غزل شمارهٔ ۸۶۳
ای آنکه با دلم ز ازل یار بودهای
پیوسته راحت دل بیمار بودهای
گه لطف کرده با من دلخسته گاه قهر
در غیر لطف گاهی و قهار بودهای
گاهی وفا و گاه جفا با دلم کنی
هم یار بودهای و هم اغیار بودهای
افروختی رخ و ز مژه نیش میزنی
گل بودهای بروی و بمو خار بودهای
از راه مهر آمدی و سوختی مرا
آسان نموده اول و دشوار بودهای
تا بودهای نداشتهای دست از دلم
این عشق جان گداز چه غمخوار بودهای
گر دل زمین شده است بدورش تو آسمان
گر نقطه گشته است تو پرگار بودهای
جان دلی ببوده که در وی نبودهای
ای عشق کم نموده چه بسیار بودهای
ای فیض کس ندیده ز کردار تو اثر
کاری نکردهای همه گفتار بودهای
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای آنکه با دلم ز ازل یار بودهای
پیوسته راحت دل بیمار بودهای
هوش مصنوعی: ای کسی که از آغاز همیشه یار دل من بودهای، همواره مایه آرامش دل بیمار من بودهای.
گه لطف کرده با من دلخسته گاه قهر
در غیر لطف گاهی و قهار بودهای
هوش مصنوعی: گاهی با مهربانی و محبت به من توجه کردهای، و گاهی نیز بدون توجه و با قهر و خشم رفتار کردهای.
گاهی وفا و گاه جفا با دلم کنی
هم یار بودهای و هم اغیار بودهای
هوش مصنوعی: گاهی به من وفادار بودهای و گاهی به من آسیب زدهای؛ تو همواره همدلی و در برخی مواقع مثل آدمهای بیگانه رفتار کردهای.
افروختی رخ و ز مژه نیش میزنی
گل بودهای بروی و بمو خار بودهای
هوش مصنوعی: تو با چهرهی زیبا و نازککاریهای چشمانت دلها را میزنی و گلی بودهای در ظاهر، اما در باطن و در دل، خاری میباشی.
از راه مهر آمدی و سوختی مرا
آسان نموده اول و دشوار بودهای
هوش مصنوعی: تو با محبت و مهربانی به سراغ من آمدی و به راحتی من را تحت تاثیر قرار دادی، در حالی که شروع کار برای من سخت بوده است.
تا بودهای نداشتهای دست از دلم
این عشق جان گداز چه غمخوار بودهای
هوش مصنوعی: تا به حال که بودهای، هیچگاه دست از دل من بر نداشتهای. این عشق سوزان چه کسی را تسکین داده است؟
گر دل زمین شده است بدورش تو آسمان
گر نقطه گشته است تو پرگار بودهای
هوش مصنوعی: اگر دل زمین به دور تو بچرخد، تو مانند آسمانی. اگر تو نقطهای به حساب آیی، پس تو همچون پرگار بودهای.
جان دلی ببوده که در وی نبودهای
ای عشق کم نموده چه بسیار بودهای
هوش مصنوعی: عشق، جان دلی را به وجود آورده که در او وجود نداشتهای. ای عشق، کم شدهای ولی چه بسیار وجود داشتهای.
ای فیض کس ندیده ز کردار تو اثر
کاری نکردهای همه گفتار بودهای
هوش مصنوعی: ای فیض! هیچکس تا به حال تأثیر کردار تو را ندیده است. تو هیچ کار مؤثری انجام ندادهای و فقط در گفتار باقی ماندهای.