شمارهٔ ۸۶
ازان درین چمنم میل گلعذاری نیست
که هیچ برگ گلی بی بلای خاری نیست
نبرده ایم درین باغ ره بسوی گلی
که در حوالی او همچو من هزاری نیست
ندیده ایم درین ملک گنج حسنی را که
که از صف رقبا گرد او حصاری نیست
ازان چمن چه گشاید که عندلیبان را
درو بسوی گل از خار رهگذاری نیست
درین نشیمن حرمان هزار غم دارم
فزون تر از همه این غم که غمگساری نیست
درون سینه دل تنگم از گلی نشگفت
چگونه گل شکفد باغ را بهاری نیست
ز هیچ یار فضولی ندیده ایم وفا
خوشا کسی که مقید بهیچ کاری نیست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ازان درین چمنم میل گلعذاری نیست
که هیچ برگ گلی بی بلای خاری نیست
هوش مصنوعی: من در این باغ تمایل به گلابی ندارم، چون هیچ گلبرگی بدون درد و خار نیست.
نبرده ایم درین باغ ره بسوی گلی
که در حوالی او همچو من هزاری نیست
هوش مصنوعی: ما در این باغ به سوی گلی که در اطرافش مانند من هزاران نفر نیستند، راهی نرفتهایم.
ندیده ایم درین ملک گنج حسنی را که
که از صف رقبا گرد او حصاری نیست
هوش مصنوعی: در این سرزمین هرگز کسی را ندیدهایم که زیباییاش بیرقیب باشد و گرد او هیچ حفاظی وجود نداشته باشد.
ازان چمن چه گشاید که عندلیبان را
درو بسوی گل از خار رهگذاری نیست
هوش مصنوعی: از این چمن چه فایدهای خواهد بود، در حالی که بلبلها برای رسیدن به گل از میان خارها نمیتوانند عبور کنند.
درین نشیمن حرمان هزار غم دارم
فزون تر از همه این غم که غمگساری نیست
هوش مصنوعی: در این خانه تنهایی و ناراحتی، غمهای زیادی دارم، اما بزرگترین غمم این است که هیچ کسی نیست تا دلم را تسلا بدهد.
درون سینه دل تنگم از گلی نشگفت
چگونه گل شکفد باغ را بهاری نیست
هوش مصنوعی: در قلبم احساس ناراحتی و دلتنگی وجود دارد و نمیدانم چگونه باید شکوفهای از دل برآید، چرا که باغ را بهاری نیست.
ز هیچ یار فضولی ندیده ایم وفا
خوشا کسی که مقید بهیچ کاری نیست
هوش مصنوعی: ما تاکنون وفای هیچ یار فضول را ندیدهایم، خوشا به حال کسی که خود را به هیچ کاری محدود نکرده است.