شمارهٔ ۱۲۶
کسی در عاشقی از سوی پنهانم خبر دارد
که چون من آتشی در سینه داغی بر جگر دارد
بزن دستی بدامان سرشک ای چشم ترک امشب
چو دامانش غباری چهره ام زان خاک در دارد
بگیر ای باد با خاک ره او رخنه چشمم
که نزهتگاه دل بیم خلل زین رهگذر دارد
مرا ساقی طریق بی خودی بنما که می بینم
ره هشیاریم از مستی چشمش خطر دارد
ز خونریزی بتیرت نسبتی دارند زانست این
که با مژگان خونین مردم چشمم نظر دارد
چو سایه بر رهش افتاده ام کاری کن ای طالع
که آید آفتاب من مرا از خاک بردارد
فضولی با خیال لعل میگون بتان هر دم
چو می در جام صد گرداب خون در چشم تر دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کسی در عاشقی از سوی پنهانم خبر دارد
که چون من آتشی در سینه داغی بر جگر دارد
هوش مصنوعی: کسی در عشق من را میشناسد که مانند من شعلهای سوزان در دلش دارد.
بزن دستی بدامان سرشک ای چشم ترک امشب
چو دامانش غباری چهره ام زان خاک در دارد
هوش مصنوعی: ای چشم زیبای ترک، امشب با دست خود بر دامن اشک بزن. چهرهام از آن غباری که بر دامان او نشسته، پر شده است.
بگیر ای باد با خاک ره او رخنه چشمم
که نزهتگاه دل بیم خلل زین رهگذر دارد
هوش مصنوعی: ای باد، تو که در مسیر او میوزی، خاک را بگیر و به چشمان من برسان. چرا که دل من میخواهد از زیباییهای او بهرهمند شود، اما از این رهگذر نگرانم که دوستیام با او دچار مشکل شود.
مرا ساقی طریق بی خودی بنما که می بینم
ره هشیاریم از مستی چشمش خطر دارد
هوش مصنوعی: از ساقی بخواه تا راه بیخودی و سرمستی را به من نشان دهد، زیرا میدانم که مسیر هشیاریام در خطر است و چشمهای محبوبم مرا به سمت مستی میکشند.
ز خونریزی بتیرت نسبتی دارند زانست این
که با مژگان خونین مردم چشمم نظر دارد
هوش مصنوعی: گویی چشمم به خاطر تیرگی که از چشم تو نشأت گرفته، به خونریزی و درد دل مردم دچار شده است. این درد و زخم، از نگاهی خونین و غمگین تو بر میخیزد.
چو سایه بر رهش افتاده ام کاری کن ای طالع
که آید آفتاب من مرا از خاک بردارد
هوش مصنوعی: من مانند سایهای بر مسیر او ایستادهام. ای مقدر، کاری کن تا خورشید من بیافتد و مرا از زمین بلند کند.
فضولی با خیال لعل میگون بتان هر دم
چو می در جام صد گرداب خون در چشم تر دارد
هوش مصنوعی: فضولی به زیبایی و جذابیت معشوقان فکر میکند و هر لحظه مانند جامی پر از شراب، چشمانش پر از اشک و غم است. او در تلاطم احساساتش غرق شده و به شدت متاثر است.