گنجور

غزل شمارهٔ ۴۶۶

با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی
در بزم کسی نیست که دیوانه نکردی
ای خانه شهری نگهت برده به یغما
در شهر دلی کو که در او خانه نکردی
تا گنج غمت را سر ویرانی دلهاست
یک خانه دل نیست که ویرانه نکردی
از حال شکست دلم آگاه نگشتی
تا زلف شکن بر شکنت شانه نکردی
تنها نه من از عشق رخت شهرهٔ شهرم
صاحب نظری نیست که افسانه نکردی
نازم سرت ای شمع که شهری زدی آتش
واندیشه ز دود دل پروانه نکردی
با چشم تو محرم نشدم تا به نگاهی
بیگانه‌ام از محرم و بیگانه نکردی
ای آن که به مردی نشدی کشتهٔ جانان
دردا که یکی همت مردانه نکردی
ایمن دلی از دست ستم کاری صیاد
خون خوردن و فریاد غریبانه نکردی
دل تنگ شدی باز فروغی مگر امروز
از دست غمش گریه مستانه نکردی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با آن که می از شیشه به پیمانه نکردی
در بزم کسی نیست که دیوانه نکردی
هوش مصنوعی: با این که تو هیچ نوشیدنی را در جام نمی‌ریزی، اما هیچکس نیست که از دیوانگی تو بی‌نصیب بماند.
ای خانه شهری نگهت برده به یغما
در شهر دلی کو که در او خانه نکردی
هوش مصنوعی: ای خانه‌ای که دل شهر را تسخیر کرده‌ای، چرا در دل کسی که لیاقتش را داشته، ساکن نشدی و آن را به تاراج برده‌ای؟
تا گنج غمت را سر ویرانی دلهاست
یک خانه دل نیست که ویرانه نکردی
هوش مصنوعی: تا زمانی که گنج غم تو وجود دارد، دل‌ها خراب و ویران هستند. هیچ دلی نیست که تحت تأثیر غم تو ویران نشده باشد.
از حال شکست دلم آگاه نگشتی
تا زلف شکن بر شکنت شانه نکردی
هوش مصنوعی: تو از دل شکستۀ من خبر نداری، چون که زلف زیبایت را بر این دل شکسته نرم نکردی.
تنها نه من از عشق رخت شهرهٔ شهرم
صاحب نظری نیست که افسانه نکردی
هوش مصنوعی: تنها من نیستم که به خاطر عشق معروف شده‌ام، بلکه کسی هم نیست که این داستان را درباره‌ی ما نگوید یا به آن توجه کند.
نازم سرت ای شمع که شهری زدی آتش
واندیشه ز دود دل پروانه نکردی
هوش مصنوعی: ای شمع، من به تو افتخار می‌کنم که با وجود افروختن آتش عشق و احساس در دل دیگران، نگذارده‌ای که دود این آتش، دل پروانه را تاریک کند.
با چشم تو محرم نشدم تا به نگاهی
بیگانه‌ام از محرم و بیگانه نکردی
هوش مصنوعی: من نتوانستم به چشمان تو نزدیک شوم و از حالتی بیگانه با تو برخوردار شده‌ام؛ تو هم مرا از محرم و بیگانه جدا نکردی.
ای آن که به مردی نشدی کشتهٔ جانان
دردا که یکی همت مردانه نکردی
هوش مصنوعی: ای کسی که به مردانگی نرسیدی، تو نیز بر اثر عشق معشوق نابود شدی. افسوس که حتی یک بار هم با شجاعت و اراده عمل نکردی.
ایمن دلی از دست ستم کاری صیاد
خون خوردن و فریاد غریبانه نکردی
هوش مصنوعی: دل آرام و ایمنی از دست ظلم و ستم صیاد، هرگز خون نخورده و فریاد بی‌صدایی سر نداده‌ای.
دل تنگ شدی باز فروغی مگر امروز
از دست غمش گریه مستانه نکردی
هوش مصنوعی: دل تنگ شدی، شاید امروز از شوق کسی یا چیزی، با اشک و احساس، از غم خود رها نشدی.