، بلافاصله دعای دیگری را مطرح کنند که به این صورت است: "خداوندا، همه مؤمنان و مؤمنات را جمع کن".