برگردان به زبان ساده
الله الله! چه خزانهای است معانی که از ابتداء خلقت اشیاء، اصحاب شرایع و اهوا به اختلاف مذاهب و آرا، در احکام صواب و خطا، به مراد و مدعا از آن صرف مینمایند. و چه سلکی است کلام که دُرهای آن خزانه را دانه دانه چنان به سلسلهٔ ضبط کشیده که هیچ معنی بی آن صورتی نمیگیرد و اتمام نمیپذیرد.
هوش مصنوعی: خداوند! چه گنجینهای از معانی وجود دارد که از آغاز خلقت اشیا، پیروان ادیان و گرایشها با تفاوتهای مذهب و نظر، در مورد احکام درست و نادرست از آن استفاده میکنند. و چه دقتی در کلام وجود دارد که جواهرات این گنجینه را یکی یکی به صورت منظم و مرتب درآورده است به طوری که هیچ معنی بدون آن شکل نمیگیرد و کامل نمیشود.
نیست مستغنی به سان جان و تن،
از سخن معنی و از معنی سخن
هوش مصنوعی: هیچکس همچون روح و جسم از کلام و معنا بینیاز نیست. همواره کلام به معنی و معنی به کلام وابسته است.
تعالی الله چه درّاکی است دل که همیشه از آن خزانه جواهر معارف بیرون آورده به رشتهٔ عبارت میکشد و چه مشاطهای است زبان که آن جواهر منظومه را گردنبند شاهد روزگار ساخته، هم جواهر را قیمت و هم شاهد را زینت میافزاید:
هوش مصنوعی: خداوند چه نکتههایی در دل قرار داده که همواره از گنجینهٔ معارف، گوهری جدید بیرون میآورد و با رشتهٔ کلمات آن را بیان میکند. زبان نیز مانند یک آرایشگر، آن جواهرات ارزشمند را به زیورآلات زیبایی تبدیل میکند و هم به جواهر ارزش میدهد و هم بر زیبایی آن میافزاید.
به حقارت نتوان کرد نظر سوی سخن
سخن آن است که از عرش برین آمده است
هوش مصنوعی: سخنانی که ارزشمند و بلندمرتبه هستند، نباید کوچک شمرده شوند. این سخنانی که از عرش (مقام بلند و مقدس) آمدهاند، به حدی پرمعنا و مهم هستند که نمیتوان به سادگی به آنها بیتوجهی کرد.
دل ما میل سخن چون نکند کان گوهر
خاص از بهر دل ما به زمین آمده است
هوش مصنوعی: دل ما هیچ اشتیاقی به کلام ندارد، زیرا آن گوهر گرانبها فقط به خاطر ما به این دنیا آمده است.
هر آینه بهترین کلامی که طوطی ناطقه را در شکرستان شوق و ذوق آن، رغبت تکلم میافزاید، زمزمهٔ ذکر متکلمی است که ناظم قدرتش از عبارت صور ملک و مضمون معانی ملکوت، سلسلهٔ آفرینش را به لطافتی و نزاکتی نظم داده که نظربازان عالمِ صورت در مطالعهٔ حسن عبارتش به بحر تحیر فتادهاند و صاحبمذاقان خلوتسرای معنی در ملاحظهٔ تدقیق مضمون آن، مهر خاموشی بر لب نهادهاند:
هوش مصنوعی: بهترین چیزی که در فضای شوق و ذوق طوطی ناطقه را به صحبت وادار میکند، زمزمهای از سخنان کسی است که قدرتش از زیبایی کلمات و عمق معانی فراتر رفته و به گونهای لطیف و زیبا آفرینش را نظم بخشیده است. افرادی که به زیبایی کلمات توجه دارند، در مواجهه با این زیبایی حیرتزده میشوند و کسانی که به عمق معانی علاقهمندند، در دقت به مضمون آن، ساکت میمانند.
چه طرفه نظم لطیف است این که استادش
نظام داده به حسن عبارت و مضمون
هوش مصنوعی: این شعر به لطافت و زیبایی نظم اشاره دارد و بیان میکند که خالق آن با دقت و هنر، عبارات و مضامین را به طوری موزون و دلنشین سروده است.
اسیر سلسهٔ قید او شده همه کس
برونیان ز برون و درونیان ز درون
هوش مصنوعی: همهٔ انسانها به نوعی در بند و گرفتار وابستگیها و محدودیتهای خود هستند؛ افرادی که در بیرون قرار دارند از ظواهر زندگی گرفتار شدهاند و افرادی که درون خود را مینگرند نیز به مسائل درونی خود وابستهاند.
و نیکوترین سرودی که نسیم ترنم آن غنچهٔ دلربا را لب به تبسم گشاید، صریر ثنای سخنآفرین است که در نهانخانهٔ غیب از جواهر معارف، خزائن غیر محصوره ابداع نموده و از انقلاب حروف به هر خزانهای کلیدی اختراع فرموده که متصل، به هر کلیدی خزانهای را در گشایند و صحایف نظم و نثر را به جواهر گوناگون بیارایند:
هوش مصنوعی: زیباترین آهنگی که نسیم میتواند دلِ شاداب را به لبخند وادارد، صدای ستایش از خالق سخن است. این صدا در دنیای ناشناخته، گنجینههای بیپایانی از دانایی خلق کرده و برای هر خزانهای که به آن نیاز است، کلیدهایی ساخته که میتواند آن خزانهها را باز کند و آثار نظم و نثر را با جواهرات مختلف تزیین کند.
سخن گنجینهٔ فیض الهی است
نمیگردد کم از صرف دمادم
هوش مصنوعی: سخن و کلام، دریای بیپایانی از نعمتهای الهی است و هرگز از آن کاسته نمیشود.
نه گنج پادشاهان مجازی است
کز او گر حبهای گیری، شود کم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که ثروت و داراییهای ظاهری و مادی با گذشت زمان کاهش مییابند و نمیتوانند به طور واقعی و دائمی پایدار باشند. به عبارت دیگر، اگر از این ثروتها چیزی برداری، از کل آن کم خواهد شد و به زودی تمام میشود. بنابراین، این نوع ثروت نمیتواند به انسان آرامش و امنیت واقعی دهد.
الحق شاه بیت محمدت سبحانی را قافیه از مدحت سلطانی سزد که کلک انگشت نمای انگشت معجزش در صفحهٔ فلک پنجهٔ ماه را به تقطیع دو مصراع مطلع نظم سلسلهٔ معجزات کرده:
هوش مصنوعی: بهراستی، شعر محمدت سبحانی را باید با قافیهای شایسته ستایش کرد، زیرا دست معجزهاش در آسمان، تصویری از انگشت ماه را بهصورت دو مصراع از نظم معجزات درآورده است.
خورشید نهاده روی بر خاک
در معرض پرتو جمالش
هوش مصنوعی: خورشید بر روی زمین قرار گرفته و زیباییاش را به نمایش میگذارد.
مه کرده ز شوق سینه را چاک
از حسرت شعلهٔ کمالش
هوش مصنوعی: به خاطر عشق و حسرتی که به کمال آن محبوب دارم، سینهام را پاره کرده و به شدت دلتنگ و مشتاق هستم.
و منظومهٔ ستایش ربانی را ردیف از درود پادشاهی زیبد که در نظم کلمات تشهد که اصل ایمان است، شهادت رسالتش به مثابهٔ مصراع ثانی ابیات شعر که مکمل مصراع اول باشد، متمم شهادت توحید گشته:
هوش مصنوعی: و مجموعهای از ستایشهای الهی باید با درود بر پادشاهی همراه باشد، زیرا که کلمات تشهد که پایهی ایمان است، شهادت به رسالت او مشابه مصراع دوم شعر است که مکمل مصراع اول به شمار میآید و به نوعی به شهادت توحید اضافه میشود.
توحید مجرد است ضایع
هر چند رسانیش به غایت
هوش مصنوعی: یگانگی خداوند مفهوم سادهای است که هرگونه شک و تردید در آن بیمعناست، هرچند تلاش برای درک کامل آن ممکن است به نهایت پیچیدهای برسد.
چون هست ثبوت فضل ایمان
موقوف شهادت رسالت
هوش مصنوعی: وقتی ایمان و فضلیت وجود دارد، باید به شهادت و تأیید رسالت نیز اشاره کرد.
صل اللهم علی صاحب الرسالة و سلم علی آله العظام و اصحابه الکرام الذین حملة الاعلام الدین و نقلة شرح احکام الشرع المبین رضوان الله تعالی علیم اجمعین
هوش مصنوعی: اللهم بر محمد، پیامبر خود درود فرست و بر اهل بیت بزرگوار و companions محترم او که حاملان علم دین و انتقال دهندگان معانی احکام شرع روشن هستند، درود بفرست. خداوند رحمتش شامل حال همه آنها باد.
اما بعد، فقیر مستهام فضولی بیچارهٔ بیسرانجام، شمهای از کیفیت حال بی تکلف سؤال بدین منوال به زبان میآورد و چنین عرضه میدارد که: چون در هنگام صباوت نظر اعتبار به کارخانهٔ عالم انداختم و شاهد اکتساب معارف را منظور و معشوق خود ساختم، در اثنای آن عشقبازی، گاهی محرک شوق فطری بر روی استعدادم، ابواب محبت نظم میگشود اما غیرت همت اکتساب معارف، منعم مینمود که این جمیله اگر چه مرغوب است چون مانع تحصیل کمال و علم میشود، نه خوب است. تا وقتی که مدت منع سخن سرآمد. روزی ناصح مشفق تکلم به خلوتسرای عزلتم در آمد و گفت:
هوش مصنوعی: فقیر بیچاره و مستاصل، بیخبر از سرنوشتش، سرگذشت خود را به شکلی ساده بیان میکند و میگوید: وقتی که در آغاز جوانیام به دنیا نگاه کردم و کوشیدم علم و دانش را در کنار معشوقم بیابم، در حین آن عشقورزی، گاهی شوق طبیعی در وجودم شعلهور میشد و توجهام را به محبت و علاقه جلب میکرد. اما در عین حال، حس همت من برای کسب علم مانع میشد که به این زیبا روی علاقمند شوم، چرا که میدانستم این عشق به رغم زیباییاش، مانع پیشرفت و آموختن میشود و از این رو خوب نیست. تا اینکه زمانی که این مانع برطرف شد، روزی یک مشاور دلسوز به خلوتگاه من آمد و گفت:
قانع به هر چه هست مشو زآن که در طلب
حرص تو قدر و مرتبه افزون کند تو را
هوش مصنوعی: به هر چیزی که داری راضی نباش، زیرا تلاش و اشتیاق تو برای رسیدن به بیشتر، ارزش و مقام تو را افزایش میدهد.
کاری مکن که در طلب رتبهٔ کمال
تقصیر اهتمام تو مغبون کند تو را
هوش مصنوعی: کاری نکن که در جستجوی رسیدن به کمال، تلاش و کوشش تو بیثمر شود و تو را ناامید کند.
بدان که فضیلت شعر نیز علمی است به استقلال و نوعی است معتبر از انواع کمال که بعضی که انکار این کار نمودهاند، از ذوقش واقف و به تصرفش قادر نبودهاند:
هوش مصنوعی: شعر نیز فضیلت و علمی مستقل است و نوعی از کمال به حساب میآید. افرادی که به انکار آن پرداختهاند، به دلیل نداشتن ذوق و توانایی در این هنر، از ارزش واقعی آن بیخبر ماندهاند.
گر هنرمندی به صنعت سرمه سازد خاک را
مینماید عیب در چشم مخالف، آن هنر
هوش مصنوعی: اگر هنرمندی بتواند با مهارت خود خاک را به سرمه تبدیل کند، میتواند عیوب را در چشم دشمنان به نمایش بگذارد؛ این خود هنری است.
ور شکر را تلخ داند طبع صفراوی مزاج،
هست عیب از طبع صفراوی، نه از طبع شکر!
هوش مصنوعی: اگر کسی طعم شیرینی را تلخ بداند، مشکل از طبع و مزاج خود اوست، نه از خود شیرینی.
من چون این ترغیب و تحریض شنودم به ادای معذرت لب گشودم که: ای مشفق روشن دل! چنان گفتهاند: «اول الفکر، آخر العمل» یعنی هر کاری که شروع را شاید، تفکر غایتش مقدم بر شروع باید. مبادا که این عمل به نوعی که غلبهٔ اشتهار یافته در نفسالامر مذموم باشد و مرتکب این سخنان از توقع استحسان محروم گردد.
هوش مصنوعی: وقتی این دعوت و تشویق را شنیدم، تصمیم گرفتم که عذرخواهی کنم و گفتم: ای دل روشن و مهربان! گفتهاند: «چیزی که فکرش را میکنی، نتیجهاش باید در ابتدا مدنظر باشد.» یعنی هر کاری که آغاز میشود، باید به نتیجهاش فکر کرد. نباید کاری کنیم که به نوعی که در واقعیت منفی است، تبدیل شود و کسی که چنین حرفهایی را میزند از خوشامدگویی و تحسین دیگران محروم شود.
شعر شاید که کار بد باشد،
سعی در کار بد نکو نبود
هوش مصنوعی: شاید شعر کار خوبی نباشد، اما تلاش برای انجام کار بد، کار خوبی نیست.
کار خود را نکو ندانستن
نزد اهل خرد نکو نبود
هوش مصنوعی: اعتبار و ارزش کار خود را ندانستن میان افراد باهوش و عاقل، واماندگی و ناپسند است.
جواب داد که: ای فقیر حقیر! فصحای مهارت پیشه و فضلای صواب اندیشه که غیر از تحقیق کیفیت این کار، کاری نداشتهاند، در محاسن و محامد، این فن را به استدلال آیات و حدیث، رسالتهای معتبر نوشته، شائبهای نگذاشتهاند و حضرت رسالت -علیه الصلاة و السلام - نیز فرمودهاند:
هوش مصنوعی: جواب داد که: ای بیچاره! کسانی که در فن سخنوری ماهر و در اندیشه درست هستند، فقط به تحقیق در مورد این کار پرداختهاند و در تعریف و توصیف آن، با استناد به آیات و احادیث معتبر، به خوبی صحبت کردهاند و در این زمینه هیچ شائبهای باقی نگذاشتهاند. همچنین حضرت رسول -صلی الله علیه و آله و سلم- نیز فرمودهاند:
«الشعر کلام حسنه حسن و قبیحه قبیح» یعنی که: اگر شعر خوب خواهد بود، بی تکلف کسی اگر به نظر تأمل در آرد، سخن خوب خاصیتهای خوب دارد. اول آن که قائل را بی تأسف صرف زر و تألم خسارت مال فرحهای گوناگون به دل میرساند. دوم آن که، به واسطهٔ آن نام قائل بر صفحهٔ عالم باقی میماند. سیوم آن که، نظم او غیر را نیز شهد طرب میچشاند:
هوش مصنوعی: شعر کلامی است زیبا و دلنشین که خوبیها و زشتیهایی دارد. اگر کسی به شعر با دقت نگاه کند، میبیند که کلام خوب ویژگیهای مثبتی دارد. اولاً، شعر باعث شادی و خوشحالی قائل آن میشود و او را از ناراحتیهای مالی و دیگر دغدغهها دور میکند. ثانیاً، به کمک شعر نام قائل در جهان باقی میماند و فراموش نمیشود. ثالثاً، نظم و ترتیب شعر میتواند دیگران را نیز شاد کند و طعم لذت را به آنها بچشاند.
می ذوق و سرور را باقی
جز سخن نیست در جهان ساقی
هوش مصنوعی: در این دنیا، شوق و خوشی فقط با کلام و گفتار باقی میماند و چیزی بیشتر از آن وجود ندارد، ای ساقی.
سخنی نیست در بقای سخن،
اوست باقی و بی بقا باقی
هوش مصنوعی: هیچ حرفی در مورد دوام کلام وجود ندارد، او تنها چیزی است که باقی میماند و بدون دوام است.
گفتم ای یار دلپذیر! فن شعر را ادوات و آلات بسیار است و بی آلت شروع در صنعت دشوار است. شعرای سابق که این بادیه را طی نمودهاند و بدین فن مشغول بودهاند، به مراعات سلاطین حمیده اخلاق و اختلاط اکابر صاحب مذاق و سیر باغهای بهشت آثار و نشاط شرابهای خوشگوار و استماع نغمههای دلکش و مشاهدهٔ شاهدان مهوش، اوقات گذرانیدهاند و فنون کمال را به صد کامرانی به کمال رسانیدهاند:
هوش مصنوعی: گفتم ای دوست خوب! در هنر شعر ابزار و وسایل زیادی وجود دارد و بدون این ابزار شروع کردن به این هنر دشوار است. شاعران گذشته که این راه را پیمودهاند و به این هنر پرداختهاند، با توجه به اخلاق نیک سلاطین و ارتباط با بزرگان و لذت بردن از زیبایی باغهای بهشت، نوشیدن شرابهای خوشمزه، شنیدن نغمههای دلنشین و دیدن معشوقهای زیبا، اوقات خود را گذراندهاند و فنون کمال را با لذت و موفقیت به سرانجام رساندهاند.
میشود در نشئهای جمعیت اسباب فاش،
هر چه در دل از رموز معرفت پنهان بود!
هوش مصنوعی: در یک حالت خاص و بیداری معنوی، میتوان به وضوح همه آنچه در دل از رازهای دانایی و شناخت پنهان است را با دیگران به اشتراک گذاشت.
نطق را جمعیت اسباب گویا میکند
چون معانی جمع گردد، شاعری آسان بود!
هوش مصنوعی: زمانی که معانی و مفاهیم در ذهن جمع و سامان پیدا کند، صحبت کردن و بیان آنها برای فرد آسان میشود. در واقع، زمانی که ایدهها منظم شوند، هنر شاعری نیز به سادگی امکانپذیر خواهد شد.
از من سودا زده توقع این فن عجب است که مولد و مقامم عراق عرب است. زیرا بقعهای است از سایهٔ سلاطین دور و به واسطهٔ سگان بیشعور، نامعمور. بوستانی است سروهای خرامانش گردبادهای صرصر سموم و غنچههای ناشکوفهاش قبههای مزار شهیدان مظلوم. بزمگاهی است شرابش خوناب جگرهای پاره پاره و نغمهاش نالههای غریبان آواره. نه نسیم راحتی را به صحرای محنت فزایش گذاری و نه بیابان پر بلایش را از سحاب رأفت امید تسکین غباری. در چنین ریاض ریاضت غنچهٔ دل چگونه گشاید و بلبل زبان چه سراید؟
هوش مصنوعی: در این متن، نویسنده درباره وضعیت و حال و هواي عراق عرب سخن میگوید. او از ناامیدی و مشکلات موجود در این سرزمین صحبت میکند و به شرایط سخت و طاقتفرسای آن اشاره میکند. عراق را به عنوان جایی معرفی میکند که تحت سایه سلاطین قرار دارد و به خاطر وجود افرادی بیفکر، زندگی در آن مختل شده است. او تصاویری از زیباییهای طبیعی را توصیف میکند که تحت تأثیر مشکلات و سختیها قرار گرفتهاند. به نوعی، او نشان میدهد که چگونه این وضعیت موجب شده که دلها به جای شادابی و سرزندگی، در غم و اندوه به سر ببرند و توانایی ابراز خوشی یا سرودن شعر عشق و زیبایی را از دست بدهند.
ملکیکه درو، نیاست راحت اثری،
هرگز فرحی نکرده بر وی گذری،
هوش مصنوعی: ملک و سرزمینی که در آن، نی و گیاهان راحتی ندارند، هیچگاه شادی و خوشحالی را تجربه نکرده و تأثیری از آن نداشته است.
مشکل که مقیمان و اسیرانش را،
ممکن باشد که دم زنند از هنری!
هوش مصنوعی: وقتی مشکلات زیاد میشود، ممکن است کسانی که گرفتار و دربند هستند، از هنر و توانایی خود صحبت کنند یا به نمایش بگذارند.
جواب داد که: ای دردمند! صحبت سلاطین، سرمایهٔ حسد است و نشئهٔ شراب موجب عذاب ابد است و مصاحبت ندما مانع خلوت خیال است و کثرت مال، باعث غفلت اهل حال. المنة لله دیاری داری از این آفتها دور و مقامی گرفتهای اسباب فواحش در او نامقدور. بدان که اکثر اولیا و صلحا و مشایخ و علما که سرمستان بادهٔ شوق الهی و عاشقان جمال محبوب حقیقی بودهاند و همیشه ترک لذات دنیا و مخالفت هوا مینمودهاند، چون به تیغ محبت هلاک شدهاند، همه در این دیار، خاک شدهاند. حالا خاک این دیار به خاک آن مظلومان آمیخته است و خون آن شهیدان بر این خاک ریخته است و قضا طینت تو را بدین خاک سرشته و نصیب مقدرات را بر این خاک نوشته. چون در این مهد محنت به شیر مشقت پروردهای و در این آب و هوا نشو و نما کردهای، میدانم که در جبلت، اثر درد داری و اثر درد است سرمایهٔ سخن گذاری. مگو که اسباب عیش و عشرت، سخنسرایی را به کار آید. از درد سخن گوی که گوی سخن را درد میرباید:
هوش مصنوعی: پاسخی داد که: ای دردمند! گفتگو درباره سلاطین معمولاً حسد و کینه به همراه دارد و نشئه شراب میتواند عذاب ابدی را به دنبال داشته باشد. دوستی با مقامات و بزرگان مانع از آن میشود که به خلوت فکر و اندیشه بپردازیم و ثروتهای فراوان غفلت را به همراه دارد. اما خدا را شکر که تو در دیاری به دور از این آسیبها زندگی میکنی و در مکانی قرار داری که کارهای زشت در آن امکانپذیر نیست. بدان که بیشتر اولیا، صالحان، عرفا و علمای بزرگ که در نشئه عشق الهی به سر میبردند و همواره از لذتهای دنیوی کنارهگیری میکردند، چون در ازدحام محبت نابود شدهاند، همه در این خاک مدفونند. هماکنون خاک این سرزمین با خاک آن مظلومان اختلاط یافته و خون آن شهیدان بر روی این زمین ریخته شده است. تقدیر تو به این خاک گره خورده و سرنوشت تو در آن رقم خورده است. چون در این محیط پر از رنج بزرگ شدهای و در این آب و هوا رشد کردهای، میدانم که در وجودت نشانهای از درد وجود دارد و درد میتواند منبعی برای سخن گفتن باشد. نگو که خوشی و لذت، سبب سخنپردازی است. بلکه از درد بگو، زیرا درد است که گوینده را به سخن وادار میکند.
نپنداری که باشد ذوق در گفتار بی دردی
که نی دردی درون دل، نه داغی بر جگر دارد
هوش مصنوعی: نباید گمان کنی که صحبت و گفتار زیبا بدون داشتن درد و احساس واقعی، معنایی دارد. اگر کسی در دل خود دردی نداشته باشد یا داغی بر جگرش نباشد، سخنانش رنگ و بوی واقعی نخواهد داشت.
نمیبخشد سخن را ذوق عیش و عشرت و راحت
سخن کز محنت و اندوه و غم خیزد اثر دارد
هوش مصنوعی: سخنانی که از شادی و خوشی ناشی میشوند، آن تأثیر عمیق و واقعی را ندارند. تنها کلماتی که از درد و اندوه برمیخیزند، میتوانند عمق احساسات را به خوبی انتقال دهند.
چون معذرت را مجال نماند و مجاذبهٔ سخن مرا به سر حد رغبت رساند، کمر اهتمام بر میان جان بستم و پس زانوی تفکر نشستم گاهی به اشعار عربی پرداختم و فصحای عرب را به فنون تازی فیالجمله محظوظ ساختم. و آن بر من آسان نمود، زیرا زبان مباحثهٔ علمی من بود. و گاهی در میدان ترکی سمند طبیعت دوانیدم و ظریفان ترک را به لطافت گفتار ترکی تمتعی رسانیدم. آن نیز چندان تشویشم نداد. چون به سلیقهٔ اصلی من موافق افتاد. و گاهی به رشتهٔ عبارت فارسی گهر کشیدم و از آن شاخسار، میوهٔ کام دل چیدم. اما به واسطهٔ رغبت اغلاق عبارت و مودت دقت مضمون که در جبلت داشتم، همیشه طبیعتم به معما و قصیده میل مینمود. خیال غزل به خاطرم نمیگذشت، و سیاح فکرم حوالی تصرف آن نمیگشت چرا که غزل، عبارت از شرح درد دل عاشق است به معشوق مشفق و بیان کیفیت معشوق است به عاشق صادق. و این پیوند، میانهٔ جوانان نو رسیده صورت میبندد و به تحریک مصاحبت نورسان ساده دل به ظهور میپیوندد.
هوش مصنوعی: چون فرصتی برای عذرخواهی نمانده بود و جذابیت سخن مرا به شدت مشتاق کرده بود، تمرکز خود را روی این موضوع قرار دادم و در حالی که در فکر فرو رفته بودم، گاهی به شعرهای عربی پرداختم و از ادبیات عرب بهره بردم. این کار برای من آسان بود، زیرا زبان علمی من عربی بود. همچنین گاهی به زبان ترکی نیز پرداختم و با ظرافتهای گفتاری آن لذت بردم. این کار نیز خیلی برایم دشوار نبود چون با سلیقه اصلیام همخوانی داشت. گاهی هم به نوشتن به زبان فارسی پرداختم و از آن شیرینکاریهای حاصل، لذت بردم. اما به خاطر تمایل زیاد به پیچیدگی معانی و دقت در مضمون که در ذاتم بود، همیشه به شعرهای معماگونه و قصیده تمایل داشتم. حتی خیال سرودن غزل به سرم نمیزد، چون غزل به بیان درد دل عاشق نسبت به معشوق و بیان کیفیت معشوق نسبت به عاشق مربوط میشود. این نوع شعر بیشتر بین جوانان تازهوارد رواج دارد و به تحریک دوستان جوان و ساده دل شکل میگیرد.
مضمونهای مبهم و لفظهای مغلق، در این اسلوب کسی را از جا بر نمیآرد. زبان مخصوص و عبارت معینی دارد. شاعرانی که به مساعدت تقدیم زمانی، دم از سبقت زدهاند و به معاونت سبقت، اتفاقاً پیش از من آمدهاند، همه ادراک بلند و طبع دوراندیش داشتهاند و هر عبارت لطیف و مضمون نازک که غزل را به کار آید، چنان برداشتهاند که قطعا در ظاهر چیزی نگذاشتهاند. کس را بر جمیع گفتار ایشان اطلاع باید تا سعیش را شائبهٔ توارد ضایع ننماید.
هوش مصنوعی: موضوعات مبهم و واژههای پیچیده در این شیوه، هیچکس را متزلزل نمیکند. این زبان ویژگی و اصطلاح خاص خود را دارد. شاعران که به واسطه زمان مناسب، از دیگران پیشی گرفتهاند و به طور تصادفی زودتر از من ظهور کردهاند، همگی دارای درک عمیق و دید بلندمدت هستند و هر عبارت زیبا و مضمون ظریف که در غزل کاربرد دارد، به گونهای برداشت کردهاند که در واقع چیزی را در ظاهر باقی نگذاشتهاند. بنابراین، هر کسی باید به تمام سخنان آنها آگاه باشد تا کوشش او بینتیجه نماند.
وقتها بوده که شب تا سحر زهر بیداری چشیدهام و به صد خون جگر مضمونی را به عبارت کشیدهام و چون روز شده، آن را به عیب توارد قلم زدهام و از تصرف آن باز آمدهام. و وقتها شده که روز تا شب به دریای فکرت فرو رفتهام و گوهر خاصی به الماس سخن سفتهام. چون گفتهاند که این مضمون از فهم دور است و این لفظ در میان قوم نامعمول و نامشکور است از نظر انداختهام و به سلسلهٔ تسوید مقید نساختهام. عجب حالی است که گفته را جهت آن که گفتهاند، نباید تصرف نمود و نگفته را جهت آن که نگفتهاند، متصرف نباید بود:
هوش مصنوعی: گاهی تا صبح در بیداری سپری کردهام و با زحمت زیاد موضوعی را به زبان آوردهام. اما وقتی که روز میشود، با خودم میگویم این نوشته ضعف دارد و از آن منصرف میشوم. برخی اوقات نیز در طول روز به عمق فکر فرورفتهام و تلاش کردهام که چیزی باارزش و درخشان به زبان بیاورم. اما وقتی شنیدهام که این موضوع از درک فراتر است و این واژه در بین مردم نامعمول است، آن را کنار گذاشتهام و به نوشتن نپرداختهام. جالب است که برای گفتههایی که به آنها توجه نشده باید بیتوجه بود و برای آنچه که مورد توجه قرار گرفته نباید اقدامی کرد.
یاران گذشته بس که کردند
تاراج عبارت و معانی
هوش مصنوعی: دوستان قدیمی به حدی مفهوم و معنا را مورد غارت قرار دادهاند که دیگر چیزی از آن باقی نمانده است.
شد تنگ فضای نظم بر ما
فریاد ز سبقت زمانی!
هوش مصنوعی: فضای شعری بر ما تنگ شده و ما از پیشی گرفتن زمان بر خودمان ناله میکنیم!
حقا که همین احتراز علت اختیار تخلص واقع شده چرا که در ابتدای شروع نظم، هر چند روزی دل بر تخلصی مینهادم. و بعد از مدتی به واسطهٔ ظهور شریکی، به تخلص دیگر تغییر میدادم. آخر الامر معلوم شد که یارانی که پیش از من بودهاند، تخلصها را بیش از معانی ربودهاند. خیال کردم که اگر تخلص مشترک اختیار نمایم در انتساب نظم بر من حیف رود، اگر مغلوب باشم و بر شریک ظلم شود، اگر غالب آیم. بنابر رفع ملابست التباس «فضولی» تخلص کردم و از تشویش ستم شریکان پناه به جانب تخلص بردم.
هوش مصنوعی: واقعاً باید بگویم که این احتیاط به دلیل انتخاب تخلص به وجود آمده است. چون در ابتدای نظم، هر چند روزی به یک تخلص خاص فکر میکردم و بعد از مدتی به خاطر حضور شخص دیگری، مجبور به تغییر آن میشدم. در نهایت متوجه شدم که دوستان قبلیام بیشتر به تخلصها توجه کردهاند تا به معانی. به این فکر افتادم که اگر یک تخلص مشترک انتخاب کنم، در نسبت نظم به خودم از آن محروم خواهم شد و اگر تحت ظلم شریکی قرار گیرم، یا اگر پیروز شوم. بنابراین برای جلوگیری از ایجاد ابهام و پیچیدگی، تخلص «فضولی» را انتخاب کردم و از نگرانیهای ناشی از ستم شریکان به سمت تخلص پناه بردم.
و دانستم که این لقب، مقبول کسی نخواهد افتاد که بیم شرکت او به من تشویشی نتواند داد. الحق ابواب آزار شرکت را بدین لقب بر خود بستم و از دغدغهٔ انتقال و اختلال رستم:
هوش مصنوعی: متوجه شدم که کسی این عنوان را نمیپذیرد مگر اینکه احساس خطر از حضور او، بر من فشار و نگرانی ایجاد نکند. واقعاً با این عنوان، درهای آزار و اذیت دیگران را بر روی خود بستهام و از نگرانی بابت انتقال و اختلال در کارهایم رهایی یافتهام.
کرد بدنامی مرا از اختلاط خلق دور
عزلتم شد موجب مشغولی کسب هنر
هوش مصنوعی: بدنامی من به خاطر همنشینی با مردم، باعث شد که از آنها دور شوم و این دوری موجب شد تا به کسب هنر مشغول شوم.
منت ایزد را که شد نیک آنچه بد پنداشتم
خار من گل، خاک من زر گشت [و] سنگ من گهر
هوش مصنوعی: سپاسگزار خداوند هستم که آنچه را که گمان میکردم بد است، به نیکی بدل کرد؛ خاری که داشتم تبدیل به گلی زیبا شد، خاکم به طلا تبدیل گشت و سنگی که داشتم، به جواهری ارزشمند تبدیل شد.
فیالوقع تخلصی واقع شد موافق هوای من و لقبی اتفاق افتاد مطابق دعوای من به چندین وجوه:
هوش مصنوعی: در واقع، یک رهایی واقعی برای من اتفاق افتاد که با آرزوهایم هماهنگ بود و به طور تصادفی عنوانی مطابق با خواستههای من به وجود آمد و این موضوع از چندین جنبه قابل مشاهده است.
اول آن که من خود را یگانهٔ روزگار میخواستم. و این معنی در این تخلص به ظهور پیوست، و دامن فردیتم از دست قید شرکت رست. دیگر آن که من به توفیق همت، استدعای جامعیت جمع علوم و فنون داشتم، تخلصی یافتم متضمن این مضمون. چرا که در لغت، جمع فضل است بر وزن علوم و فنون. دیگر، مفهوم فضولی به اصطلاح عوام، خلاف ادب است و چه خلاف ادب از این برتر که مرا با وجود قلت معاشرت علماء عالی مقدار و عدم تربیت سلاطین نامدار مرحمت شعار و نفرت سیاحت اقالیم و امصار، همیشه در مباحثهٔ عقلیه، دست تعرض در گریبان احکام مختلفهٔ حکماست و در مسائل نقلیه، داعیهٔ اعتبار اصول اختلاف فقهاست و در این فنون سخن به استاد یک فنهٔ هر فن مباحثهٔ حسن عبارت و مناقشهٔ لطف اداست اگر چه این روش نشانهٔ کمال فضولی است اما نشانهٔ کال فضولی است:
هوش مصنوعی: من همیشه خود را فردی بینظیر در زمانهام میدانستم و این حس در تخلص من به وضوح نمایان شد و از قید وابستگی به دیگران رها شدم. همچنین، من به لطف تلاش و کوشش خود، خواهان یادگیری جامع و کامل علوم و فنون گوناگون بودم و در نتیجه، نامی انتخاب کردهام که این معنا را در بر دارد. چون در زبان، واژه "فضل" به معنای جمع فضیلتهاست و وزن آن با کلمه "علوم و فنون" یکی است. علاوه بر این، مفهوم فضولی در فرهنگ عامه، به معنی بیادبی است و هیچ چیز ناپسندتر از این نیست که با وجود کمبود ارتباط با دانشمندان بزرگ و عدم تربیت زیر نظر سلاطین معروف، همواره در مباحث عقلانی، درباره نظریات مختلف حکما بحث کنم و در مسائل نقلی، به اعتبار اصول مختلف فقها اشارهکنم. در این زمینه، سخن گفتن با استاد هر فن، نشانهای از کمال فضولی است، اگرچه این روش میتواند نمایانگر بیادبی و فضولی هم باشد.
دید دوران در حصول علم و عرفان و ادب
اهتمام و اجتهاد و سعی و اقدام مرا
هوش مصنوعی: در طول زمان، من با کوشش و تلاش و جدیت به یادگیری علم و معرفت و ادب پرداختهام.
بر خلاف اهل عالم، یافت عزم همتم،
کرد در عالم فضولی زین سبب نام مرا!
هوش مصنوعی: عزمی که به آن دست یافتم، با دیگران متفاوت بود. به همین خاطر، در دنیای پرهیاهو و پر از مشغله، نامم را به ثبت رساندم.
المنة لله که ایام ارتکاب این فن گرامی و اوقات تعلق این نام نامی، همیشه بر من به خیر گذشت. و از میان خاک اولیا، به تکمیل هر رسالهای که توجه نمودم، اتمام آن به آسانی میسر گشت غیر از غزلهای فارسی که صورت تتمیم آن در پردهٔ تأخیر مانده بود و شروع در آن، بواسطهٔ موانعی که قبل از این مذکور شد، مشکل مینمود، تا آن که روزی گذارم به مکتبی افتاد. پرپچهرهای دیدم فارسی نژاد. سهی سروی که حیرت نظارهٔ رفتارش الف را از حرکت انداخته بود و شوق مطالعهٔ مصحف رخسارش، دیدهٔ نابینای صاد را عین بصر ساخته بود:
هوش مصنوعی: سپاس خداوند را که ایام حضور در این هنر ارزشمند و زمان استفاده از این نام مشهور، همیشه برای من خوشایند بوده است. در میان خاک بزرگان، هر بار که به تکمیل نوشتهای پرداختم، با آسانی به پایان رسید. تنها غزلهای فارسی بودند که تکمیل آنها به تعویق افتاده بود و آغاز آنها به خاطر موانعی که قبلتر اشاره شد، دشوار به نظر میرسید. تا اینکه یک روز در راه به مکتبی برخورد کردم و چهرهای فارسینژاد را دیدم. او مانند سروی باریک و زیبا بود که حیرت از دیدن رفتار او، مرا مجذوب کرد و شوقی در دل من ایجاد کرد که انگار چشمانم به وضوح بینا شده است.
سرو چمن لطف، قد دلکش او
شمع شب قدر، عارض مهوش او
هوش مصنوعی: سرو چمن به عنوان نمادی از زیبایی و لطافت، با قد بلند و دلکش خود، شبیه شمعی در شب قدر است که نور و روشنی خاصی دارد. چهره مهوش او نیز مانند نوری است که دل را میرباید و جلب نظر میکند.
سروی که ز دیده میخورد آب مدام،
شمعی که همیشه از دل است آتش او
هوش مصنوعی: سروئی که همیشه در حال آبیاری است، مانند شمعی است که دائم از دلش شعله میکشد.
چون توجه من دید، از گفتهای من چند بیتی طلبید. من نیز چند بیتی از عربی و ترکی به او ادا نمودم. و لطایف چند نیز از قصیده و معما بر او فزودم. گفت که: اینها زبان من نیست، و به کار من نمیآید. مرا غزلهای جگرسوز عاشقانهٔ فارسی میباید!
هوش مصنوعی: زمانی که او به من توجه کرد، از من درخواست کرد که چند بیت شعر برایش بگویم. من هم چند بیت از شعرهای عربی و ترکی را برای او خواندم و چند لطیفه و معما هم به آن اضافه کردم. اما او گفت که این اشعار به زبان او نیست و برای او مفید نخواهد بود. به او غزلهای عاشقانه و پر درد به زبان فارسی نیاز داشت.
ابهام در معانی و اغلاق در کلام
کار اکابر علمای زمانه است
هوش مصنوعی: در کلام بزرگان علم، گاهی معانی به شکل مبهم و پیچیده بیان میشود و این موضوع به نوعی پیچیدگی در گفتار آنان مربوط است.
تاب عذاب فکر ندارند دلبران
مرغوب دلبران غزل عاشقانه است
هوش مصنوعی: عاشقان زیبا و دلربا تحمل رنج و پریشانی ناشی از فکر و خیال را ندارند و عشق واقعی در غزلهای عاشقانه تجلی مییابد.
بی تکلف از این سخن مرا خجالتی دست داد و آتشی در دل افتاد که خرمن اندوختهٔ مرا همه سوخت و در شبستان خیالم، شمع شوق غزل فارسی بر افروخت. شبی چند، خود را در آتش تفکر گداختم و در غزلیات فارسی دیوانی مرتب ساختم که هم مدققان کامل را مضمونهای مبهمش دل فریب است و هم ظریفان ساده دل را از مائدهٔ مذاقش نصیب.
هوش مصنوعی: بدون هیچ تردیدی، این صحبتها مرا دچار خجالت کرد و آتشی در دل من زد که همه چیزهایی را که جمع کرده بودم، سوزاند. در شبهایی که گذشت، خود را در آتش تفکر غرق کردم و مجموعهای از غزلیات فارسی را ترتیب دادم که هم به scholars کامل بخاطر مضامین مبهمش جالب است و هم به افراد سادهدل به خاطر لذتی که از آن میبرند.
الهی به حرمت معصومان اهل بیت که این چند بیت پراکنده را [که] جهت اقامت خود از گل رسوایی و سنگ ندامت بر آورده، بنا کردم و در اندود و آرایش آن خونابها خوردم، نظرگاه جمعی ساز که روزها در اندیشهٔ معانی به شب رسانیده و شبها در فکر کیفیت عبارت به روز آورده باشند و دانند که چه مقدار مشقت باید کشید تا گوهر خاصی از کان طبیعت بیرون آید.
هوش مصنوعی: به خاطر حرمت معصومان اهل بیت، این چند بیت پراکنده را که برای اقامت خود از گل رسوایی و سنگ ندامت ساختهام، به وجود آوردهام و در این مسیر زحمات زیادی را متحمل شدهام. امیدوارم افرادی به آن نگاه کنند که روزها در فکر معانی عمیق و شبها در تلاش برای بیان زیبا و صحیح آنها هستند و درک کنند که چه مقدار سختی باید تحمل کرد تا یک زیبایی خاص از دل طبیعت بیرون بیاید.
از مقیمان کنار چشمهٔ حیوان مپرس
محنت و اندوه مجنون بیابان گرد را
هوش مصنوعی: از ساکنان کنار چشمهی حیات نپرس دربارهی درد و رنج مجنون در بیابان.
نیست بی دردان عالم را ز درد ما خبر
دردمندان نیک میدانند قدر درد را
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ کس از درد ما خبر ندارد، اما دردمندان خوب میدانند که درد چقدر ارزشمند است.
نه پایمال جمعی کن که به چند بیت رکیک که آلت جراری خود نموده و مهزل مجالس و محافل ساخته، افتخار نمایند و بنابر استدعای اظهار حیثیت به دقایق الفاظ و معانی ابواب اعتراضهای ناموجه گشایند.
هوش مصنوعی: به کسانی که با بیان سخنان بیمحتوا و زشت در جمعها و محافل میخواهند خود را مطرح کنند، نباید اجازه داد که بر دیگران تأثیر بگذارند و به بهانههای نامربوط سعی در زیر سوال بردن شخصیت یا حیثیت دیگران داشته باشند.
عیبناکان ز بس که شام و سحر
چشم بر عیب دیگران دارند
هوش مصنوعی: خراباتیها به حدی به عیبهای دیگران نگاه میکنند که شب و روز فقط به نواقص آنها میپردازند.
با وجود کمال خودبینی
خویش را در نظر نمیآرند!
هوش مصنوعی: به رغم داشتن کمال و تواناییهای خود، افراد خود را در منظر دیگران و در نظر دیگران نشان نمیدهند.
توقع چنان است و ترقب آن از فضلای کامل هر دیار و فصحای روشن دل روزگار که اگر در ترکیب یا در مضمون بعضی زلتی یا خشونتی که خلاف این فن است واقع شده باشد، به ذیل عفو مستور گردانند و این نورسیدگان روزگار ندیده و این یتیمان غربت نکشیده که از خاک نجف و خطهٔ کربلا سر بر آوردهاند و در آب و هوای برج اولیا پروردهاند، در اثنای مسافرت به هر جا که توجه نمایند به نظر اعتبار درآیند.
هوش مصنوعی: توقع این است که از شخصیتهای بزرگ هر منطقه و سخنوران روشندل زمانه انتظار میرود اگر در ترکیب یا مضمون برخی از آثارشان اشتباه یا نقطه ضعفی وجود داشته باشد، آن را مورد عفو قرار دهند. این افراد تازهوارد به عرصه که هنوز تجربهای از زندگی و مشکلات نداشتهاند و از مناطق مقدسی چون نجف و کربلا برخاستهاند، به گونهای دیده شوند که همواره مورد احترام و اعتبار قرار گیرند.
چون خاک کربلاست فضولی مقام من،
نظمم به هر کجا که رسد، حرمتش رواست
هوش مصنوعی: از آنجا که کربلا مانند خاک مقدس است، هر جا که باشم، باید به آن احترام بگذارم. نظم و انضباط من در هر مکان، به حرمت این مکان وابسته است و باید به آن توجه شود.
زر نیست، سیم نیست، گهر نیست، لعل نیست،
خاک است شعر بنده، ولی خاک کربلاست!
هوش مصنوعی: شعر من ارزش مادی ندارد و از طلا، نقره و جواهرات نیست، اما مانند خاکی است که از کربلا میتواند سرچشمه بگیرد و ارزش معنوی و روحانی خاصی دارد.
خیز ساقی که وقت کار آمد،
دور گل، موسم بهار آمد
هوش مصنوعی: بیا ساقی، وقت شادی و سرگرمی فرا رسیده است، دور گلها که بهار آغاز شده و زمان لذت بردن از زیباییهاست.
گل تازه شکفت در گلزار،
نه یکی، هر طرف هزار هزار
هوش مصنوعی: در باغ، گلهای تازهای شکوفا شدند، نه فقط یک گل، بلکه در هر گوشه هزاران گل به گل نشستهاند.
هر گلی جلوهگر به رنگ دگر
هر یکی از یکی دگر بهتر
هوش مصنوعی: هر گل به رنگ و زیبایی خاص خود جلوهگری میکند و هر کدام از آنها از دیگری زیباتر به نظر میرسد.
وقت شد کاهل ذوق جام کشند،
جام گلرنگ لاله فام کشند
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده که تنبلها به شوق جام مینوشند، جامی از نوشیدنی رنگین مانند گل لاله.
ساغر لالهگون ز دست منه،
انتظاری به اهل بزم مده
هوش مصنوعی: ساغر سرخ رنگ را از دست من نگریز و به مهمانان به انتظار چیزی نگذار.
بزم را گرم کن، بهانه مجو،
مکن امساک چون پر است سبو
هوش مصنوعی: محفل را شاداب کن و بهانهجویی نکن، از بخشش و generosity دریغ مکن زیرا که لیوان پر است.
چون کنی اهل بزم را سرمست
بر دل می کشان باده پرست،
هوش مصنوعی: زمانی که تو اهل بزم و شادی را مست میکنی، دلها به سمت شوق و عشق به شراب کشیده میشوند.
به که ذوق دگر بیفزایی،
مطرب بزم را بفرمایی،
هوش مصنوعی: بهتر است که لذت و ذوق جدیدی را به مراسم اضافه کنی و به نوازنده بگویی که اجرا کند.
که: دمی گوشمال عود دهد،
بزم را ذوق از سرود دهد
هوش مصنوعی: یک لحظه موسیقی عود به بزم جلا و زیبایی میبخشد و موجب شادی و سرور میشود.
بگشاید زبان به حسن مقال
در ثنای مهیمن متعال
هوش مصنوعی: زبان به زیبایی به ستایش خداوندی که بزرگ و متعالی است، باز خواهد شد.