گنجور

طهمورث

پسر بد مر او را یکی هوشمند
گرانمایه طهمورث دیو بند
بیامد به تخت پدر بر نشست
به شاهی کمر بر میان بر ببست
همه موبدان را ز لشکر بخواند
به خوبی چه مایه سخن‌ها براند
چنین گفت کامروز تخت و کلاه
مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه
جهان از بدی‌ها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
ز هر جای کوته کنم دست دیو
که من بود خواهم جهان را خدیو
هر آن چیز کاندر جهان سودمند
کنم آشکارا گشایم ز بند
پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی
به کوشش از او کرد پوشش به رای
به گستردنی بد هم او رهنمای
ز پویندگان هر چه بد تیز رو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید
به چاره بیاوردش از دشت و کوه
به بند آمدند آن که بد زان گروه
ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز
چو باز و چو شاهین گردن فراز
بیاورد و آموختن‌شان گرفت
جهانی بدو مانده اندر شگفت
چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا بر خروشد گه زخم کوس
بیاورد و یک‌سر به مردم کشید
نهفته همه سودمندش گزید
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
چنین گفت کاین را ستایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
که او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه
مر او را یکی پاک دستور بود
که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام
نزد جز به نیکی به هر جای گام
همه روز بسته ز خوردن دو لب
به پیش جهاندار بر پای شب
چنان بر دل هر کسی بود دوست
نماز شب و روزه آیین اوست
سر مایه بد اختر شاه را
در بسته بد جان بدخواه را
همه راه نیکی نمودی به شاه
همه راستی خواستی پایگاه
چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید ازو فرّهٔ ایزدی
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیز رو بارگی بر نشست
زمان تا زمان زینش بر ساختی
همی گرد گیتی‌ش بر تاختی
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند از او تاج و فرّ
چو طهمورث آگه شد از کارشان
بر آشفت و بشکست بازارشان
به فرّ جهاندار بستش میان
به گردن بر آورد گرز گران
همه نرّه دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران
دمنده سیه دیوشان پیش‌رو
همی بآسمان برکشیدند غو
جهاندار طهمورث بافرین
بیامد کمربستهٔ جنگ و کین
یکایک بیاراست با دیو جنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
از ایشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما که‌ت آید به بر
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
نبشتن یکی نه، که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
برفت و سر آمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پسر بد مر او را یکی هوشمند
گرانمایه طهمورث دیو بند
هوشنگ پسری باهوش به نام طهمورث داشت که به طهمورث دیوبند معروف بود.
بیامد به تخت پدر بر نشست
به شاهی کمر بر میان بر ببست
پس از هوشنگ طهمورث بر تخت نشست و شاه شد.
همه موبدان را ز لشکر بخواند
به خوبی چه مایه سخن‌ها براند
موبدان و لشکریان را خواست و برای آنها سخنرانی خوبی کرد.
چنین گفت کامروز تخت و کلاه
مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه
گفت که امروز من شایستهٔ پادشاهی هستم.
جهان از بدی‌ها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
تا جهان را با تدبیر و دور اندیشی از پلیدی ها پاک نکنم زمانی استراحت نخواهم کرد.
ز هر جای کوته کنم دست دیو
که من بود خواهم جهان را خدیو
دست دیوها را از همه جا کوتاه می‌کنم تا پادشاه جهان من باشم.
هر آن چیز کاندر جهان سودمند
کنم آشکارا گشایم ز بند
چیزهایی را که سودمند بیابم معرفی می‌کنم و گسترششان می‌دهم.
پس از پشت میش و بره پشم و موی
برید و به رشتن نهادند روی
او نخ‌ریسی را پشم گوسفندان بنیان نهاد.
به کوشش از او کرد پوشش به رای
به گستردنی بد هم او رهنمای
هم برای لباس و هم برای فرش و زیرانداز ابداعات و کارهای جدید کرد.
ز پویندگان هر چه بد تیز رو
خورش کردشان سبزه و کاه و جو
حیوانات اهلی تیزرو را اهلی کرد و به مردم آموخت که به آنها از کاه و سبزه و جو غذا بدهند.
رمنده ددان را همه بنگرید
سیه گوش و یوز از میان برگزید
از حیوانات وحشی تندرو سیاه‌گوش و یوزپلنگ را انتخاب کرد.
به چاره بیاوردش از دشت و کوه
به بند آمدند آن که بد زان گروه
آنها را اسیر کرد و از کوه و دشت به شهر آورد.
ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز
چو باز و چو شاهین گردن فراز
از پرندگان شاهین و باز شکاری را انتخاب کرد.
بیاورد و آموختن‌شان گرفت
جهانی بدو مانده اندر شگفت
آنها را آموزش داد و دنیا از این کار او در شگفت ماند.
چو این کرده شد ماکیان و خروس
کجا بر خروشد گه زخم کوس
بعد از این کار مرغ و خروس را که وقت سحر صدا می‌کنند ...
بیاورد و یک‌سر به مردم کشید
نهفته همه سودمندش گزید
... آورد و به مردم معرفی کرد و از آنها استفادهٔ مفید کرد.
بفرمودشان تا نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم
به مردم گفت که از این حیوانات مراقبت کنند و جز با آواز نرم آنها را صدا نزنند.
چنین گفت کاین را ستایش کنید
جهان آفرین را نیایش کنید
به مردم گفت که این نعمت‌ها را در نظر داشته باشید و خدا را شکر کنید.
که او دادمان بر ددان دستگاه
ستایش مر او را که بنمود راه
زیرا خداوند ما را بر حیوانات برتری داد. شکر خدایی که به ما راه و روش این کار را نشان داد.
مر او را یکی پاک دستور بود
که رایش ز کردار بد دور بود
او وزیری پاک داشت که خوب فکر می‌کرد و فکرش به کارهای بد نمی‌رفت.
خنیده به هر جای شهرسپ نام
نزد جز به نیکی به هر جای گام
نام او شهرسپ بود و جز به نیکی قدمی برنمی‌داشت.
همه روز بسته ز خوردن دو لب
به پیش جهاندار بر پای شب
شهرسب روزها غذا نمی‌خورد (روزه‌داری می‌کرد) و شب‌ها را به عبادت بیدار می‌ماند.
چنان بر دل هر کسی بود دوست
نماز شب و روزه آیین اوست
همه دوستش داشتند. روزه و نماز شب از او به یادگار مانده است.
سر مایه بد اختر شاه را
در بسته بد جان بدخواه را
برای شاه سرمایه و برای بدخواهان مانع محسوب می‌شد.
همه راه نیکی نمودی به شاه
همه راستی خواستی پایگاه
شاه را به نیکی راهنمایی می‌کرد و نیتش خیر بود.
چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید ازو فرّهٔ ایزدی
شاه چنان از بدی پاک شد که از او فرهٔ ایزدی تابیدن گرفت.
برفت اهرمن را به افسون ببست
چو بر تیز رو بارگی بر نشست
او زمانی که بر اسب تیزرو می‌نشست می‌توانست شیاطین را صید کند.
زمان تا زمان زینش بر ساختی
همی گرد گیتی‌ش بر تاختی
وقت به وقت اسبش را زین می‌کرد و در تمام دنیا می‌تاخت.
چو دیوان بدیدند کردار او
کشیدند گردن ز گفتار او
دیوها زمانی که رفتار او را دیدند شروع به نافرمانی از او کردند.
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند از او تاج و فرّ
دیوها جمع شدند تا او را از پادشاهی خلع کنند.
چو طهمورث آگه شد از کارشان
بر آشفت و بشکست بازارشان
وقتی طهمورث از این کار دیوها باخبر شد عصبانی شد و بساطشان را جمع کرد.
به فرّ جهاندار بستش میان
به گردن بر آورد گرز گران
با تکیه بر شکوه خداداد کمر به تنبیه آنها بست و گرز برداشت.
همه نرّه دیوان و افسونگران
برفتند جادو سپاهی گران
دیوها و افسونگران سپاهی بزرگ درست کردند.
دمنده سیه دیوشان پیش‌رو
همی بآسمان برکشیدند غو
یک دیو سیاه فرمانده و پیشرو آنها شد و در حالی که نعره می‌کشیدند به جنگ آمدند.
جهاندار طهمورث بافرین
بیامد کمربستهٔ جنگ و کین
طهمورث به جنگ دیوها رفت.
یکایک بیاراست با دیو جنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
با تک تک دیوها جنگ کرد و آنها را در کمترین زمان شکست داد.
از ایشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
دو سوم آنها را با جادوگری اسیر کرد و یک سوم آنها را با گرز کشت.
کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
وقتی دیوان اسیر شدند از او امان خواستند.
که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما که‌ت آید به بر
گفتند که ما را نکش تا مهارتی را به تو بیاموزیم که به کارت می‌آید.
کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
طهمورث امانشان داد که تا مهارتشان را آشکار کنند.
چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
وقتی دیوها آزاد شدند به ناچار آنچه را قول داده بودند انجام دادند.
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
دیوها به کیومرث نوشتن را آموختند و دل او را به دانش شاد کردند.
نبشتن یکی نه، که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
نه تنها یک روش نوشتن بلکه سی روش نوشتن به زبانهای مختلف را به او یاد دادند.
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی
نوشتن به همهٔ زبانهایی که اسمشان را شنیده‌ای به او یاد دادند.
جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
طهمورث سی سال بعد از آن هم انواع ابداعات و اختراعات جدید کرد.
برفت و سر آمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
سرانجام او هم از دنیا رفت اما ابداعات او از یادگار ماند.

خوانش ها

طهمورث به خوانش فرید حامد
طهمورث به خوانش فرشید ربانی
طهمورث به خوانش فرهاد بشیریان
طهمورث به خوانش محمدیزدانی جوینده
طهمورث به خوانش حمیدرضا محمدی

حاشیه ها

1388/01/28 05:03

در بیت پانزدهم از بالا، "کجا بر خرو شد گه زخم کوس" یک فاصله‌ی اضافه در میان "خروشد" هست که بایستی برداشته شود چون به اشتباه "خرو-شد" خوانده می‌شود.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1388/01/28 05:03

در بیت هشتم از پائین، "بیاموزی از ماکت آید به بر"، "ماکت" بایستی "ما کت" باشد تا درست خوانده شود چون "کت" به معنی "که تو را" است.
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1389/05/24 06:07
کیهان ص

واژه طهمورث درست نیست بایستی تهمورث باشد.

1391/02/05 12:05
فؤاد

بعد از بیت آخر «برفت و سر آمد برو روزگار»
چند بیت دیگر هم در برخی نسخه ها هست:
جهانا مپرور چو خواهی درود
چو می بدروی پروریدن چه سود
برآری یکی را به چرخ بلند
سپاریش ناگه به خاک نژند

1391/10/28 21:12

عنوان را به نادرستی نوشتید: تهمورث درست است. تهمورث= تَهم: توانا+اورث: سگ نَر. بنا بر این تهمورث یعنی دارنده سگ نر. هم چنین است تهماسپ= دارنده اسپ توانا، تهمتن= دارنده تَن نیرومند.

1394/11/30 10:01
حمید

دربیت پنجم :
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
قافیه نمی خواند احتمالا در مصرع دوم پایگه یا جایگه درست باشد
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی پایگه
نظیر این بیت دیگر شاهنامه :
اگر داد بینی همی رای من
مگردان از این پایگه پای من .
لذا در نسخه های دیگر هم بررسی شود و درصورت درست بودن اصلاح شود

1401/06/21 19:09
Nazanin

درست شعر این است : پس آنگه درنگی کنم گردپای! 

1394/11/30 10:01
حمید

در بیت :
به کوشش ازو کرد پوشش به رای
به گستردنی بد هم او رهنمای
نه قافیه درست است و بعید است این بیت از شاهنامه به این نحو درست باشد و یا اینکه حتی از فردوسی باشد

1394/11/30 21:01
سمانه ، م

حمید خان گرامی
قافیه ها با هم همخوانی دارند ، اگر ، الفِ ، رای ، آ خوانده شود { رآی }
رای با جایگه هم قافیه نیست
با احترام

1394/11/04 22:02
حمید

سید محمد عزیز شما را جهت آشنایی بیشتر به موضوع قافیه ها به فصلنامه پژوهشهای ادبی شماره 6 زمستان 83
به موضوع موسیقی قافیه در شعر م سرشک محمدرضا شفعیی کدکنی ارجاع می دهم

1394/11/05 16:02
همیشه بیدار

حمید جان من 3 نسخه را دیدم:
2 بار ابیات ماند اینجا بودند.
در نسخه فلوراس ابیات دیگری بودند ولی این نسخه "ب" و "پ" و همینطور "ک" و "گ" مساوی نوشته (یعنی گ و پ را من خودم جاینشین کردم):
جهان از بدیها بشویم بَرای
پس انگه درنگی کنم گرد پای
به کوشش ازو کرد پوشش بجای
به گستردنی بد هم او رهنمای
لینک را ببینید:
پیوند به وبگاه بیرونی

1394/11/05 20:02
مهری

سمانه عزیزم
سلام
می بینم که بحثی جالب را با حمید خان گرامی پی گرفته ای ، از روی علاقه ای که به تو دارم ، خواستم نظری بدهم شاید به کار آید . تمام شاهنامه در بحر تقارب یا متقارب است
به قول اُدبا
، بحر متقاربِ مُثَمَّنِ مَحذوف (فعولن فعولن فعولن فَعَل) وزن مصراعِ «به نام خداوند جان و خرد» فعولن فعولن فعولن فَعول است
گویا جناب حمید خان شعر کهن را با شعر امروز مطابقت داده اند و انگونه اظهار نظر کرده بودند که در بحر تقارب کار آیی ندارد ، مشکل هم در مفهوم بیت یا بهتر بگویم ” گرد پای “ بوده که من با رجوع به لغت نامه ها ، معنای ” گرد پای “ را ” ” اعتکاف “ یافتم که به مانای گوشه گیری به عبادت است
سعدی هم در همین زمینه می گوید ؛
بتی داشت بانوی مصر از رخام
بر او معتکف بامدادان و شام
که منظور از بانوی مصر زلیخاست
در مصرع : جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
درین معناست که پس از زدودن جهان از بدی ها ، به عبادت می پردازم
از لغت نامه:
پای گرد کردن . [ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعتکاف :
جهان از بدیها بشویم برای
پس آنگه کنم در کُهی گرد پای .
می بینی که در لغتنامه ”در کُهی “نوشته
که می گوید در کوهی به عبادت می پردازم
پس از مدتها خوشحال شدم با تو دوست عزیزم گفتگو داشتم
شاد باشی

1394/11/05 23:02
سیدمحمد

مهری بانو
درود بر شما بانوی راهگشا
سپاسگزارم که تمام نکات مبهم را روشن کردید
لطفاً بیشتر در حاشیه نویسی شرکت کنید
با احترام

1394/11/07 00:02
حمید

همیشه بیدار عزیزم درود بر شما -
اگرچه قصد ادامه دادن موضوع را نداشتم ولی نگاشتن این مطلب قبل از هرچیز بها نه ای است جهت تشکر از توضیح بجای همیشه بیدار عزیزم که برای این حقیر بسیار راهگشا بود
لذا اول از هر چیز از کوششی که در راه تهیه این مطلب سودمند به خرج دادید بسیار سپاسگزارم من هم نسخه فلوراس را دیدم البته حاشیه ثبت شده بالای کلمه درنگی در این نسخه را متوجه نشدم چند نکته در مورد این ابیات در این نسخه :
کلمه درنکی که در نسخه ثبت شده معادل همان درنگی است که شما نیز بیان داشتید
(کنم کرد بای) در نسخه می تواند هم معادل :
(کنم کرد بای )باشد که معنی "بایستی انجام دهم" را می دهد اگر بشود کلمه بای را به معنی بایستی گرفت که بعید می نماید اینظور باشد
ویا
(کنم کرد پای باشد) که معنی پای را کنم باشد
لذا در صورت اول معنای بیت این چنین می شود :
جهان را از راه اندیشه از بدیها بشویم و بایستی پس از آن استقامت بخرج دهم
و در صورت دوم نیز معنای بیت این چنین می شود:
جهان را از راه اندیشه از بدیها بشویم و پس از آن پای را محکم کنم
کنایه از استقامت نمودن
همچنین کلمه درنگی در اشعار استاد توس هم به معنی با استقامت و هم به معنی سستی آمده نظیر دو بیت زیر :
گو پیلتن گفت جنگی منم / به آوردگه بر درنگی منم
و یا بیت زیر :
درنگی نبودم به راه اندکی / سه منزل همی کرد رخشم یکی
که در اینجا کلمه با استقامت درست است
در هر دوصورت کلمه (گرد پای) از لحاظ معنا با لفظ درنگی درست نمی آید و همان (کرد پای) یا (کرد بای) درست تر آید
همچنین با تلاش و حاشیه سودمند شما و مشاهده نسخه فلورانس و چند نسخه دیگر قانع شدم که قافیه از لحاظ لفظ و معنا طبق نسخه فلوراس صحیح می باشد چه خوب است برطبق این نسخه در سایت هم اصلاح شود پس بیت به نظر اینطور میرسد
جهان از بدیها بشویم بَرای
پس انگه درنگی کنم کرد پای
و به این ترتیب دیگر به کلمه گرد پای که مهری خانم به معنای اعتکاف پیشنهاد داده اند و با کلمه درنگی در اینجا سنخیتی ندارد جدا از مطابقت شعر کهن با شعر امروز که آن موضوع از مقوله دیگری است نیز احتیاج نداریم .
شاد و پیروز باشید- همیشه بیدار عزیزم

1394/11/07 15:02
سید محمد

مهری بانوی گرامی
با ارادت ،
بنده به چند مرجع و استاد شاهنامه پژوه
در زمینه ی این ابیات شاهنامه ی مورد بحث رجوع کردم
در چاپ مسکو
جهان از بدیها بشویم برای ، پس آنگه کنم درگهی گرد پای
آمده . در نسخه ی فلورانس که شاید قدیمی ترین نسخه ی شاهنامه باشد چون 214 سال بعد از پایان نگارش شاهنامه با دست نوشته شده ، آمده
جهان از بدیهابشویم بَرایی
بس آنکه درنکی کنم کرد بایی
بامراجعه به لغت نامه ی دهخدا و یافتن معنای” پای گرد کردن “ همانی یافتم که شما مرقوم فرموده بودید
و اما با دو استاد شاهنامه شناس که نام نمی برم ، به اختصار{ م، م ، و م، ش } اولی در دانشگاه تهران و دومی در آمریکا تماس گرفتم که هر دو نفر مصرع دوم بیت را گوشه گیری و عبادت معنا کردند ، که با فرمایش سرکار مطابقت دارد
ضمناً استاد خالقی مطلق نیز بر نسخه ی فلورانس ایرادات بسیاری دارند که در قسمت آغاز کتاب ، {اندر ستایش پیغمبر } خواهم آورد
باز هم از کوشش شما در راهنمایی بنده سپاسگزارم

1394/11/07 16:02
همیشه بیدار

حمید جان: از مرقومه دوستانه شما ممنون هستم. یک ضرب المثل آلمانی میگوید:
Zwei Experten, drei Meinungen
دو صاحبنظر 3 نظر مختلف دارند.

1395/04/06 02:07
روفیا

چنان شاه پالوده گشت از بدی
که تابید ازو فره ایزدی
شاید حافظ از این بیت الهام گرفته که فرموده :
دیو چو بیرون رود فرشته در آید!
برای تابش فره ایزدی نیاز به جانفشانی و انجام کارهای محیر العقول نیست،
تنها کافیست که از بدی پالوده شد، این همان پرهیز است،
پرهیز دشوار نیست،
پرهیز کاری نیست کردنی،
کاریست از برای نکردن،
نه نبوغ می خواهد، نه فداکاری، نه امکانات!
آقا این کار را نکن!
نگفته است که این کار را بکن!

1395/05/21 10:08
رهام

در مصرع دوم بیت سی ام :
شدند انجمن دیو بسیار مر
که پردخته مانند ازو تاج و فر
بر طبق لغت نامه دهخدا کلمه "پردخته ماند" بجای" پردخته مانند "درست است

1396/08/31 17:10
آرین

به شاهی کمر بر میان بر ببست باید به کمر بر میان رسم او را ببست
از کتاب شاهنامه خوانی تیزهوشان

1397/06/21 01:09
ذبیح اله

پس ازهوشنگ فرندش طهمورث برجای او نشست که بدلیل مبارزه وغلبه بر دیوان لقب طهمورث دیو بند به او داده اند..درخطبه ای که ابتدای کارمیگوید وعده مبارزه با شر و دیو وبرچیدن اقتدارآنها را به رای و تدبیر میدهد و شرط تشکیل دولتش(به اصطلاح امروزی) را ریشه کن کردن شر وبدی قرار میدهد و درنهایت نیز چنان میکند.
اولویت دیگرش اجرای پروژه های عام المنفعه است.هرآنچه برای مردم سودمند است را مرسوم میکند ومشکلات آنها را با نیروی خرد حل وفصل میکند. از موی و پشم بز و میش رشتن و بافتن لباس و فرش را باب کرد.حیواناتی که قدرت بارکشی داشتند را رام کرد و علوفه آنها را تامین کرد.به اهلی کردن سایرحیوانات وبرای کاربردهای متفاوت پرداخت مانند خروس برای بیدارکردن مردم و درنهایت آنچه برای مردم آن دوران سودمندبود را انتخاب و بکارگرفت (بیاورد و یکسر به مردم کشید/ نهفته همه سودمندش گزید)
مقام مشاور در دستگاه طهمورث: از ویژگیهای دوران سه پادشاه اولیه یعنی کیومرث هوشنگ و طهمورث وجود جایگاه مشاور دردستگاه حاکمیت بود.و با پیشرفته ترشدن سیستم براهمیت کارکرد آن افزوده میشد.بطوریکه در زمان طهمورث آشکارا به شاه اهنمود میدهد و یکی از عناصری است که بر مقبولیت اجتماعی (فره) شاه می افزاید و عامل موفقیتش بحساب می آید.
مر او را یکی پاک دستور بود که رایش ز کردار بد دور بود
خنیده به هر جای شهرسپ نام نزد جز به نیکی به هر جای گام
همه روزه بسته ز خوردن دو لب به پیش جهاندار برپای شب
طهمورث با دیوان(شر وبدی و ناهنجار درسطح جامعه) به مبارزه برخاست و برآنها غلبه کرد.وبرخی راکشت وتعدادی(دو سوم) را به اسارت گرفت.آنها به طهمورث پیشنهاد کردند در مقابل گذشتن از خونشان به یاران او زبانهای مختلف مانند رومی پارسی چینی و سغدی بیاموزند و طهمورث پذیرفت.واین پایان کار طهمورث بود.
درمجموع حکومت تا قبل ازجمشید به ساده ترین شکل آن رواج داشته ومیتوان گفت کل دوره های ماقبل جمشید دارای ویژگی های مشترک و گامهای اولیه شکل گیری حکومت را نشان میدهد.اگر بخواهیم مثالی برای این وضعیت بیاوریم میتوان به ساختار حکومت های پس از انقلاب ها وجنبش های اجتماعی اشاره کرد.مانند انقلاب اکتبرروسیه که بنا برخواست جمعی مردم یک بنای حکومت جدید را میگزارند.سعی میشود خواست همه گروهها رعایت گردد لذا حاکمان مورد قبول عموم هستند دسترسی به حکام آسان است بروکراسی اندک شکل گیری نهادها متناسب با نیاز جامعه است ودر نهایت وجود چهره های کاریزما وحرمت انقلابیون اولیه از ویژگی آنهاست اما به مرور این شکل ساده بنا به ضرورتهای اجتماعی پیچیده وپیچیده تر میگردد.دوران قبل از جمشید تقریبا شبیه وضعیت ابتدائی شکل گیری حکومت های انقلابی است با این تفاوت که فرض کتاب برآنست قبل ازآن دوران هیچ حکومتی وجونداشته است..البته همانطورکه پیشتراشاره شد این بخش میتولوژی است و شکل گیری آرمانهای یک مردم رانشان میدهد.آنچه از این پس اتفاق می افتد مهم است زیرا تاکنون تکیه بر ویژگی های شخصی پادشاهان در یک جامعه ساده میتوانست راهگشا باشد اما در زمان جمشید سازمانهای اجتماعی و شکل گیری طبقات بعد فردی را کاهش میدهد وجنگ قدرت شروع میشود. همانگونه که ذکرشد تا پایان این دوران ابزارجنگ و امکانات نظامی خیلی مورد توجه نبود چون جنگ برای کسب منافع مادی وقدرت بیشتراتفاق می افتد.

1398/12/29 20:02
بهروز

نکته‌ای تازه درباره بیت پنج
حجم گفت‌وگویی را که درباره بیت پنجم این قطعه خواندم، شاید به جرئت بتوانم بگویم که هیچ جای دیگری از گنجور ندیده‌ام. پس از اینکه این بحث‌ها را خواندم، مدتی به معنای این بیت می‌اندیشیدم تا اینکه روایت دیگری از این بیت را از استاد جلال الدین کزازی شنیدم (نامه باستان، انتشارات سمت) که به نظرم آمد معنای این فرموده فردوسی را با روشنی بیشتری می‌نماید. بیت این بود:
جهان از بدی‌ها بشویم به رای
پس آنگه کنم در کیئی گردپای
"پا گرد کردن" در این خوانش به‌واقع به معنای پا محکم کردن است. چون تهمورث، قصد اعتکاف و دوری گزیدن از خلق یا کناره گرفتن از پادشاهی را ندارد (پس کهی نیز درست نمی‌نماید). اگر این خوانش را بپذیریم، معنای سخن تهمورث این است:
نخستین کاری که می‌خواهم انجام بدهم، شستن بدی از جهان و کوتاه کردن دست آن‌هاست. آن‌گاه به استوار کردن پایه‌های حکومت و به امور شهریاری (که شاید منظورش ستاندن باژ و برگزاری بزم و ... است که کار شهریاران بوده) می‌پردازم. البته این هم بخشی از پادشاهی است. اما به‌واقع او خواسته است بر این موضوع به صورت ویژه پا بفشارد. امیدوارم این یافته کمکی به بحث کند.

1399/11/13 08:02
مصطفی قباخلو

سلام
درخصوص بیت
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
با وجود درگه ((درگهی)) بیت بی معنی است.و به نظر می رسد جایگزین کردن ((در مهی)) معنی می دهد.
یعنی بعد از آن که جهان را درست کردم فارغ می شوم و یک جا با مکنت می نشینم

1400/11/15 23:02
karim habibi

درواقع مهاجرین اریایی که وارد فلات ایران شده ودامدار وکوچرو بودند.ومردمان بومی ان را که دارای فرهنگ و دانش بودند را دیو میخوانندند که خط ونوشتن را از انها اموختند

 

1401/06/20 11:09
داریوش ابونصری

جهان از بدی ها بشویم بِرای (ب +رای یعنی به تدبیر)
پس آنگه درنگی کنم گرد پای
چنانکه استاد بهرام مشیری فرمودند این بیت درست است و در نسخهء بیروت چنین آمده گونه های دیگر همه نادرست هستند.

1401/06/21 03:09
احمد الماس

در بیت پنجم این بخش که آمده :

جهان از بدیها بشویم به رای 

پس آنگه کنم درگهی گرد پای 

با وجود واژه درگهی مصرع دوم حاوی هیچ معنای مشخصی نیست و بنابر بر نسخه ی قدیمی بیروت بجای"کنم  درگهی" بایستی نوشته شود " درنگی کنم"  تا بیت مزبور دارای معنای مشخص و قابل قبولی باشد .

پس آنگه درنگی کنم گرد پای 

با سپاس از توجه استادان گرانقدر    

1401/06/21 05:09
siavash moussavi

جهان از بدیها بشویم به رای

پس آنگه درنگی کنم گرد پای.   درستش این هست در شاهنامه بیروت

1401/06/21 19:09
Nazanin

درست مصرع دوم بیت پنجم این است : 

پس آنگه درنگی کنم گردپای! 

به معنی آنکه : پس از پاک کردن جهان از بدیها و گرفتن جهان به رای خود  ، به استراحت بپردازم.

گرد پای به معنی به استراحت پرداختن 

شاهنامه چاپ بیروت ،  استاد بهرام مشیری .

 

1401/08/04 23:11
مجتبا زنگنه

خوَنیدِ یا خوَنیده، درست تر آید

-آنچنان که در کُردی و پهلوی از *خواندن برگرفتند، به معنای خوانده شده به .پر آوازه  .نامبردار

1403/08/24 22:10
سمی آرین

در این بخش از شاهنامه، فردوسی به طهمورث دیوبند، پسر هوشنگ، اشاره می‌کند. او پس از نشستن بر تخت پدر، هدفش را پاک‌سازی جهان از بدی‌ها و دیوان اعلام می‌کند. طهمورث به دستاوردهای مختلفی دست می‌یابد، از جمله تربیت حیوانات و اهلی کردن آنها، و در نهایت، دیوان را مغلوب می‌کند و از آنها نوشتن زبان‌های مختلف را می‌آموزد.

 

پسر بد مر او را یکی هوشمند

گرانمایه طهمورث دیو بند

پسر هوشنگ، طهمورث هوشمند بود،

که به دلیل پیروزی بر دیوان، به “دیو بند” مشهور شد.

 

بیامد به تخت پدر بر نشست

به شاهی کمر بر میان بر ببست

او به جای پدر بر تخت نشست،

و خود را برای فرمانروایی آماده کرد.

 

همه موبدان را ز لشکر بخواند

به خوبی چه مایه سخن‌ها براند

تمام موبدان و بزرگان لشکر را فراخواند،

و سخنان ارزشمندی در مورد حکومت به آنها گفت.

 

چنین گفت کامروز تخت و کلاه

مرا زیبد این تاج و گنج و سپاه

او گفت: “امروز تاج و تخت و سپاه شایسته من است،

و من سزاوار حکومت بر جهان هستم.”

 

جهان از بدی‌ها بشویم به رای

پس آنگه کنم درگهی گرد پای

“جهان را از هر بدی پاک خواهم کرد،

و سپس دربارم را برپا خواهم ساخت.”

 

ز هر جای کوته کنم دست دیو

که من بود خواهم جهان را خدیو

“از هر سو دست دیوان را کوتاه خواهم کرد،

زیرا می‌خواهم پادشاه جهان باشم.”

 

هر آن چیز کاندر جهان سودمند

کنم آشکارا گشایم ز بند

“هر آنچه که در جهان سودمند است،

آشکار و آزاد خواهم کرد.”

 

پس از پشت میش و بره پشم و موی

برید و به رشتن نهادند روی

از پشم و موی میش و بره،

نخستین بار پارچه ریسیدند.

 

به کوشش از او کرد پوشش به رای

به گستردنی بد هم او رهنمای

او با تدبیر، نخستین پوشش‌ها را ساخت،

و در تولید و گسترش پارچه نیز راهنما بود.

 

ز پویندگان هر چه بد تیز رو

خورش کردشان سبزه و کاه و جو

از حیوانات تیزرو مانند اسب و خر،

خوراکی مانند سبزه و جو فراهم کرد.

 

رمنده ددان را همه بنگرید

سیه گوش و یوز از میان برگزید

حیوانات شکارچی مانند سیاه‌گوش و یوز را انتخاب کرد،

و به تربیت آنها پرداخت.

 

به چاره بیاوردش از دشت و کوه

به بند آمدند آن که بد زان گروه

با تدبیر این حیوانات وحشی را از دشت و کوه آورد،

و آنها را به بند کشید.

 

ز مرغان مر آن را که بد نیک تاز

چو باز و چو شاهین گردن فراز

از پرندگان نیز، باز و شاهین را برگزید،

که سرعت و شکوه بسیاری داشتند.

 

بیاورد و آموختن‌شان گرفت

جهانی بدو مانده اندر شگفت

او این پرندگان را به شکار آموزش داد،

و مردم از دانش و هنر او شگفت‌زده شدند.

 

چو این کرده شد ماکیان و خروس

کجا بر خروشد گه زخم کوس

پس از آن، مرغ و خروس را نیز به جمع مردم افزود،

که با صدای آنها، زمان‌ها را اعلام می‌کردند.

 

بیاورد و یک‌سر به مردم کشید

نهفته همه سودمندش گزید

این پرندگان سودمند را به زندگی انسان‌ها وارد کرد،

و تمام آنچه را که مفید بود انتخاب نمود.

 

بفرمودشان تا نوازند گرم

نخوانندشان جز به آواز نرم

او دستور داد تا با این پرندگان به نرمی برخورد کنند،

و صدای آنها را جز به آرامش نشنوند.

 

چنین گفت کاین را ستایش کنید

جهان آفرین را نیایش کنید

طهمورث گفت: “این پرندگان را ستایش کنید،

و خالق جهان را عبادت کنید.”

 

که او دادمان بر ددان دستگاه

ستایش مر او را که بنمود راه

“زیرا او به ما قدرت بر حیوانات داد،

و باید او را شکرگزار باشیم که راهنمای ما شد.”

 

مر او را یکی پاک دستور بود

که رایش ز کردار بد دور بود

طهمورث یک وزیر خردمند و پاک داشت،

که همواره از رفتار بد دوری می‌کرد.

 

خنیده به هر جای شهرسپ نام

نزد جز به نیکی به هر جای گام

این وزیر که به “شهرسپ” مشهور بود،

در همه جا با نیکی شناخته شده بود.

 

چنان شاه پالوده گشت از بدی

که تابید ازو فرّهٔ ایزدی

طهمورث آن‌قدر پاک و بی‌عیب شد،

که شکوه الهی از او می‌تابید.

 

برفت اهرمن را به افسون ببست

چو بر تیز رو بارگی بر نشست

او با افسون دیوان را مغلوب کرد،

و سوار بر اسب تیزرو شد.

 

چو دیوان بدیدند کردار او

کشیدند گردن ز گفتار او

دیوان وقتی رفتار او را دیدند،

از فرمان او سرپیچی کردند.

 

شدند انجمن دیو بسیار مر

که پردخته مانند از او تاج و فرّ

دیوان جمع شدند تا علیه طهمورث نقشه بکشند،

زیرا شکوه و قدرت او را نمی‌توانستند تحمل کنند.

 

چو طهمورث آگه شد از کارشان

بر آشفت و بشکست بازارشان

طهمورث وقتی از این نقشه آگاه شد،

خشمگین شد و شورش آنها را سرکوب کرد.

 

به فرّ جهاندار بستش میان

به گردن بر آورد گرز گران

با قدرت شاهانه، خود را آماده نبرد کرد،

و گرز سنگین را به دوش انداخت.

 

همه نرّه دیوان و افسونگران

برفتند جادو سپاهی گران

تمام دیوان و جادوگران با لشکری بزرگ به جنگ آمدند.

 

جهاندار طهمورث بافرین

بیامد کمربستهٔ جنگ و کین

طهمورث، شاه نیرومند، آماده نبرد شد.


یکایک بیاراست با دیو جنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ
نبرد میان طهمورث و دیوان آغاز شد و این نبرد چندان طول نکشید.

از ایشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست
او دو سوم از دیوان را با افسونگری به بند کشید و بقیه را با گرز سنگین به زمین انداخت.

کشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
دیوان را زخمی و خوار به اسارت کشید و دیوان برای حفظ جانشان تقاضای امان کردند.

که ما را مکش تا یکی نو هنر
بیاموزی از ما که‌ت آید به بر
دیوان گفتند: ما را نکش، تا هنری جدید به تو بیاموز


کی نامور دادشان زینهار
بدان تا نهانی کنند آشکار
طهمورث که پادشاهی نامدار بود، به آن‌ها امان داد تا دیوان چیزهای پنهانی را آشکار کنند.

چو آزاد گشتند از بند او
بجستند ناچار پیوند او
وقتی دیوان از بند او رها شدند، چاره‌ای جز پذیرش پیمان او نداشتند.

نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را به دانش برافروختند
آن‌ها نوشتن را به طهمورث آموختند و دل او را با دانش روشن ساختند.

نبشتن یکی نه، که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه پارسی
آن‌ها نه فقط یک خط، بلکه نزدیک به سی نوع خط را به او یاد دادند؛ از جمله خط رومی، عربی و فارسی.

چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
ز هر گونه‌ای کان همی بشنوی
همچنین خطوط سغدی، چینی و پهلوی را به او آموختند؛ هر نوع خطی که ممکن است شنیده باشی.

جهاندار سی سال از این بیشتر
چه گونه پدید آوریدی هنر
طهمورث برای بیش از سی سال به فرمانروایی پرداخت و به این شکل هنرها و علوم بسیاری را در جهان گسترش داد.

برفت و سر آمد بر او روزگار
همه رنج او ماند از او یادگار
سرانجام، روزگار او به پایان رسید و طهمورث از دنیا رفت. اما تمامی زحمات و کارهای او به عنوان یادگاری از او در جهان باقی ماند.

 

1403/09/04 19:12
حمیدرضا

بخشی از مقالهٔ «بررسی ابیات بحث‌انگیز پادشاهی هوشنگ و طهمورث» نوشتهٔ «علی صادقی» راجع به مصرع دوم این بیت:

ابهام بیت در مصراع دوم است. کزازی بیت را همانند خالقی به متن برده است و «کیی» را به معنی پادشاهی و «پای گرد کردن» را کنایه‌ای از آسودن می‌داند و می‌نویسد: «آن‌گاه که جهان را از بدی‌ها ستردم و پیراستم، در پادشاهی آرام خواهم گرفت و خواهم آسود» (کزازی، ۱۳۸۵، ج ۱: ۲۵۴). 

جوینی و برگ‌نیسی بیت را به این صورت به متن برده‌اند: «جهان از بدی‌ها بشوییم به رای / پس آن گه درنگی کنم گرد پای». جوینی «درنگی» را به معنی محکم و «گرد پای کردن» را اشاره به چهار زانو نشستن می‌گیرد و می‌نویسد: «چون جهان را به تدبیر و رای خویش از بدی‌ها پاک کنم، پس از آن در جایی آسوده و استوار بمانم و روزگار به پایان برم» (جوینی، ۱۳۸۲، ج ۱: ۲۷۳–۲۷۴). 

برگ‌نیسی نیز که بیت را همانند جوینی آورده، در گزارش خود به صورت دیگر بیت در چاپ‌های مختلف اشاره کرده و نهایتاً ضبط نسخه فلورانس را برتر دانسته است. ایشان «درنگی کنم گرد پای» را به معنی «به طور چهارزانو می‌نشینم» گزارش کرده و آن را کنایه از آسودن گرفته است (برگ‌نیسی، ۱۳۸۰: ۸۹). 

لغت‌نامه دهخدا نیز «گرد پای» را چهارزانو نشستن معنی کرده است (دهخدا؛ ۱۳۷۷: ۱۹۰۳۴). نوشین این عبارت را در فرهنگ‌های لغت بررسی کرده و می‌نویسد: «با توجه به معنایی که لغت‌نامه آورده است، معنی بیت این‌گونه است: «جهان را از بدی‌ها می‌شویم و گوشه‌ای چهارزانو می‌نشینم». نوشین همچنین نوشته است که ولف و وللرس نیز این معنی را آورده‌اند و در ادامه می‌نویسد این عبارت تنها یک‌بار در شاهنامه به کار رفته است و در متون هم‌عصر فردوسی نیز دیده نمی‌شود؛ گرشاسب‌نامه نیز این عبارت را به کار نبرده است. 

وی احتمال می‌دهد «گرد پای» تصحیف شده باشد و به نقل از عبدالرضا آذر، «گرد پای» را به معنی چهارپا و «درگهی کردن» را به معنای اهلی و خانگی کردن می‌داند؛ یعنی «گرد پایان» (سم‌داران) را اهلی می‌کنم (نوشین، ۱۳۸۲: ۳۸۲–۳۸۴).

رواقی توضیحات لغت‌نامه و واژه‌نامک را به‌طور کامل بررسی کرده و نوشته است که گفته نوشین مبنی بر این‌که «گرد پای» تنها یک‌بار در شاهنامه به کار رفته است، درست نیست. وی شواهدی از کاربرد این عبارت در شاهنامه آورده است: «بر این بوم شاهی و هم کدخدا / به تخت کیی گرد کرده دو پای» (دبیرسیاقی، ۱۳۸۳، ج ۱: ۱۷۸). رواقی همچنین نقد می‌کند که عبارت در متون هم‌عصر فردوسی به کار نرفته است و شواهد متعددی از متون دیگر، از جمله گرشاسب‌نامه، آورده است: «به پیکر چو مردی نشسته به جای / سرافراخته گرد کرده دو پای» (گرشاسب‌نامه، ص ۴۰۱).

رواقی معنی چهارپا برای «گرد پای» و خانگی و اهلی برای «درگهی» را تأیید نمی‌کند. وی «درگهی» را محتمل می‌داند که تحریف «در کیی» باشد و «دو پای گرد کردن» را به معنی چهارزانو نشستن و در این بیت به معنی محکم نشستن می‌داند. شواهدی از متون مختلف آورده و بیت را این‌گونه معنی می‌کند: «با کمک و اندیشه و رأی، جهان را از بدی‌ها پاک می‌کنم و پس از آن راحت و آسوده بر روی تخت پادشاهی می‌نشینم» (رواقی، ۱۳۵۲: ۸–۱۵).

خالقی مطلق نیز «پای گرد کردن» را به معنی چهارزانو نشستن می‌داند که در شاهنامه (۱۴۱۸: ۲۶۱/۲ و ۷۲۷/۲۵۰/۲) به کار رفته است. ایشان توضیحات نوشین و رواقی را بررسی کرده و ضبط «در کیی» را درست می‌داند، اما با واژه «درگهی» نیز بیت را گزارش کرده است. وی «درگهی» را این‌گونه معنا کرده است: «پس از آن‌که جهان را از بدی‌ها پاک کردم، پس از مرگ مرا در کوهی به خاک خواهند سپرد که اشاره به آیین تدفین در دین زرتشتی دارد.» 

خالقی ضبط «در کیی» را مطمئن می‌داند و با این ضبط بیت را در متن آورده و این‌گونه گزارش کرده است: «جهان را از بدی‌ها پاک می‌کنم و سپس آسوده‌خاطر بر تخت پادشاهی خواهم نشست» (همان، ص ۳۳).

با توجه به توضیحات خالقی و رواقی که شواهد آن‌ها معتبر است و با منطق درونی داستان نیز همخوانی دارد، توضیحات آنان برای بیت پیشنهاد می‌شود. البته اشاره خالقی به ضبط «درگهی» و گزارش بیت که نوشته‌اند: «اشاره به تدفین در دین زرتشت دارد»، درست نیست؛ چراکه در آیین زرتشت مرده را دفن نمی‌کردند، بلکه لاشه را به حیوانات گوشت‌خوار عرضه می‌کردند تا گوشت آن خورده شود و سپس استخوان‌ها را در استودان قرار می‌دادند. بنابراین، اموات زرتشتی گور ندارند، اما شاهان هخامنشی دارای مقبره هستند.