گنجور

پادشاهی شاپور سوم

چو شاپور بنشست بر جای عم
از ایران بسی شاد و بهری دژم
چنین گفت کای نامور بخردان
جهاندیده و رای‌زن موبدان
بدانید کان کس که گوید دروغ
نگیرد ازین پس بر ما فروغ
دروغ از بر ما نباشد ز رای
که از رای باشد بزرگی به جای
همان مر تن سفله را دوستدار
نیابی به باغ اندرون چون نگار
سری را کجا مغز باشد بسی
گواژه نباید زدن بر کسی
زبان را نگهدار باید بدن
نباید روان را به زهر آژدن
که بر انجمن مرد بسیار گوی
بکاهد به گفتار خود آب‌روی
اگر دانشی مرد راند سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن
دل مرد مطمع بود پر ز درد
به گرد طمع تا توانی مگرد
مکن دوستی با دروغ آزمای
همان نیز با مرد ناپاک‌رای
سرشت تن از چار گوهر بود
گذر زین چهارانش کمتر بود
اگر سفله‌گر مرد با شرم و راد
به آزادگی یک دل و یک نهاد
سیم کو میانه گزیند ز کار
بسند آیدش بخشش کردگار
چهارم که بپراگند بر گزاف
همی دانشی نام جوید ز لاف
دو گیتی بیابد دل مرد راد
نباشد دل سفله یک روز شاد
بدین گیتی او را بود نام زشت
بدان گیتی‌اندر نیابد بهشت
دو گیتی نیابد دل مرد لاف
که بپراگند خواسته بر گزاف
ستوده کسی کو میانه گزید
تن خویش را آفرین گسترید
شما را جهان‌آفرین یار باد
همیشه سر بخت بیدار باد
جهاندارمان باد فریادرس
که تخت بزرگی نماند به کس
بگفت این و از پیش برخاستند
ز یزدان برو آفرین خواستند
چو شد سالیان پنج بر چار ماه
بشد شاه روزی به نخچیرگاه
جهان شد پر از یوز و باران و سگ
چه پرنده و چند تازان به تگ
ستاره زدند از پی خوابگاه
چو چیزی بخورد و بیاسود شاه
سه جام می خسروانی بخورد
پراندیشه شد سر سوی خواب کرد
پراگنده گشتند لشکر همه
چو در خواب شد شهریار رمه
بخفت او و از دشت برخاست باد
که کس باد ازان سان ندارد به یاد
فروبرده چوب ستاره بکند
بزد بر سر شهریار بلند
جهانجوی شاپور جنگی بمرد
کلاه کیی دیگری را سپرد
میاز و مناز و متاز و مرنج
چه تازی به کین و چه نازی به گنج
که بهر تو اینست زین تیره‌گوی
هنر جوی و راز جهان را مجوی
که گر بازیابی به پیچی بدرد
پژوهش مکن گرد رازش مگرد
چنین است کردار این چرخ تیر
چه با مرد برنا چه با مردپیر

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو شاپور بنشست بر جای عم
از ایران بسی شاد و بهری دژم
هوش مصنوعی: وقتی شاپور بر تخت سلطنت نشست، مردم ایران از خوشحالی و شادی فراوانی برخوردار بودند و زندگی پر از نشاط و امیدی را تجربه کردند.
چنین گفت کای نامور بخردان
جهاندیده و رای‌زن موبدان
هوش مصنوعی: او چنین گفت که ای بزرگ و مشهور دانایانی که به جهان دیده‌اید و مشورت‌دهندگان موبدان هستید.
بدانید کان کس که گوید دروغ
نگیرد ازین پس بر ما فروغ
هوش مصنوعی: بدانید کسی که دروغ می‌گوید، از این به بعد نمی‌تواند به ما نوری ببخشد.
دروغ از بر ما نباشد ز رای
که از رای باشد بزرگی به جای
هوش مصنوعی: اگر به ما دروغ گفته شود، به خاطر این است که فکری بزرگ و صحیح وجود ندارد. در واقع، بزرگی و ارزش در افکار راست و درست نهفته است.
همان مر تن سفله را دوستدار
نیابی به باغ اندرون چون نگار
هوش مصنوعی: در باغ درونی، هیچ‌گاه کسی را پیدا نخواهی کرد که به جان و روح خود بی‌ارزش و دون، عشق بورزد و او را دوست داشته باشد.
سری را کجا مغز باشد بسی
گواژه نباید زدن بر کسی
هوش مصنوعی: کسی که سرش پر از فکر و عقل است، نباید بدون دلیل یا بی‌مورد چیزی بگوید.
زبان را نگهدار باید بدن
نباید روان را به زهر آژدن
هوش مصنوعی: زبان را باید کنترل کرد، زیرا بدن نباید با کلمات زهرآلود آسیب ببیند.
که بر انجمن مرد بسیار گوی
بکاهد به گفتار خود آب‌روی
هوش مصنوعی: اگر کسی در جمع صحبت کند و سخنانش زیاد و بی‌محتوا باشد، به اعتبار و حیثیت خود آسیب می‌زند.
اگر دانشی مرد راند سخن
تو بشنو که دانش نگردد کهن
هوش مصنوعی: اگر فردی دانشمند باشد، به سخنان او گوش ده، زیرا دانش هرگز کهنه نمی‌شود.
دل مرد مطمع بود پر ز درد
به گرد طمع تا توانی مگرد
هوش مصنوعی: دل مرد در پی خوشی و آرزوهاست، اما باید از شوق و طمع دوری کند تا از درد و رنج بی‌نیاز شود.
مکن دوستی با دروغ آزمای
همان نیز با مرد ناپاک‌رای
هوش مصنوعی: با افراد دروغگو و ناپاک‌خوی دوست نشو؛ زیرا این ارتباط به ضررت خواهد بود.
سرشت تن از چار گوهر بود
گذر زین چهارانش کمتر بود
هوش مصنوعی: تن انسان از چهار عنصر اصلی تشکیل شده است و این عناصر در واقع نشان‌دهنده‌ی ماهیت او هستند. بنابراین اگرچه این چهار عنصر در تشکیل بدن تاثیر دارند، اما انسان می‌تواند از آنچه که این عناصر به او نسبت می‌دهند، فراتر برود.
اگر سفله‌گر مرد با شرم و راد
به آزادگی یک دل و یک نهاد
هوش مصنوعی: اگر انسان پست و حقیر با دارای شرم و وجدان باشد، می‌تواند به آزادی و صداقت دست یابد و یکدل و یکپارچه زندگی کند.
سیم کو میانه گزیند ز کار
بسند آیدش بخشش کردگار
هوش مصنوعی: هر که در کارهای خود میانه‌روی کند و از افراط و تفریط دوری گزید، به نعمت و بخشش خداوند راضی خواهد بود.
چهارم که بپراگند بر گزاف
همی دانشی نام جوید ز لاف
هوش مصنوعی: وقتی که عده‌ای بدون علم و تجربه، نظری پراکنده می‌کنند، به طور اتفاقی نامی از دانش به میان می‌آورند، در حالی که واقعاً بر اساس فریب و به بهانه‌های توخالی صحبت می‌کنند.
دو گیتی بیابد دل مرد راد
نباشد دل سفله یک روز شاد
هوش مصنوعی: هر دو جهان می‌تواند دل یک مرد شجاع و راد را شاد کند، اما دل انسان‌های پست و حقیر هیچ‌گاه نمی‌تواند یک روز خوش باشد.
بدین گیتی او را بود نام زشت
بدان گیتی‌اندر نیابد بهشت
هوش مصنوعی: در این دنیا او دارای نام و اعتبار ناپسندی است، و در این دنیا هیچگاه به نعمت‌های بهشتی نخواهد رسید.
دو گیتی نیابد دل مرد لاف
که بپراگند خواسته بر گزاف
هوش مصنوعی: دل انسان در دو دنیا نمی‌تواند خود را به فخرفروشی مشغول کند، چرا که او را به خواسته‌های بی‌اساس می‌کشاند و پراکنده می‌کند.
ستوده کسی کو میانه گزید
تن خویش را آفرین گسترید
هوش مصنوعی: ستودنی است کسی که تعادل را در زندگی رعایت کند و به خود و شخصیتش احترام بگذارد.
شما را جهان‌آفرین یار باد
همیشه سر بخت بیدار باد
هوش مصنوعی: امیدوارم همیشه یار و یاور شما باشد و شانس و بخت‌تان همواره در کنار شما بیدار و فعال باشد.
جهاندارمان باد فریادرس
که تخت بزرگی نماند به کس
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، ما را نجات ده، زیرا تخت پادشاهی هیچ کس پایدار نخواهد ماند.
بگفت این و از پیش برخاستند
ز یزدان برو آفرین خواستند
هوش مصنوعی: او این سخنان را گفت و سپس از جایی که بودند بلند شدند و از خدای بزرگ خواستند تا بر آن‌ها رحمت و نعمت بفرستد.
چو شد سالیان پنج بر چار ماه
بشد شاه روزی به نخچیرگاه
هوش مصنوعی: پس از گذشت پنج سال و چهار ماه، شاه روزی به شکارگاه رفت.
جهان شد پر از یوز و باران و سگ
چه پرنده و چند تازان به تگ
هوش مصنوعی: جهان پر شده است از یوز (نوعی گربه‌سان) و باران و سگ، حالا چه پرنده‌ای وجود دارد و چه تعداد تازه‌واردها به این شرایط افزوده شده‌اند.
ستاره زدند از پی خوابگاه
چو چیزی بخورد و بیاسود شاه
هوش مصنوعی: چند ستاره در آسمان در پی آرامش و خوابگاه بودند، به همین دلیل، وقتی که شاه چیزی خورد و خوابش برد، آنها نیز به حرکت درآمدند.
سه جام می خسروانی بخورد
پراندیشه شد سر سوی خواب کرد
هوش مصنوعی: او سه جام می نوشید و غرق در تفکر شد، سپس سرش را به سمت خواب برد.
پراگنده گشتند لشکر همه
چو در خواب شد شهریار رمه
هوش مصنوعی: لشکر همه پخش و پراکنده شدند، مانند وقتی که شاه در خواب است و گوسفندان نیز به حال خود رها می‌شوند.
بخفت او و از دشت برخاست باد
که کس باد ازان سان ندارد به یاد
هوش مصنوعی: او خوابش برد و باد از دشت برخاست، که هیچ‌کس بادی مانند آن را به یاد ندارد.
فروبرده چوب ستاره بکند
بزد بر سر شهریار بلند
هوش مصنوعی: ستاره‌ای را که به زمین سقوط کرده، همچون چوبی بلند می‌زنند و به سر شاه بزرگ می‌کوبند.
جهانجوی شاپور جنگی بمرد
کلاه کیی دیگری را سپرد
هوش مصنوعی: شاپور، جنگجوی بزرگ و جهانی، درگذشت و کلاه خود را به شخص دیگری سپرد.
میاز و مناز و متاز و مرنج
چه تازی به کین و چه نازی به گنج
هوش مصنوعی: با جنگ و کینه‌ورزی و لجاجت نپرداز، چه فایده‌ای دارد که به خاطر خشم یا حسادت به مال و ثروت دیگران دست بزنیم؟
که بهر تو اینست زین تیره‌گوی
هنر جوی و راز جهان را مجوی
هوش مصنوعی: این‌که من برای تو این را می‌گویم، به خاطر آن است که به دنبال هنر نباشی و در پی رازهای جهان نروی.
که گر بازیابی به پیچی بدرد
پژوهش مکن گرد رازش مگرد
هوش مصنوعی: اگر که به حقیقتی دست پیدا کنی، در جستجویش نرو و سعی نکن آن را پیچیده کنی. راز را از خود دور نکن.
چنین است کردار این چرخ تیر
چه با مرد برنا چه با مردپیر
هوش مصنوعی: این جهان به دور خود می‌گردد و رفتار آن به هیچکس رحم نمی‌کند، نه به جوانان و نه به پیران.

حاشیه ها

1396/03/20 12:06
دکتر امین لو

ستاره: خیمه ای را گویند از پارچه ٔبسیار نازک دوزند بجهت منع مگس و پشه و آن را درین زمان پشه دان خوانند.

1396/03/20 12:06
روفیا

پشه داااان؟!
مرادتان پشه بند است؟

1396/06/19 15:09
محمد عسگری - وفا -

گواژه به نقل از لغتنامه دهخدا به معنی طعنه زدن، به سخره گرفتن.

1399/01/21 02:03
حسین

با سلام و عرض پوزش از بیجابودن مطلب، چرا شما به جای نظرات یا نظرخواهی یا کامنت که هرسه غیر فارسی است البته، از کلمه حاشیه استفاده کرده اید، که آنهم عربیست و بی مسمی؟

1399/01/21 02:03
حسین

خوراک حاشیه های این شعر را به خبردان خود فرو کنید ببخشید اضافه کنید، اگه کسی هست که معنی جمله بالا رو میفهمه لطفن بنویسید تا دیگران هم بفهمند،
من نمیفهمم این جایگذاربهای بی معنی و بی مسمی و عمدتا غیر فارسی در زبانی که بیش از نصف کلماتش عربیست، چه سودی دارد؟! چه مشکلی را حل میکند؟! چه گلی به سرمان میکوبد!؟

1399/08/06 00:11
دکتر محمدحسین بهاری

درود بر دوستان و هم‌میهنان پاک‌نهاد
گرامیان شاید اگر واژگان، نوشته‌ها و برنویس‌ها در این جای از گنجور پارسی باشد. که این کمینه کاری است در پیشگاه خداوند زبان پارسی و آفریننده شه‌نامه بزرگ، فرزانه خردمند پردیسی یگانه.
شاید= شایسته است
برنویس= حاشیه
فرزانه= خکیم
پردیسی= کسی که در پردیس زندگی میکند، فردوسی