گنجور

غزل شمارهٔ ۲۵

جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
طلب بوسهٔ جانان به لب آرد جان را
سر سودا زده بسپار به خاک در دوست
که از این خاک توان یافت سر و سامان را
صد هزاران دل گم گشته توان پیدا کرد
گر شبی شانه کند موی عبیر افشان را
زده ره عقل مرا، حور بهشتی رویی
که به یک عشوه زند راه دو صد شیطان را
سست عهدی که بدو عهد مودت بستم
ترسم آخر که به سختی شکند پیمان را
ابر دریای غمش سیل بلا می‌بارد
یا رب از کشتی ما دور کن این توفان را
حیف و صد حیف که دریای دم شمشیرش
این قدر نیست که سیراب کند عطشان را
با دم ناوک دل دوز تو آسوده دلم
خوش‌تر آن است که از دل نکشم پیکان را
عین مقصود ز چشم تو کسی خواهد یافت
که زنی تیرش و بر هم نزند مژگان را
گر سیه چشم تو یک شهر کشد در مستی
لعل جان‌بخش تو از بوسه دهد تاوان را
دوش آن ترک سپاهی به فروغی می‌گفت
که مسخر نتوان ساخت دل سلطان را
آفتاب فلک فتح ملک ناصر دین
که به هم‌دستی شمشیر گرفت ایران را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
طلب بوسهٔ جانان به لب آرد جان را
هوش مصنوعی: جان من به لب رسید و در جستجوی بوسه‌ای از محبوب خود، باعث شد جانم از شوق به لبان او بیفتد.
سر سودا زده بسپار به خاک در دوست
که از این خاک توان یافت سر و سامان را
هوش مصنوعی: دل را به دوست بسپار و از عشق و دلبستگی‌ات غافل نشو، زیرا از این عشق می‌توانی آرامش و نظم را به دست آوری.
صد هزاران دل گم گشته توان پیدا کرد
گر شبی شانه کند موی عبیر افشان را
هوش مصنوعی: اگر شبی کسی موی خوشبو و عطرآگینش را شانه کند، می‌تواند صدها هزار دل گم‌شده را پیدا کند.
زده ره عقل مرا، حور بهشتی رویی
که به یک عشوه زند راه دو صد شیطان را
هوش مصنوعی: عقل و منطق من را تحت تأثیر قرار داده‌ای، ای زن بسیار زیبا و مانند حوری بهشتی، که با یک نگاه و جذبه‌ات می‌توانی مسیرهای بسیار بسیاری را که شیطان‌ها را به گمراهی می‌کشاند، باز کنی.
سست عهدی که بدو عهد مودت بستم
ترسم آخر که به سختی شکند پیمان را
هوش مصنوعی: من نگرانم که این دوستی که با او قرار گذاشته‌ام، به خاطر بی‌وفایی‌اش، در نهایت به سختی به پیمان‌مان آسیب برساند.
ابر دریای غمش سیل بلا می‌بارد
یا رب از کشتی ما دور کن این توفان را
هوش مصنوعی: ای خدا، ابر غم و اندوه ما به شدت باران مصیبت می‌بارد. از تو می‌خواهیم که این طوفان را از کشتی ما دور کنی.
حیف و صد حیف که دریای دم شمشیرش
این قدر نیست که سیراب کند عطشان را
هوش مصنوعی: متأسفانه، این شخص به قدری نیرومند و قدرتمند است که حتی با تمام قدرتش نمی‌تواند نیاز کسی را برآورده کند. این حسرت به این معناست که تلاش‌های او در رفع تشنگی و نیاز دیگران کافی نیست.
با دم ناوک دل دوز تو آسوده دلم
خوش‌تر آن است که از دل نکشم پیکان را
هوش مصنوعی: دل من به آرامش رسیده و خوشحال‌ترم از اینکه دلم را از تیرهای ناوک تو نجات ندهیم.
عین مقصود ز چشم تو کسی خواهد یافت
که زنی تیرش و بر هم نزند مژگان را
هوش مصنوعی: کسی به حقیقت آنچه را که در چشمان توست، درک خواهد کرد که بتواند تیر حسادت یا آسیب را از مژگان خود دور کند.
گر سیه چشم تو یک شهر کشد در مستی
لعل جان‌بخش تو از بوسه دهد تاوان را
هوش مصنوعی: اگر چشمان زیبای تو در نشئگی، شهری را به غرقاب عشق بکشاند، من از بوسه‌ی دهان جان‌بخشت، تاوان آن را خواهم پرداخت.
دوش آن ترک سپاهی به فروغی می‌گفت
که مسخر نتوان ساخت دل سلطان را
هوش مصنوعی: دیروز آن ترک زیبا در روشنایی به کسی گفت که نمی‌توان دل سلطان را به راحتی تحت تأثیر قرار داد.
آفتاب فلک فتح ملک ناصر دین
که به هم‌دستی شمشیر گرفت ایران را
هوش مصنوعی: آفتاب آسمان به کمک شمشیر، سرزمین ایران را برای حمایت از دین به دست آورد.

حاشیه ها

1394/04/10 18:07
کسرا

چقدر بیت اول قشنگه...