گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۲ - د‌ر ستایش مر‌حوم محمدشاه غازی‌ گوید

کس مبادا چو من دلی زارش
که بود باژگونه هنجارش
از ره و رسم مردمی به‌ کنار
به سفه رأی اهرمن‌وارش
باده ‌پیما و رند و امردباز
بیدلی پیشه، عاشقی کارش
هرکجا عشرتی به طبع رَمان
هرکجا محنتی پرستارش
رنج نخلیست جان او برگش
درد پودیست جسم او تارش
روز تیره چو موی جانانش
بخت خیره چو خوی دلدارش
سال و مه یار درد و اندوهش
روز و شب جفت رنج و تیمارش
دایم از حاصل نظربازی
در جنونست‌ گرم بازارش
از هوس سر به‌ سر چو بوتیمار
باز بینی سقیم و بیمارش
کس ندیده‌ست در تمامی عمر
جز تن ریش و ناله زارش
وین عجب‌تر کزین همه محنت
شادمانست و نیست آزارش
همه را دل به عشرت آرد میل
جز دل من ‌که غم بود یارش
هردم از خودسری و خودرایی
پا به دامی بود گرفتارش
گه به یاد بتی سمن سیما
دیده گریان بود شمن‌وارش
گه به فکر مهی سهیل جبین
گشته بر رخ سرشک سیّارش
زهره‌رویی‌ گهی به چاهِ زنخ
کرده هاروت‌وَش نگونسارش
گه‌ کمان ابرویی به تیر مژه
کرده نخجیر چشم بیمارش
الغرض هر دمی به خواهش وقت
بنگری حالتی پدیدارش
هرکجا شاهدیست شیرین‌کار
باشد از جان و دل خریدارش
کارها دارد او که نتوان‌ گفت
تا نبینی به نرم‌گفتارش
زیر هر پیچ او دو صد دغلست
چون‌ کنی باز، پیچِ دستارش
باده و خمر و کوکنار و حشیش
گرم از فعل اوست بازارش
هرکجا نقش دلبری ساده
مات یابی چو نقش دیوارش
جمله بر بوی ساغری باده
فرش بینی به‌ کوی خمّارش
چون سُرینی درون شلواری
دید، کَیْک اوفتد به شلوارش
حیله‌ها کرده رنگها ریزد
تا بکوبد به ثُقبه مسمارش
ننشیند ز پای تا نکند
چون فرامرز بر سر دارش
وینک از بس که معصیت‌ کرده‌ست
نیست در دل امید زنهارش
می‌ندانم بر او چه خواهد رفت
باز پرسد عمل چو دادارش
هم مگر موجب نجات شود
از گنه، مدحت جهاندارش
شاه‌ گیتی ستان محمد شه
کاسمان بوسه زد به دربارش
شاه غازی ‌که چون ماثر دین
تا قیامت بماند آثارش
رسم امنیت از میان برخاست
هرکجا خنجر شرر بارش
همچنان بی‌مکاره است و فِتن
هرکجا خُلق خُلد اطوارش
دودی از مطبخ عطای ویست
اینکه‌ گویند چرخ دوّارش
تیغ او دوزخیست تفتیده
پی تعذیب جان اشرارش
تا جهانست شاه شاه جهان
باد تایید آسمان یارش

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کس مبادا چو من دلی زارش
که بود باژگونه هنجارش
هوش مصنوعی: کسی مانند من نباشد که دلش بسیار آزرده است و در حالتی غیرمعمول قرار دارد.
از ره و رسم مردمی به‌ کنار
به سفه رأی اهرمن‌وارش
هوش مصنوعی: از طریق رفتار و رسم انسانی، از طریق نظر و عقاید نادرست و بد، دوری کن.
باده ‌پیما و رند و امردباز
بیدلی پیشه، عاشقی کارش
هوش مصنوعی: شراب‌نوشی، ناز و فریب، و عاشقی به سبک بیدل، شیوه‌ای است که او در آن مهارت دارد.
هرکجا عشرتی به طبع رَمان
هرکجا محنتی پرستارش
هوش مصنوعی: در هر جایی که لذتی وجود دارد، در کنارش هم دشواری و رنجی برای نگهداری آن وجود دارد.
رنج نخلیست جان او برگش
درد پودیست جسم او تارش
رنج [چون] نخلی است که جان او برگش و درد [چون] پودی است که جسم او تارِ آن.
روز تیره چو موی جانانش
بخت خیره چو خوی دلدارش
روز تیزه‌اش چون موی جانان است و بخت بدش چون خوی دلدار.
سال و مه یار درد و اندوهش
روز و شب جفت رنج و تیمارش
هوش مصنوعی: او در تمام سال و ماه، دوستش را در غم و اندوه می‌بیند و روزها و شب‌ها را در حال مواجهه با رنج و ناراحتی سپری می‌کند.
دایم از حاصل نظربازی
در جنونست‌ گرم بازارش
هوش مصنوعی: همواره در حال بازی با زیبایی‌ها و جاذبه‌ها هستم و شوق و هیجان این تماشا همیشه در وجودم هست.
از هوس سر به‌ سر چو بوتیمار
باز بینی سقیم و بیمارش
هوش مصنوعی: زمانی که به اشتیاق و آرزوها دقت کنی، مانند این است که در میان یک وضعیت سخت و بیمارگونه قرار داری، در حالی که نشان از آسیب‌پذیری و ضعف تو دارد.
کس ندیده‌ست در تمامی عمر
جز تن ریش و ناله زارش
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در تمام عمرش، جز شمایل رنجور و ناله‌های غم‌انگیز او را ندییده است.
وین عجب‌تر کزین همه محنت
شادمانست و نیست آزارش
هوش مصنوعی: این جای تعجب است که از تمام این سختی‌ها و دردها، او خوشحال است و هیچ آزار و رنجی نمی‌بیند.
همه را دل به عشرت آرد میل
جز دل من ‌که غم بود یارش
هوش مصنوعی: همه افراد به خوشی و لذت تمایل دارند، اما دل من شریک غم و اندوه است.
هردم از خودسری و خودرایی
پا به دامی بود گرفتارش
هوش مصنوعی: هر لحظه به واسطه جسارت و خودخواهی‌اش در دام مشکلاتی که خود درست کرده بود، گرفتار می‌شود.
گه به یاد بتی سمن سیما
دیده گریان بود شمن‌وارش
هوش مصنوعی: گاهی در یاد معشوقی با چهره‌ای زیبا، چشمانم پر از اشک می‌شود، همچون کسی که در حال نیایش و دعاست.
گه به فکر مهی سهیل جبین
گشته بر رخ سرشک سیّارش
هوش مصنوعی: هر از گاهی به یاد معشوقی که همچون ستاره‌ای زیباست، چهره‌ام به حالت اندوه و اشکی تر می‌شود.
زهره‌رویی‌ گهی به چاهِ زنخ
کرده هاروت‌وَش نگونسارش
هوش مصنوعی: زیباچهره‌ای گاهی به چاه زل زده و در حالی که هاروت (یکی از نام‌های فرشته یا موجودات آسمانی) او را به سمت ناامیدی می‌کشاند.
گه‌ کمان ابرویی به تیر مژه
کرده نخجیر چشم بیمارش
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، ابروی کمان‌ مانندش با تیر مژه‌اش، شکارچِی می‌شود که چشم را به دام می‌اندازد.
الغرض هر دمی به خواهش وقت
بنگری حالتی پدیدارش
هوش مصنوعی: هر وقت به او نگاه کنی، حالتی جدید و متفاوت از او را می‌بینی.
هرکجا شاهدیست شیرین‌کار
باشد از جان و دل خریدارش
هوش مصنوعی: هر کجا که زیبایی و جذابیت وجود داشته باشد، دل و جان مردم برای خریدن آن آماده است.
کارها دارد او که نتوان‌ گفت
تا نبینی به نرم‌گفتارش
هوش مصنوعی: او کارهایی دارد که نمی‌توان درباره‌شان صحبت کرد، مگر آنکه خودت با نرمی کلامش آشنا شوی.
زیر هر پیچ او دو صد دغلست
چون‌ کنی باز، پیچِ دستارش
هوش مصنوعی: زیر هر کج و پیچ او، دو صد نیرنگ و فریب نهان است؛ وقتی که بخواهی دوباره او را باز کنی، با دستمالش مواجه می‌شوی.
باده و خمر و کوکنار و حشیش
گرم از فعل اوست بازارش
هوش مصنوعی: شراب و مواد مخدر و تریاک و حشیش به خاطر تأثیرات او در حال رونق و جذابیت هستند.
هرکجا نقش دلبری ساده
مات یابی چو نقش دیوارش
هوش مصنوعی: هر جا که تصویری از محبوبی بی‌دریغ و بی‌پرده ببینی، مثل تصویر بر دیوار خواهد بود.
جمله بر بوی ساغری باده
فرش بینی به‌ کوی خمّارش
او را می‌بینی که به بوی یک جام باده، در میخانه فرش زمین است!
چون سُرینی درون شلواری
دید، کَیْک اوفتد به شلوارش
چون سرینی در شلواری ببیند، کک به تنبانش می‌افتد (بی‌تاب می‌شود)!
حیله‌ها کرده رنگها ریزد
تا بکوبد به ثُقبه مسمارش
ترفندها و نیرنگ‌ها به کار می‌بندد تا میخش را در سوراخ بکوبد!
ننشیند ز پای تا نکند
چون فرامرز بر سر دارش
هوش مصنوعی: او تا زمانی که به هدفش نرسیده است، از تلاش و کوشش دست برنمی‌دارد و مانند فرامرز که در نهایت با شکست مواجه شد، نمی‌خواهد بی‌دلیل تسلیم شود.
وینک از بس که معصیت‌ کرده‌ست
نیست در دل امید زنهارش
هوش مصنوعی: او به‌قدری گناه کرده که دیگر در دلش امیدی به عذرخواهی و بخشش نمی‌بیند.
می‌ندانم بر او چه خواهد رفت
باز پرسد عمل چو دادارش
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بر سر او خواهد آمد، اما او دوباره از عمل و کارش مانند برادرش سؤال خواهد کرد.
هم مگر موجب نجات شود
از گنه، مدحت جهاندارش
هوش مصنوعی: شاید ستایش کردن او باعث رهایی از گناه شود.
شاه‌ گیتی ستان محمد شه
کاسمان بوسه زد به دربارش
هوش مصنوعی: محمد، شاه گیتی، به آسمان‌ها بوسه زد و به دربارش احترام گذاشت.
شاه غازی ‌که چون ماثر دین
تا قیامت بماند آثارش
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف یک پادشاه شجاع و بزرگ می‌پردازد که کارهای او در راه دین به قدری پراهمیت است که تا قیامت باقی می‌ماند و یادش در تاریخ ماندگار خواهد بود.
رسم امنیت از میان برخاست
هرکجا خنجر شرر بارش
هوش مصنوعی: امنیت در همه جا از بین رفته و هر جا که خنجری به پرتاب می‌شود، خطر و نابودگری وجود دارد.
همچنان بی‌مکاره است و فِتن
هرکجا خُلق خُلد اطوارش
هوش مصنوعی: در هر جایی که انسان‌ها وجود دارند، آنجا همواره با چالش‌ها و مشکلاتی روبه‌رو می‌شود، و انگار آن مشکلات هیچ‌گاه پایان نمی‌یابند.
دودی از مطبخ عطای ویست
اینکه‌ گویند چرخ دوّارش
هوش مصنوعی: بوی دود از آشپزخانه به مشام می‌رسد و این نشان می‌دهد که کار دنیا به خوبی پیش نمی‌رود.
تیغ او دوزخیست تفتیده
پی تعذیب جان اشرارش
هوش مصنوعی: تیغ او همچون آتش جهنمی است که به هدف عذاب و شکنجه جان زشت‌هایش آماده شده است.
تا جهانست شاه شاه جهان
باد تایید آسمان یارش
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان وجود دارد، شاه، پادشاه پادشاهان خواهد بود و آسمان نیز حامی و پشتیبان اوست.