گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۸

تا شکن زلف توست سلسله جنبان دل
جمع نخواهد شدن حال پریشان دل
شوق تو در هم شکست پنجهٔ شاهین صبر
عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل
هم خط نوخیز تو سبزه گل‌زار جان
هم لب جان بخش تو چشمهٔ حیوان دل
کار من آمد به جان از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان جان تو و جان دل
چاره هر درد را خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق مایهٔ درمان دل
گرچه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردن صبر از رخت کی شود امکان دل
دل به تو بربست عهد، کز سر جان بگذرد
جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل
در طلب چشم تو دور به آخر رسید
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل
رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل
سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت
بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل
عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت
گر تو مراد دلی وای ز حرمان دل

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا شکن زلف توست سلسله جنبان دل
جمع نخواهد شدن حال پریشان دل
هوش مصنوعی: تا وقتی که زلف تو در هم پیچیده و پیچیده است، دل نخواهد توانست آرام بگیرد و حال پریشان خود را سامان دهد.
شوق تو در هم شکست پنجهٔ شاهین صبر
عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل
هوش مصنوعی: علاقه‌ام به تو باعث شد که صبرم را از هم بپاشد و عشقت به قلبم حمله‌ور شد.
هم خط نوخیز تو سبزه گل‌زار جان
هم لب جان بخش تو چشمهٔ حیوان دل
هوش مصنوعی: سبزه و گلزار زندگی‌ام تحت تأثیر زیبایی‌های توست و لب‌های تو همچون چشمه‌ای شاداب، جان تازه‌ای به دل من می‌بخشد.
کار من آمد به جان از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان جان تو و جان دل
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستم پاسبان، به زودی جانم به خطر افتاد. از آن درگاه که جان تو و دل من در آنجا بود، جدا شدم.
چاره هر درد را خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق مایهٔ درمان دل
هوش مصنوعی: هر کس برای دردهایش راه حلی پیدا می‌کند، اما درد تو باعث شده که عشق به مرهم دل تبدیل شود.
گرچه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردن صبر از رخت کی شود امکان دل
هوش مصنوعی: هر چند صبوری در تمام کارها خوب است، اما وقتی دل از چیزی یا کسی آزرده باشد، سخت است که بتوانیم صبر کنیم و تحمل کنیم.
دل به تو بربست عهد، کز سر جان بگذرد
جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل
هوش مصنوعی: دل با تو عهدی بست که حتی اگر جان هم برود، به این پیمان وفادار خواهد بود. عشق و احساس عمیق او به این اندازه باارزش و پر اهمیت است که حاضر است از جان خود بگذرد.
در طلب چشم تو دور به آخر رسید
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل
هوش مصنوعی: در جستجوی چشمان تو، مدت زیادی سپری شد و اکنون به پایان رسیده است، اما افسوس که هنوز به خواسته‌ام نرسیده‌ام. دل دل‌باخته‌ام همچنان در آرزوی تو باقی مانده است.
رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل
هوش مصنوعی: عقل و هوش من در خود عاشق شدن از دست رفت و در اثر عشق، اشک‌هایم مانند جواهر بر در فروشگاه دل ریخت.
سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت
بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل
هوش مصنوعی: فکر و اندیشه‌ام دچار شکست و نقص شده، دیگر نمی‌توانم بیشتر از این تحمل کنم، چون بارها و بارها به زخم‌های دل و مشکلاتم پرداخته‌ام.
عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت
گر تو مراد دلی وای ز حرمان دل
هوش مصنوعی: عمر فروغی به پایان رسید و نتوانست به آرزوی دل خود برسد. اگر تو بتوانی به خواسته‌ات برسی، خوش به حالت، اما من از نرسیدن به آرزوهایم در عذابم.

حاشیه ها

1394/02/30 23:04
عرفانی

واقعا ما باید به ادبیات و گذشتگان ادبی کشورمون افتخار کنیم

1398/10/13 17:01

بیت آخر---گر تو مرادی ولی وای زحرمان دل----درست است

1401/11/10 16:02
داود پورسلطان

با سلام 

در بیت اول "تو است " به نظر میرسد " توست " 

درست باشد