گنجور

غزل شمارهٔ ۴۴۴

سنبل گل پوش را بر سمن آورده‌ای
وین همه آشوب را بهر من آورده‌ای
سرو چمان را به ناز سوی چمن برده‌ای
قامت شمشاد را در شکن آورده‌ای
نرگس مخمور را جام به کف داده‌ای
غنچهٔ خاموش را در سخن آورده‌ای
حقهٔ یاقوت را قوت روان کرده‌ای
چشمهٔ جان بخش را در دهن آورده‌ای
در گران مایه را از عدن آرد سپهر
تو ز دهان درج در در عدن آورده‌ای
قافلهٔ مشک را از ختن آرد نسیم
تو ز خط انبار مشک در ختن آورده‌ای
عیسی دل‌ها تویی کز نفس جان فزا
مردهٔ صدساله را جان به تن آورده‌ای
یوسف دل در فتاد از کف مردم به چاه
تا تو چه سرنگون زان ذقن آورده‌ای
جیب فروغی درید تا تو به گل‌زار حسن
پیرهن از برگ گل بر بدن آورده‌ای

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سنبل گل پوش را بر سمن آورده‌ای
وین همه آشوب را بهر من آورده‌ای
هوش مصنوعی: تو گل زیبایی را به سمن آورده‌ای و برای من این همه هیجان و اشفتگی را به وجود آورده‌ای.
سرو چمان را به ناز سوی چمن برده‌ای
قامت شمشاد را در شکن آورده‌ای
هوش مصنوعی: تو به ناز و زیبایی مانند سرو به چمن آمده‌ای و قامت راست و استوار را مانند شمشاد نرم و منعطف کرده‌ای.
نرگس مخمور را جام به کف داده‌ای
غنچهٔ خاموش را در سخن آورده‌ای
هوش مصنوعی: تو به نیامدی و دل را پر از شوق کرده‌ای، گلی خفته و بی‌صدا را با کلام خود جان بخشیده‌ای.
حقهٔ یاقوت را قوت روان کرده‌ای
چشمهٔ جان بخش را در دهن آورده‌ای
هوش مصنوعی: ظاهراً تو توانسته‌ای زیبایی یاقوت را به زندگی خود بیاوری و به نوعی جان تازه‌ای به خود داده‌ای که باعث شادابی و نشاطت شده است.
در گران مایه را از عدن آرد سپهر
تو ز دهان درج در در عدن آورده‌ای
هوش مصنوعی: تو از بهشتِ برین، چیزهای باارزشی به ارمغان آورده‌ای که نشان از عظمت و زیبایی دنیا دارد.
قافلهٔ مشک را از ختن آرد نسیم
تو ز خط انبار مشک در ختن آورده‌ای
هوش مصنوعی: نسیم دل‌انگیز از سرزمین ختن، عطر خوش مشک را به همراه می‌آورد و انگار تو هم همین عطر را از آنجا با خود آورده‌ای.
عیسی دل‌ها تویی کز نفس جان فزا
مردهٔ صدساله را جان به تن آورده‌ای
هوش مصنوعی: تو، ای عیسی، جان بخش و دل‌انگیز، همان کسی هستی که با نفسی زنده‌کننده، روح تازه‌ای به جسم مردهٔ صدساله‌ای داده‌ای و او را احیا کرده‌ای.
یوسف دل در فتاد از کف مردم به چاه
تا تو چه سرنگون زان ذقن آورده‌ای
هوش مصنوعی: یوسف، دلش از دست مردم در چاه افتاد و حالا ببین که تو چه طور با آن چهره‌ات افت کرده‌ای.
جیب فروغی درید تا تو به گل‌زار حسن
پیرهن از برگ گل بر بدن آورده‌ای
هوش مصنوعی: جیب فروغی پاره شد تا تو در باغ زیبایی، لباسی ساخته از برگ گل به تن کرده‌ای.