شمارهٔ ۸۵
هر ذره محو جلوه حسن یگانهایست
گویی طلسم شش جهت آینهخانهایست
حیرت به دهر بی سر و پا میبرد مرا
چون گوهر از وجود خودم آب و دانهایست
ناچار با تغافل صیاد ساختم
پنداشتم که حلقه دام آشیانهایست
پابسته نورد خیالی، چو وارسی
هر عالمی ز عالم دیگر فسانهایست
خود داریم به فصل بهاران عنان گسیخت
گلگون شوق را رگ گل تازیانهایست
هر سنگ عین ثابته آبگینهای
هر برگ تاک قفل در شیرهخانهایست
هر ذره در طریق وفای تو منزلی
هر قطره از محیط خیالت کرانهایست
در پردهای تو چند کشم ناز عالمی
داغم ز روزگار و فراقت بهانهایست
وحشت چو شاهدان به نظر جلوه میکند
گرد ره و هوا سر زلفی و شانهایست
غالب دگر ز منشأ آوارگی مپرس
گفتم که جبهه را هوس آستانهایست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.