غزل شمارهٔ ۶۸۷
بیا ای اشک خونین تا که بر بخت زبون گریم
کشم آهی ز دل و ز ابر آزادی فزون گریم
اگر منعم کند از گریه عقل مصلحت بینم
ز کیشش رو بگردانم بفتوای جنون گریم
دمی با خویش پردازم بآه و ناله در سازم
بجان آتش در اندازم باحوال درون گریم
بسی تنگ آمدم زین تنگنای دهر پر وحشت
فلک خواهم که بشکافد درو با موسعون گریم
ز دست خود در آزارم که محنت را سزاوارم
بلای خود خودم هم خود بخود بر نفس دون گریم
خودم محبوس و خود محبس ندارم شکوهٔ از کس
بپای خویش ماندم بس ز دست خویش خون گریم
به ننماید رخم جانان که چشم پاک میباید
تریهم ینظرون خوانم ز هم لا یبصرون گریم
کسی حالم نمیپرسد و گر پرسند میخندند
گه از لاینطقون نالم گهی از ینطقون گریم
ز بس خون جگر میآیدم از دیدهٔ گریان
دوصد چشم دگر خواهم که بر زخم درون گریم
مرا از خویش غافل بودن اولیتر بود زیرا
نظر بر حال خود چون افکنم باید که خون گریم
قلم را فیض سوز این سخنها گریه میآرد
زبان لوح هم گوید که از ما یسطرون گریم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: کتابخانه تصوف
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا ای اشک خونین تا که بر بخت زبون گریم
کشم آهی ز دل و ز ابر آزادی فزون گریم
هوش مصنوعی: بیا ای اشکهای پر از غم، تا بر سرنوشت بدبخت خودم بگریم. از عمق دل نالهای میکشم و به اندازه ابر، بر آزادی و فارغبال بودنم گریه میکنم.
اگر منعم کند از گریه عقل مصلحت بینم
ز کیشش رو بگردانم بفتوای جنون گریم
هوش مصنوعی: اگر عقل اجازه ندهد که بگریم، به خاطر مصلحت خودش، از آن کسی که مانع من میشود دوری میکنم و بر اساس احساسم که به من میگوید بگریم، این کار را انجام میدهم.
دمی با خویش پردازم بآه و ناله در سازم
بجان آتش در اندازم باحوال درون گریم
هوش مصنوعی: مدتی را به خاطر خودم غمی میخورم و با ناله و گریه، درد و رنجهای درونم را به نمایش میگذارم. در دل آتش عشق میسوزم و وضعیت درونم را بیان میکنم.
بسی تنگ آمدم زین تنگنای دهر پر وحشت
فلک خواهم که بشکافد درو با موسعون گریم
هوش مصنوعی: من از این تنگنای ترسناک و سخت زندگی بسیار خسته و دلگیر هستم و میخواهم که آسمان، به این تنگی را بشکافد و راهی گسترده به من بدهد تا بتوانم با صدای بلند گریه کنم.
ز دست خود در آزارم که محنت را سزاوارم
بلای خود خودم هم خود بخود بر نفس دون گریم
هوش مصنوعی: من از دست خودم در رنج هستم، چون سزاوار درد و محنت هستم. برای خودم مشکلساز شدهام و به طور طبیعی بر ضعف خودم میگریم.
خودم محبوس و خود محبس ندارم شکوهٔ از کس
بپای خویش ماندم بس ز دست خویش خون گریم
هوش مصنوعی: من خود در بند و محبوس هستم و هیچ بهانهای برای گلایه از دیگران ندارم. در اینجا فقط به خودم متکیام و از دست خودم بسیار رنج میبرم، به حدی که اشک میریزم.
به ننماید رخم جانان که چشم پاک میباید
تریهم ینظرون خوانم ز هم لا یبصرون گریم
هوش مصنوعی: خداحافظی با محبوب سخت است، چرا که اگر چهرهام را نشان ندهد، از او دوریام را احساس میکنم. در این تاریکی، تنها میتوانم به یادش گریه کنم.
کسی حالم نمیپرسد و گر پرسند میخندند
گه از لاینطقون نالم گهی از ینطقون گریم
هوش مصنوعی: کسی حال مرا نمیپرسد و اگر هم بپرسند، به تمسخر میخندند. گاهی از درد و بیزبانی به ناله میآورم و گاهی از درد دل، اشک میریزم.
ز بس خون جگر میآیدم از دیدهٔ گریان
دوصد چشم دگر خواهم که بر زخم درون گریم
هوش مصنوعی: از شدت درد و جراحتی که دارم، آنقدر اشک ریختهام که میخواهم دوصد چشم دیگر هم داشته باشم تا بر زخمهای درونم بگریم.
مرا از خویش غافل بودن اولیتر بود زیرا
نظر بر حال خود چون افکنم باید که خون گریم
هوش مصنوعی: بهتر است از خود غافل باشم، زیرا اگر به وضعیت خودم توجه کنم، باید از شدت ناراحتی اشک بریزم.
قلم را فیض سوز این سخنها گریه میآرد
زبان لوح هم گوید که از ما یسطرون گریم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی انسان به سخنان عمیق و پرمحتوا فکر میکند، حتی قلم نیز احساساتی میشود و میخواهد بگرید. همچنین، لوح (محل نوشتن یا کاغذ) نیز به نوعی احساس میکند که هنگامی که نوشتههایش را میبیند، تحت تأثیر قرار میگیرد و گویی به حسرت و اندوه میافتد.