غزل شمارهٔ ۱۹۰
نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد
مشتری فکر خریداریاش آسان میکرد
تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم
که به یک خنده جهان را شکرستان میکرد
همه جعمیت عشاق پریشان میشد
چون صبا شرحی از آن زلف پریشان میکرد
کوی دل ها همه از شوق به سر میغلطید
چون خم طره او دست به چوگان میکرد
گر زلیخا رخ زیبای تو میدید به خواب
یوسفش را همهٔ عمر به زندان میکرد
خضر اگر لعل روان بخش تو را میبوسید
خاک حسرت به سر چشمهٔ حیوان میکرد
شب که از خط تو یک نکته بیان میکردم
تا سحر مشک ختا باد به دامان میکرد
با خیال خط و خال تو دل مشتاقان
مشک در دامن و عنبر به گریبان میکرد
کرد با جان فروغی رخ تابندهٔ دوست
با کتان آن چه فروغ مه تابان میکرد
غزل شمارهٔ ۱۸۹: ای خوشا رندی که رو در ساحت میخانه کردغزل شمارهٔ ۱۹۱: ساقی بده رطل گران، زان می که دهقان پرورد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نرخ یک بوسه گر آن لعل به صدجان میکرد
مشتری فکر خریداریاش آسان میکرد
هوش مصنوعی: اگر بوسهای که از آن لبهای زیباست، به اندازهای ارزش داشته باشد که جانمان را برای آن بدهیم، آنگاه فکر خرید آن آسانتر میشود.
تلخ کام از لب شیرین بتی جان دادم
که به یک خنده جهان را شکرستان میکرد
هوش مصنوعی: من از لبهای شیرین معشوقهام دلی پر از غم دارم، چرا که با یک لبخند او میتوانم همه جهان را به شکر و شادابی دعوت کنم.
همه جعمیت عشاق پریشان میشد
چون صبا شرحی از آن زلف پریشان میکرد
هوش مصنوعی: همهی عاشقان وقتی نسیم بهاری از آن زلفهای پریشان سخن میگفت، دچار آشفتگی و بیتابی میشدند.
کوی دل ها همه از شوق به سر میغلطید
چون خم طره او دست به چوگان میکرد
هوش مصنوعی: خیابانها و جاهای دلانگیز پر از شادی و شوق بودند، مانند وقتی که او موهایش را به زیبایی مرتب میکرد و همه را مجذوب خود میکرد.
گر زلیخا رخ زیبای تو میدید به خواب
یوسفش را همهٔ عمر به زندان میکرد
هوش مصنوعی: اگر زلیخا در خواب زیبایی تو را میدید، تمام عمر یوسف را به خاطر آن زیبایی در زندان نگه میداشت.
خضر اگر لعل روان بخش تو را میبوسید
خاک حسرت به سر چشمهٔ حیوان میکرد
هوش مصنوعی: اگر خضر (شخصیتی در فرهنگ فارسی) لعل (جواهر ارزشمند) تو را میبوسید، باز هم خاک حسرت بر سر چشمهٔ حیات میریخت. این به این معناست که حتی در شرایطی که بهترین چیزها نیز به تو اعطا شود، هنوز قلبی پر از حسرت و افسوس بر آنچه که نمیتوان به دست آورد، وجود دارد.
شب که از خط تو یک نکته بیان میکردم
تا سحر مشک ختا باد به دامان میکرد
هوش مصنوعی: در شب، وقتی که از خط تو کمکی خواسته بودم و در مورد آن صحبت میکردم، تا صبح نسیم ختا که بویی خوش دارد، بر دامانم وزید.
با خیال خط و خال تو دل مشتاقان
مشک در دامن و عنبر به گریبان میکرد
هوش مصنوعی: دل عاشقان به یاد تو پر از آرزو و شوق شده، به طوری که به خاطر خیال زیباییات، عطرهای خوشبو در دامن و پیراهن خود میپاشند.
کرد با جان فروغی رخ تابندهٔ دوست
با کتان آن چه فروغ مه تابان میکرد
هوش مصنوعی: دوست با زیباییاش، مانند نوری درخشان، جان و روح را روشن میسازد، و آنچه را که ماه درخشان انجام میدهد، شبیه به آن است که با پارچهای نرم و لطیف عیان میشود.
حاشیه ها
1398/10/02 16:01
همه جمعیت عشاق پریشان.....---
با جهان آنچه قروغ مه تابان میکرد-----درست است

فروغی بسطامی