گنجور

غزل شمارهٔ ۸۰۷

تن بی جانم و جانم توئی تو
سراپا کفر و ایمانم توئی تو
چو با خویشم نه سر دارم نه سامان
چو با تو سر تو سامانم توئی تو
غم دل تنگی من هم منم من
خوشیهای فراوانم توئی تو
ز خود سر تا بپا اندوه و دردم
سرور سور و درمانم توئی تو
بکی بی برگ بی بر خار خشکم
برو برگ بهارانم توئی تو
گرسنه تشنه عریانم بخود من
شراب و جامه و نانم توئی تو
منم فاسد توئی اصلاح فاسد
منم عصیان و غفرانم توئی تو
منم هر بد توئی هر نیک و نیکی
کنم گر نیکی احسانم توئی تو
قبولم گر کنی یارد تو دانی
اسیرم بنده سلطانم توئی تو
دل و جان هر دو در بند غم تست
توئی دلدار و جانانم توئی تو
ندارم بیتو جانی یا دلی من
هم این من تو هم آنم توئی تو
بفریاد دل اشکسته‌ام رس
رحیم من تو رحمانم توئی تو
انینم از تو و بهر تو باشد
غیاث جان لهفاتم توئی تو
حنینم از تو و سوی تو باشد
توئی حنان و منانم توئی تو
اگر فیضم توئی فیاض آن فیض
و گر هم محسن احسانم توئی تو

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تن بی جانم و جانم توئی تو
سراپا کفر و ایمانم توئی تو
هوش مصنوعی: بدن من بی‌روح است و روح من متعلق به توست، تمام وجود من مملو از کفر و ایمان توست.
چو با خویشم نه سر دارم نه سامان
چو با تو سر تو سامانم توئی تو
هوش مصنوعی: وقتی با خودم هستم، نه آرامشی دارم و نه امیدی، اما وقتی با تو هستم، همه چیز در من به سامان می‌آید و تو برای من همه‌چیز هستی.
غم دل تنگی من هم منم من
خوشیهای فراوانم توئی تو
هوش مصنوعی: غم و دل‌تنگی من نتیجه خودم هستم، و شادی‌های زیاد من به خاطر وجود توست.
ز خود سر تا بپا اندوه و دردم
سرور سور و درمانم توئی تو
هوش مصنوعی: تمام وجودم پر از اندوه و درد است و تنها تویی که مایه خوشحالی و درمان منی.
بکی بی برگ بی بر خار خشکم
برو برگ بهارانم توئی تو
هوش مصنوعی: من بی‌برگ و خشکیده‌ام، مانند خار بی‌ثمر. تو کوهی از زندگی و سرسبزی برای من هستی، مقدر بهار منی.
گرسنه تشنه عریانم بخود من
شراب و جامه و نانم توئی تو
هوش مصنوعی: من گرسنه و تشنه و برهنه هستم و تو برای من مانند شراب و لباس و نان هستی.
منم فاسد توئی اصلاح فاسد
منم عصیان و غفرانم توئی تو
هوش مصنوعی: من دچار فساد هستم و تو می‌توانی اصلاح کنی. من عصیان و گناهکارم و تو می‌توانی بخشش و رحمت باشی.
منم هر بد توئی هر نیک و نیکی
کنم گر نیکی احسانم توئی تو
هوش مصنوعی: من هر کار بدی را انجام می‌دهم و تو کسی هستی که خوبی و نیکی را به من می‌آموزی، از این رو هر نیکی که از من سر بزند، در حقیقت تو هستی که آن را به من یاد داده‌ای.
قبولم گر کنی یارد تو دانی
اسیرم بنده سلطانم توئی تو
هوش مصنوعی: اگر بپذیری که به تو وابسته‌ام، خودت می‌دانی که من اسیر عشق تو هستم و تو سلطان دل منی.
دل و جان هر دو در بند غم تست
توئی دلدار و جانانم توئی تو
هوش مصنوعی: دل و جان من به خاطر غم تو در درد و ناراحتی است. تو محبوب و معشوق من هستی و تنها تو هستی که در دل و جان من قرار داری.
ندارم بیتو جانی یا دلی من
هم این من تو هم آنم توئی تو
هوش مصنوعی: من نه چیزی دارم و نه جانی، نه دل، من و تو یکی هستیم و تو همان من هستی.
بفریاد دل اشکسته‌ام رس
رحیم من تو رحمانم توئی تو
هوش مصنوعی: به من رحم کن ای خداوند مهربان، زیرا دلbroken من به فریاد نیاز دارد و تو تنها رحمت و مهربانی منی.
انینم از تو و بهر تو باشد
غیاث جان لهفاتم توئی تو
هوش مصنوعی: ناله و زاری من به خاطر توست و تو تنها کسی هستی که می‌توانی به فریاد من برسید.
حنینم از تو و سوی تو باشد
توئی حنان و منانم توئی تو
هوش مصنوعی: عشق و محبت من از تو نشأت می‌گیرد و همیشه به سوی تو جریان دارد. تو شخصی هستی با صفات نیکو و جذاب، و من تنها کسی هستم که به تو وابسته‌ام.
اگر فیضم توئی فیاض آن فیض
و گر هم محسن احسانم توئی تو
هوش مصنوعی: اگر تو فیض و بخشش کنی، من هم از تو نصیب می‌برم و اگر تو نیکوکار و احسان‌کننده هستی، من هم از خوبی‌های تو بهره‌مند می‌شوم.