گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷۹ - د‌ر مدح شجاع‌لسلطنه حسنعلی میرزا

حبذا از هوای نیشابور
که بود مایهٔ نشاط و سرور
صبح او اصل نزهتست و صفا
شام او فرع عشرتست و حبور
از پی انقطاع نسل محن
صبح او را طبیعت‌کافور
طرب از خاک و خشت او ظاهر
کرب اندر سرشت او مستور
باشد از یمن خاک او طاعن
نیش عقرب به فضلهٔ زنبور
از ثواب مرمّت ملکش
شده شادان به مرزغن شاپور
در حدودش ز ازدحام طرب
نتوان جز بعون غصه عبور
روزی از مصدر حوادث یافت
رقم صادرات غصه صدور
و اصل از اهل او نشد که نبود
ذره‌یی زان متاعشان مقدور
بر دیارش ندارد از اشراق
ذرّ‌هٔ من ز آفتاب حرو‌ر
زانکه در رستهٔ نزاهت او
هم ترازوست نرخ سایه و نور
روح‌ پرور هوای او دارد
اعتدال بهار در باحور
کرده‌گویی نشاط‌ گیتی را
آسمان بر زمین او مقصور
در چنین مأمنی به بستر رنج
چون منی خفته روز و شب رنجور
چشمم از اشک آبگون دریا
دلم از آه آتشین تنور
آن یک از دوری حضور ملک
این یک از هجر ناظر منظور
کلبه‌ام برده سیل اشک آری
ژاله طوفان بود به خانهٔ مور
وای بر من اگر نمی کردم
خویش را از خیال شه مسرور
شاه غازی ابوالشجاع‌ که هست
طبع‌ گیتی ز تیغ او محرور
آنکه خوالیگرش نهد بر خوان
کاسهٔ چینی از سر فغفور
طوق خدمت فکنده فرمانش
بر چه بر گردن وحوش و‌ طیور
نیل طاعت کشیده اقبالش
بر چه بر جبههٔ اناث و ذکور
دل و دستش به‌گاه بذل و کرم
گنج ارزاق خلق را گنجور
گر به مغرب زمین سپاه‌کشد
لرزه افتد ز هول در لاهور
حکم او حاکم و قضا محکوم
امر او آمر و قدر مأمور
آنی از روزگار دولت او
مایهٔ مدت سنین و شهور
ای به‌کاخ تو چاکری چیپال
وی به قصر تو خادمی فغفور
ذات پاکت ز ریمنی ایمن
همچو میثاق عاشقان ز فتور
در زمانت به جغد رفته ستم
گرچه هستی درین ستم معذور
زانکه معمار عدل توکرده
هرچه ویرانه در جهان معمور
تو نتاج جهانی و چه عجب
گر به دست تو حلّ و عقد امور
لذت نشوه ز آب انگورست
گرچه آن هم نتاجی از انگور
تا کفت ‌گشته در عطا معروف
تا دلت گشته در سخا مشهور
ابر را دردها به تن مبرم
بحر را زخم‌ها به دل ناسور
در صف حشرکارزارکه هست
کوست از غو همال نفخهٔ صور
خلق را آنچنان ‌کند ز فزع
که زنده نگردد به روز نشور
بدسگال ار ز چنبر امرت
یال طاعت برون‌کند ز غرور
باش تا شیر آسمان فکند
چون سگ لاس بر سرش ساجور
زانکه هرکس ازو حمایت خواست
شد به ‌گیتی مظفر و منصور
نشود بی‌کفایت‌کف تو
برکسی نزل روزی مقدور
نشود بی‌حصانت دل تو
فتنه در حصن نیستی محصور
تاب گرزت نیاورد البرز
طاقت نور حق نیارد طور
آنکه مدح تو و کسان ‌گوید
سخنش را تفاوتی موفور
قایل هر دو قول‌ گرچه یکیست
لیک مصحف فصیح‌تر ز زبور
عدد مدت مدار سپهر
نزد عمر تو در شمار کسور
شیر فربه تن از مهابت تو
خزد از لاغری به دیدهٔ مور
روز هیجا که در بسیط زمین
افتد از بانگ‌ کوس شور نشور
هر زمان بر صدور حادثه‌ای
منشی آسمان دهد منشور
بر صماخ تو مشتبه‌ گردد
غو شندف به نغمهٔ طنبور
خون بدخواه را شماری می
عرصهٔ جنگ را سرای سرور
نشوهٔ جام حادثات کند
شاهد خنجر ترا مخمور
ای‌که با شکل شیر رایت تو
شیر گردون ردیف کلب عقور
نور رای تو و بصیرت عقل
جلوهٔ آفتاب و دیدهٔ ‌کور
خسروا مادح تو قاآنی
که نمی‌شد دمی جدا ز حضور
روزکی چند شدکنون‌که شدس
ظاهر از قرب آستان تو دور
هست موسی صفت به‌طور ملال
در سرش خواهش تجلی نور
ور نه دانی‌که لحظه‌یی نشود
از حریم عنایتت مهجور
آرم از انوری دو بیت ‌که هست
هریکی همچو لولو منثور
به خدایی‌که از مشیت اوست
رنج رنجور و شادی مسرور
که مرا از همه جهان جانیست
وان ز حرمان خدمتت رنجور
تا که از فعل حرف جر گردد
آخر اسم منصرف مجرور
آن هر لحظه‌یی ز عمر تو باد
هم ترازوی امتداد دهور
صبح ایام عیش دشمن تو
تالی شام تاری دیجور

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حبذا از هوای نیشابور
که بود مایهٔ نشاط و سرور
هوش مصنوعی: آفرین بر هوای نیشابور که باعث خوشحالی و شادابی می‌شود.
صبح او اصل نزهتست و صفا
شام او فرع عشرتست و حبور
هوش مصنوعی: صبح او آغاز شادی و زیبایی است و شب او نتیجه خوش‌گذرانی و لذت است.
از پی انقطاع نسل محن
صبح او را طبیعت‌کافور
هوش مصنوعی: به دنبال از بین رفتن نسل مشکلات، صبح او را طبیعت به گونه‌ای آرام و مطبوع عرضه می‌کند.
طرب از خاک و خشت او ظاهر
کرب اندر سرشت او مستور
هوش مصنوعی: شادمانی و لذتی که از خاک و خشت او ناشی می‌شود، در باطن وجودش پنهان شده است.
باشد از یمن خاک او طاعن
نیش عقرب به فضلهٔ زنبور
هوش مصنوعی: از خاک او، نیش عقرب به لطف فضلهٔ زنبور بی‌ضرر می‌شود.
از ثواب مرمّت ملکش
شده شادان به مرزغن شاپور
هوش مصنوعی: از پاداش بازسازی سرزمینش خوشحال و شاداب به مرزغن شاپور آمده است.
در حدودش ز ازدحام طرب
نتوان جز بعون غصه عبور
هوش مصنوعی: در اطراف او به خاطر شلوغی شادی، به جز با کمک غم، نمی‌توان عبور کرد.
روزی از مصدر حوادث یافت
رقم صادرات غصه صدور
هوش مصنوعی: یک روز حوادث به او نشان داد که برای هر غم و اندوهی، دلیل و علتی وجود دارد که به آن اتفاقات می‌انجامد.
و اصل از اهل او نشد که نبود
ذره‌یی زان متاعشان مقدور
هوش مصنوعی: خاستگاه و خاندان او به گونه‌ای نبود که ذره‌ای از آن مال و دارایی‌هایشان در دسترس باشد.
بر دیارش ندارد از اشراق
ذرّ‌هٔ من ز آفتاب حرو‌ر
هوش مصنوعی: در سرزمین او، نور من به اندازه یک ذره از تابش آفتاب سوزان هم اهمیت ندارد.
زانکه در رستهٔ نزاهت او
هم ترازوست نرخ سایه و نور
هوش مصنوعی: زیرا در عرصهٔ پاکی و خلوص، او مانند ترازویی است که سایه و نور را برابر می‌سنجد.
روح‌ پرور هوای او دارد
اعتدال بهار در باحور
هوش مصنوعی: هوای دلنشین او مانند اعتدال بهار، روح را تازه و شاداب می‌کند.
کرده‌گویی نشاط‌ گیتی را
آسمان بر زمین او مقصور
هوش مصنوعی: آسمان شادی و هر آنچه در جهان وجود دارد را در زمین او محدود کرده است.
در چنین مأمنی به بستر رنج
چون منی خفته روز و شب رنجور
هوش مصنوعی: در این مکان آرام، من که مثل یک فرد رنجور هستم، روز و شب در حال خواب و درد به سر می‌برم.
چشمم از اشک آبگون دریا
دلم از آه آتشین تنور
هوش مصنوعی: چشمم مثل دریا پر از اشک است و دلم مانند تندی آتش در تنور پر از آه و غم است.
آن یک از دوری حضور ملک
این یک از هجر ناظر منظور
هوش مصنوعی: یک نفر از دوری بر اساس مختصات سحر و زیبایی ملائک در حال مشاهده است، و آن دیگری به خاطر جدایی و فراق، نظاره‌گر محبوب خود می‌باشد.
کلبه‌ام برده سیل اشک آری
ژاله طوفان بود به خانهٔ مور
هوش مصنوعی: کلبه‌ام با سیل اشک‌ها و آسیب‌های طوفان نابود شد، من هم به اندازهٔ یک مورچه در برابر این بلا powerless بودم.
وای بر من اگر نمی کردم
خویش را از خیال شه مسرور
هوش مصنوعی: ای وای به حال من اگر نتوانستم خودم را از تصور خوشی‌های عشق شاه جدا کنم.
شاه غازی ابوالشجاع‌ که هست
طبع‌ گیتی ز تیغ او محرور
هوش مصنوعی: شاه غازی ابوالشجاع‌ کسی است که طبیعت گیتی به خاطر شمشیر او به حرارت و تندی افتاده است.
آنکه خوالیگرش نهد بر خوان
کاسهٔ چینی از سر فغفور
هوش مصنوعی: کسی که در مهمانی، ظرف چینی را به عنوان نماد احترام و ارزش بر سر او می‌گذارند، مانند کسی است که مورد توجه خاص قرار گرفته است.
طوق خدمت فکنده فرمانش
بر چه بر گردن وحوش و‌ طیور
هوش مصنوعی: خدمت و اطاعت او بر گردن جانوران و پرندگان نیز قرار گرفته است.
نیل طاعت کشیده اقبالش
بر چه بر جبههٔ اناث و ذکور
هوش مصنوعی: آبی رنگ طاعت و اطاعت در زندگی‌اش را بر سر مردان و زنان باریده است.
دل و دستش به‌گاه بذل و کرم
گنج ارزاق خلق را گنجور
هوش مصنوعی: دل و دست او همیشه آماده نیکی و بخشش است و مانند گنجی، نیازمندان را سیراب می‌کند.
گر به مغرب زمین سپاه‌کشد
لرزه افتد ز هول در لاهور
هوش مصنوعی: اگر دشمنی به غرب زمین حمله کند، مردم لاهور از ترس به لرزه می‌افتند.
حکم او حاکم و قضا محکوم
امر او آمر و قدر مأمور
هوش مصنوعی: فرمان او بر همه چیز حاکم است و سرنوشت تحت تأثیر آن قرار دارد. او دستوراتش را صادر می‌کند و سرنوشت به انجام آنها ملزم است.
آنی از روزگار دولت او
مایهٔ مدت سنین و شهور
هوش مصنوعی: در یک لحظه از زمان، دوران قدرت او باعث شد تا مدت‌ها و سال‌های طولانی به یادگار بماند.
ای به‌کاخ تو چاکری چیپال
وی به قصر تو خادمی فغفور
هوش مصنوعی: اینجا اشاره به کسی است که با کمال عشق و ارادت، در خدمت و خدمتگزاری به دیگران است. این فرد به عنوان دستیار و خدمتکار در کاخی بزرگ و با شکوه دیده می‌شود، و همچنین به مقام بلند و احترام بالایی در این خدمتگزاری دست یافته است. درواقع، این خدمتکاری نه تنها به معنای دنیوی، بلکه به معنای روحانی و اخلاقی نیز حائز اهمیت است.
ذات پاکت ز ریمنی ایمن
همچو میثاق عاشقان ز فتور
هوش مصنوعی: وجود نازنین تو از هر پلیدی دور است، مانند توافقی که عاشقان در برابر ضعف‌ها و مشکلات دارند.
در زمانت به جغد رفته ستم
گرچه هستی درین ستم معذور
هوش مصنوعی: در دوران تو، حتی اگر ظلمی وجود داشته باشد، تو در این ظلم بی‌تقصیر هستی.
زانکه معمار عدل توکرده
هرچه ویرانه در جهان معمور
هوش مصنوعی: زیرا سازنده‌ی عدالت تو، هر چه را که در جهان ویران شده، دوباره آباد کرده است.
تو نتاج جهانی و چه عجب
گر به دست تو حلّ و عقد امور
هوش مصنوعی: تو نتیجه‌ی تمامی عالم هستی هستی و عجیب نیست که کارهای مهم به دستان تو انجام شود.
لذت نشوه ز آب انگورست
گرچه آن هم نتاجی از انگور
هوش مصنوعی: لذت واقعی از نوشیدن آب انگور به دست می‌آید، هرچند که خود آب انگور نتیجه‌ی استفاده از انگور است.
تا کفت ‌گشته در عطا معروف
تا دلت گشته در سخا مشهور
هوش مصنوعی: تا زمانی که نام تو در بخشش‌ها معروف است، باید دل تو نیز در generosity و سخاوت مشهور باشد.
ابر را دردها به تن مبرم
بحر را زخم‌ها به دل ناسور
هوش مصنوعی: ابر را نمی‌توان به خاطر دردهایی که دارد تحمل کرد، و دریا نیز بر اثر زخمی که از دل خود می‌کشد، آزار می‌بیند.
در صف حشرکارزارکه هست
کوست از غو همال نفخهٔ صور
هوش مصنوعی: در روز قیامت، در میان انبوهی از انسان‌ها که به صفوف جنگ آماده‌اند، به کجا باید رفت؟ این صداها و هیاهوها ناشی از صیحه‌ای است که به موجب دمیدن در شیپور قیامت به وجود آمده است.
خلق را آنچنان ‌کند ز فزع
که زنده نگردد به روز نشور
هوش مصنوعی: مردم را به قدری از ترس و وحشت به حالتی می‌رساند که دیگر در روز قیامت زنده نمی‌شوند.
بدسگال ار ز چنبر امرت
یال طاعت برون‌کند ز غرور
هوش مصنوعی: اگر بدگمانی و سوءتفاهم موجب شود که از فرمان تو سرپیچی کنم، این حالت از خود بزرگ‌بینی است که من را از مسیر اطاعت و بندگی خارج می‌کند.
باش تا شیر آسمان فکند
چون سگ لاس بر سرش ساجور
هوش مصنوعی: در انتظار بمان تا همچون شیر آسمان، تاجی از grandeur بر سرش بگذارد، در حالی که او به دور از همه چیز، مانند سگی در حال نشستن یا استراحت است.
زانکه هرکس ازو حمایت خواست
شد به ‌گیتی مظفر و منصور
هوش مصنوعی: زیرا هر کسی که از او حمایت طلبید، در دنیا پیروز و موفق شد.
نشود بی‌کفایت‌کف تو
برکسی نزل روزی مقدور
هوش مصنوعی: اگر کسی شایستگی و لیاقت نداشته باشد، از دست تو روزی‌اش نازل نخواهد شد.
نشود بی‌حصانت دل تو
فتنه در حصن نیستی محصور
هوش مصنوعی: اگر دل تو تحت حفاظت و سرپرستی نباشد، فتنه و آشوبی ایجاد نخواهد شد؛ زیرا تو در دنیای خودت و در دامان وجودت امن و محفوظ هستی.
تاب گرزت نیاورد البرز
طاقت نور حق نیارد طور
هوش مصنوعی: اگر تاب تحمل گرز زورمندان را نداری، قدرت نور حقیقت را نیز طوری انسان نمی‌تواند ببیند.
آنکه مدح تو و کسان ‌گوید
سخنش را تفاوتی موفور
هوش مصنوعی: کسی که تو و دیگران را ستایش می‌کند، سخنش دارای تفاوتی واضح و قابل توجه است.
قایل هر دو قول‌ گرچه یکیست
لیک مصحف فصیح‌تر ز زبور
هوش مصنوعی: هرچند هر دو گفتار به یک حقیقت اشاره دارند، اما کتابی که در آن به زبان فصیح‌تر بیان شده، از کتابی که به زبان ساده‌تر نوشته شده، برتر است.
عدد مدت مدار سپهر
نزد عمر تو در شمار کسور
هوش مصنوعی: مدت زمان زندگی خود را با دوران زندگی خود مقایسه نکن، چرا که زمان در برابر عمر تو به شمار نمی‌آید.
شیر فربه تن از مهابت تو
خزد از لاغری به دیدهٔ مور
هوش مصنوعی: شیر چاق و تنومند از ترس تو به خواب افتاده، در حالی که مور با لاغری خود در نظر تو به چشم می‌آید.
روز هیجا که در بسیط زمین
افتد از بانگ‌ کوس شور نشور
هوش مصنوعی: در روزی که صدای کوس (بامداد) در سراسر زمین بپیچد، شور و هیجان خاصی در میان مردم ایجاد خواهد شد.
هر زمان بر صدور حادثه‌ای
منشی آسمان دهد منشور
هوش مصنوعی: هر بار که یک واقعه یا اتفاقی رخ می‌دهد، گویا آسمان با نوشتن یا علامت‌گذاری به ما می‌گوید که این حادثه معنی خاصی دارد.
بر صماخ تو مشتبه‌ گردد
غو شندف به نغمهٔ طنبور
هوش مصنوعی: یعنی صدای خوش طنبور آنقدر دلنشین و زیبا است که می‌تواند حواس شما را کاملاً مشغول کند و احساسات شما را تحت تأثیر قرار بدهد.
خون بدخواه را شماری می
عرصهٔ جنگ را سرای سرور
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، شمارش دشمنان و بدخواهان به وضوح نمایان است و این میدان به مکانی برای شادی و پیروزی تبدیل می‌شود.
نشوهٔ جام حادثات کند
شاهد خنجر ترا مخمور
هوش مصنوعی: شراب حوادث، روح و حالتی خاص به همراه دارد و تو را مست و غرق در احساسات می‌کند، مانند کسی که در برابر خنجر و خطر قرار گرفته است.
ای‌که با شکل شیر رایت تو
شیر گردون ردیف کلب عقور
هوش مصنوعی: ای کسی که با تیپ و قیافه‌ای چون شیر، نشانه‌ات در آسمان مانند شیر گله‌ای است و دندان‌های تیز و خطرناک گرگ‌ها در کنار تو قرار دارند.
نور رای تو و بصیرت عقل
جلوهٔ آفتاب و دیدهٔ ‌کور
هوش مصنوعی: نور خرد و آگاهی تو مانند تابش آفتاب است، اما کسانی که چشم بصیرت ندارند به مانند نابینایان از آن بی‌بهره‌اند.
خسروا مادح تو قاآنی
که نمی‌شد دمی جدا ز حضور
هوش مصنوعی: خسروأ، قاآنی به قدری در مدح تو مهارت دارد که حتی یک لحظه هم نمی‌توانست از حضورت جدا شود.
روزکی چند شدکنون‌که شدس
ظاهر از قرب آستان تو دور
هوش مصنوعی: مدت زمانی است که از نزدیک شدن به درگاه تو فاصله گرفته‌ام.
هست موسی صفت به‌طور ملال
در سرش خواهش تجلی نور
هوش مصنوعی: در دل او خواسته‌ای به وجود آمده است که به دنبال نمایش نور و روشنایی است، اما این خواسته همراه با نوعی ناراحتی و افسردگی است. مانند موسی که دارای صفاتی خاص است، او نیز در پی تجربه‌ای عمیق و پرمعناست.
ور نه دانی‌که لحظه‌یی نشود
از حریم عنایتت مهجور
هوش مصنوعی: اگر ندانید، بدانید که هیچ لحظه‌ای از لطف و محبتی که به من دارید، خالی نمی‌شود.
آرم از انوری دو بیت ‌که هست
هریکی همچو لولو منثور
هوش مصنوعی: در آثار انوری دو بیت وجود دارد که هر یک به اندازه ی یک لؤلؤ زیبا و با ارزش هستند.
به خدایی‌که از مشیت اوست
رنج رنجور و شادی مسرور
هوش مصنوعی: به خداوندی که خواسته‌اش موجب درد و رنج بیکسان برای برخی و شادی برای دیگران است.
که مرا از همه جهان جانیست
وان ز حرمان خدمتت رنجور
هوش مصنوعی: تنها چیزی که برایم مهم است، تو هستی و همین دوری از تو باعث شده است که بیمار و رنجور شوم.
تا که از فعل حرف جر گردد
آخر اسم منصرف مجرور
هوش مصنوعی: زمانی که یک فعل به حرف جر تبدیل شود، در نهایت اسم منصرف به حالت مجرور در می‌آید.
آن هر لحظه‌یی ز عمر تو باد
هم ترازوی امتداد دهور
هوش مصنوعی: هر لحظه از عمر تو با مدت زمان بی‌پایان تاریخ هم‌سن و سال است.
صبح ایام عیش دشمن تو
تالی شام تاری دیجور
هوش مصنوعی: صبح ایام شادی و خوشی، دشمن توست که شب همانند ظلمت قیامت می‌گذرد.