گنجور

غزل شمارهٔ ۳۶۳

تا هست نشانی از نشانم
خاک قدم سبوکشانم
تا ساغر من پر از شراب است
از شر زمانه در امانم
تا در کفم آستین ساقیست
فرش است فلک بر آستانم
در مرهم زخم خود چه کوشم
کاین تیر گذشت از استخوانم
دردا که به وادی محبت
دنبال‌ترین کاروانم
گفتی منشین به راه تیرم
تا تیر تو می‌زنی، نشانم
پیوسته ببوسم ابروانت
گر تیر زنی بدین کمانم
بالای تو تا نصیب من شد
ایمن ز بلای ناگهانم
گفتم که بنالم از جفایت
زد مهر تو مهر بر دهانم
بالم مشکن که شاه بازم
خونم مفشان که نغمه‌خوانم
مرغ کهنم در این چمن لیک
بر شاخ تو تازه آشیانم
دیدم ز محبتش فروغی
چیزی که نبود در گمانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا هست نشانی از نشانم
خاک قدم سبوکشانم
هوش مصنوعی: تا زمانی که اثری از خودم باقی بماند، خاک پای افرادی که با کلاس و بزرگ‌منش هستند، خواهم بود.
تا ساغر من پر از شراب است
از شر زمانه در امانم
هوش مصنوعی: تا وقتی که پیاله‌ام پر از شراب است، از سختی‌های زندگی در امان هستم.
تا در کفم آستین ساقیست
فرش است فلک بر آستانم
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دستانم آستین ساقی است، آسمان برای من فرش زیر پا شده است.
در مرهم زخم خود چه کوشم
کاین تیر گذشت از استخوانم
هوش مصنوعی: من چقدر تلاش می‌کنم تا زخم خود را درمان کنم، در حالی که این تیر به استخوان من نفوذ کرده است.
دردا که به وادی محبت
دنبال‌ترین کاروانم
هوش مصنوعی: آه، چه trist است که در مسیر عشق، آخرین کسی هستم که می‌روم.
گفتی منشین به راه تیرم
تا تیر تو می‌زنی، نشانم
هوش مصنوعی: تو گفتی که در مسیر تیر من نایستی، چون که هر وقت تیر می‌زنی، علامتم می‌زنی.
پیوسته ببوسم ابروانت
گر تیر زنی بدین کمانم
هوش مصنوعی: من همیشه ابروهای تو را می‌بوسم، حتی اگر با کمان خود به من تیر بزنی.
بالای تو تا نصیب من شد
ایمن ز بلای ناگهانم
هوش مصنوعی: وقتی تو بر من نگاهی می‌افکنی، از خطرات ناگهانی دور و بی‌نقص می‌شوم.
گفتم که بنالم از جفایت
زد مهر تو مهر بر دهانم
هوش مصنوعی: گفتم که از ظلم و ستم تو شکایت کنم، اما لب‌های من نه تنها این را نمی‌گویند، بلکه مهر و محبت تو را هم بر آنها نقش بسته است.
بالم مشکن که شاه بازم
خونم مفشان که نغمه‌خوانم
هوش مصنوعی: بال‌هایم را نشکن که من باز شدم و خونم را نریز، زیرا من آواز می‌خوانم.
مرغ کهنم در این چمن لیک
بر شاخ تو تازه آشیانم
هوش مصنوعی: پرنده‌ی قدیمی من در این چمن، اما بر شاخه‌ی تو تازه لانه‌سازی می‌کنم.
دیدم ز محبتش فروغی
چیزی که نبود در گمانم
هوش مصنوعی: از محبت او درخششی دیدم که هرگز تصورش را هم نمی‌کردم.