گنجور

بخش ۳۶

دگر روز خسرو بیاراست گاه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
نهادند در گلشن سور خوان
چنین گفت پس رومیان را بخوان
بیامد نیاطوس با رومیان
نشستند با فیلسوفان بخوان
چو خسرو فرود آمد از تخت بار
ابا جامهٔ روم گوهر نگار
خرامید خندان و برخوان نشست
بشد نیز بندوی برسم بدست
جهاندار بگرفت واژ نهان
به زمزم همی رای زد با مهان
نیاطوس کان دید بنداخت نان
از آشفتگی باز پس شد ز خوان
همی‌گفت واژ و چلیپا بهم
ز قیصر بود بر مسیحا ستم
چو بندوی دید آن بزد پشت دست
بخوان بر به روی چلیپا پرست
غمی گشت زان کار خسرو چودید
برخساره شد چون گل شنبلید
به گستهم گفت این گو بی‌خرد
نباید که بی‌داوری می‌خورد
ورا با نیاطوس رومی چه کار
تن خویش را کرد امروز خوار
نیاطوس زان جایگه برنشست
به لشکرگه خویش شد نیم مست
بپوشید رومی زره رزم را
ز بهر تبه کردن بزم را
سواران رومی همه جنگ جوی
به درگاه خسرو نهادند روی
هم آنگه ز لشکر سواری چو باد
به خسرو فرستاد رومی نژاد
که بندوی ناکس چرا پشت دست
زند بر رخ مرد یزدان‌پرست
گر او را فرستی به نزدیک من
و گرنه ببین شورش انجمن
ز من بیش پیچی کنون کز رهی
که جوید همی تخت شاهنشهی
چو بشنید خسرو برآشفت و گفت
که کس دین یزدان نیارد نهفت
کیومرث و جمشید تا کی قباد
کسی از مسیحا نکردند یاد
مبادا که دین نیاکان خویش
گزیده سرافراز و پاکان خویش
گذارم بدین مسیحا شوم
نگیرم بخوان واژ و ترسا شوم
تو تنها همی کژگیری شمار
هنر دیدم از رومیان روز کار
به خسرو چنین گفت مریم که من
بپا آورم جنگ این انجمن
به من ده سرافراز بندوی را
که تا رومیان از پی روی را
ببینند و باز آرمش تن درست
کسی بیهوده جنگ هرگز نجست
فرستاد بندوی را شهریار
به نزد نیاطوس با ده سوار
همان نیز مریم زن هوشمند
که بودی همیشه لبانش بپند
بدو گفت رو با برادر پدر
بگو ای بداندیش پرخاشخر
ندیدی که با شاه قیصر چه گفت
ز بهر بزرگی ورا بود جفت
ز پیوند خویشی و از خواسته
ز مردان وز گنج آراسته
تو پیوند خویشی همی‌برکنی
همان فر قیصر ز من بفگنی
ز قیصر شنیدی که خسرو ز دین
بگردد چو آید به ایران زمین
مگو ایچ گفتار نا دلپذیر
تو بندوی را سر به آغوش گیر
ندانی که دهقان ز دین کهن
نپیچد چرا خام گویی سخن
مده رنج و کردار قیصر بباد
بمان تا به باشیم یک چند شاد
بکین پدر من جگر خسته‌ام
کمر بر میان سوک را بسته‌ام
دل او سراسر پر از کین اوست
زبانش پر از رنج و تیماراوست
که او از پی واژ شد زشت گوی
تو از بی‌خرد هوشمندی مجوی
چو مریم برفت این سخنها بگفت
نیاطوس بشنید و کینه نهفت
هم از کار بندوی دل کرد نرم
کجا داشت از روی بندوی شرم
بیامد به نزدیک خسرو چو گرد
دل خویش خوش کرد زان گفته مرد
نیاطوس گفت ای جهاندیده شاه
خردمندی از مست رومی مخواه
توبس کن بدین نیاکان خویش
خردمند مردم نگردد ز کیش
برین گونه چون شد سخنها دراز
به لشکر گه آمد نیاطوس باز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر روز خسرو بیاراست گاه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه
هوش مصنوعی: در روز دیگری، خسرو محل را تزئین کرد و کلاهی را بر سر گذاشت که نماد پادشاهی کیانی بود.
نهادند در گلشن سور خوان
چنین گفت پس رومیان را بخوان
هوش مصنوعی: در باغی جشن و سروری برپا کردند و در این جشن گفتند که رومیان را دعوت کنید.
بیامد نیاطوس با رومیان
نشستند با فیلسوفان بخوان
هوش مصنوعی: نیاطوس آمد و همراه رومیان با فیلسوفان بحث و گفتگو کرد.
چو خسرو فرود آمد از تخت بار
ابا جامهٔ روم گوهر نگار
هوش مصنوعی: وقتی خسرو از تخت سلطنت پایین آمد، لباس رومی به تن کرد و مانند جواهر درخشان جلوه‌گری کرد.
خرامید خندان و برخوان نشست
بشد نیز بندوی برسم بدست
هوش مصنوعی: با شادی و سرور راه می‌رود و در کنار آن نیز، با نغمه‌ای زیبا بر صدای خود می‌افزاید. همچنین، در این میان، به رسم و آئین خود نیز پایبند است.
جهاندار بگرفت واژ نهان
به زمزم همی رای زد با مهان
هوش مصنوعی: جهاندار (پادشاه) به آرامی کلمات پنهانی را در دل خود نگه داشته و به دور از چشم دیگران، در مورد اندیشه‌های بزرگ و مهم با افراد با نفوذ و برجسته (مهان) صحبت می‌کند.
نیاطوس کان دید بنداخت نان
از آشفتگی باز پس شد ز خوان
هوش مصنوعی: وقتی نیاطوس نان را از آشفتگی برمی‌دارد، از سفره فاصله می‌گیرد.
همی‌گفت واژ و چلیپا بهم
ز قیصر بود بر مسیحا ستم
هوش مصنوعی: او می‌گفت که تمام این مشکلات و سختی‌ها از سوی قیصر بر مسیحا نازیده می‌شود.
چو بندوی دید آن بزد پشت دست
بخوان بر به روی چلیپا پرست
هوش مصنوعی: زمانی که باندوی (شخصی) آن را دید، دستش را پشت سرش زد و گفت: به روی صلیب عبادت کن.
غمی گشت زان کار خسرو چودید
برخساره شد چون گل شنبلید
هوش مصنوعی: خسرو به خاطر آن حادثه غمگین شد و وقتی که به سرش فکر کرد، مثل گل شاداب و خوشبو شد.
به گستهم گفت این گو بی‌خرد
نباید که بی‌داوری می‌خورد
هوش مصنوعی: به گستهم گفت که این فرد نادان نباید بدون فکر و بررسی درست، تصمیم بگیرد یا کاری انجام دهد.
ورا با نیاطوس رومی چه کار
تن خویش را کرد امروز خوار
هوش مصنوعی: امروز بدن خود را به چه وضعی درآورده است که نزد نیاطوس رومی رو به زوال و خوار شده است.
نیاطوس زان جایگه برنشست
به لشکرگه خویش شد نیم مست
هوش مصنوعی: نیاطوس از آن مکان به سمت اردوگاه خود رفت و نیمه مست شده بود.
بپوشید رومی زره رزم را
ز بهر تبه کردن بزم را
هوش مصنوعی: رومیان زره جنگی به تن کردند تا جشن و سروری را خراب کنند.
سواران رومی همه جنگ جوی
به درگاه خسرو نهادند روی
هوش مصنوعی: سواران رومی همگی با هدف جنگ به درگاه پادشاه خسرو آمده‌اند و چهره‌های خود را به سمت او برگردانده‌اند.
هم آنگه ز لشکر سواری چو باد
به خسرو فرستاد رومی نژاد
هوش مصنوعی: در آن زمان، یکی از سواریان مانند باد به سوی خسرو پیامی از رومی‌ها فرستاد.
که بندوی ناکس چرا پشت دست
زند بر رخ مرد یزدان‌پرست
هوش مصنوعی: چرا کسی که ارزش و شخصیت ندارد، برای تنبیه مردی که به خدا ایمان دارد، به پشت دستش ضربه می‌زند؟
گر او را فرستی به نزدیک من
و گرنه ببین شورش انجمن
هوش مصنوعی: اگر او را به نزد من بفرستی که بتوانم او را ملاقات کنم، در غیر این صورت، شور و شوق جمع را مشاهده کن.
ز من بیش پیچی کنون کز رهی
که جوید همی تخت شاهنشهی
هوش مصنوعی: از من دورتر برو، زیرا کسی که به دنبال تخت سلطنت است، هرگز از مسیری که می‌خواهد دور نخواهد شد.
چو بشنید خسرو برآشفت و گفت
که کس دین یزدان نیارد نهفت
هوش مصنوعی: وقتی خسرو این را شنید، خشمگین شد و گفت که هیچ‌کس نمی‌تواند دین یزدان را پنهان کند.
کیومرث و جمشید تا کی قباد
کسی از مسیحا نکردند یاد
هوش مصنوعی: کیومرث و جمشید و قباد، همگی پادشاهان بزرگ و تاریخی هستند که در تاریخ ایران یاد می‌شوند. اما هیچ‌کدام از آنها، همچون مسیحا که نماد شفای روح و جسم است، یاد و خاطره‌ای از خود بر جا نگذاشتند که به اندازه او در دل‌ها باقی بماند. این نشان‌دهنده این است که هرچند شخصیت‌های برجسته‌ای در تاریخ وجود دارند، ولی بعضی از آنها اثرگذاری و یادآوری عمیق‌تری دارند.
مبادا که دین نیاکان خویش
گزیده سرافراز و پاکان خویش
هوش مصنوعی: مراقب باش که به انتخاب دین نیاکانت و پاکان خودت افتخار کنی و آن را فراموش نکنی.
گذارم بدین مسیحا شوم
نگیرم بخوان واژ و ترسا شوم
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم از این به بعد مانند مسیحایی باشم که کسی نمی‌تواند مرا بگیرد و به همین دلیل به دوست داشتن و محبت پرداخته و از هر نوع نفرت و حسادت دور شوم.
تو تنها همی کژگیری شمار
هنر دیدم از رومیان روز کار
هوش مصنوعی: تو تنها در همسایگی من، هنر خود را از رومیان در روز کار دشواری دیده‌ام.
به خسرو چنین گفت مریم که من
بپا آورم جنگ این انجمن
هوش مصنوعی: مریم به خسرو گفت که من آماده‌ام تا برای این جمعیت جنگ را به پا کنم.
به من ده سرافراز بندوی را
که تا رومیان از پی روی را
هوش مصنوعی: به من ده که با افتخار، راهی را نشان دهد تا رومانی‌ها از آن پیروی کنند.
ببینند و باز آرمش تن درست
کسی بیهوده جنگ هرگز نجست
هوش مصنوعی: ببین که آرامش و سلامتی کسی که به او توجه دارند، هرگز بیهوده و برای جنگیدن نیست.
فرستاد بندوی را شهریار
به نزد نیاطوس با ده سوار
هوش مصنوعی: شاه بندوی را با ده سوار به سوی نیاطوس فرستاد.
همان نیز مریم زن هوشمند
که بودی همیشه لبانش بپند
هوش مصنوعی: مریم، زنی هوشمند و با درایت بود که همیشه لبانش را به دقت کنترل می‌کرد و سخنانش را با احتیاط و فکر بیان می‌کرد.
بدو گفت رو با برادر پدر
بگو ای بداندیش پرخاشخر
هوش مصنوعی: به او بگو که با برادر پدرت صحبت کند، ای فرد بداندیش و خشمگین.
ندیدی که با شاه قیصر چه گفت
ز بهر بزرگی ورا بود جفت
هوش مصنوعی: آیا ندیدی که با پادشاه روم چه سخنانی گفته شد؟ این صحبت‌ها به خاطر مقام و بزرگی او بود که به او مورد توجه قرار گرفت.
ز پیوند خویشی و از خواسته
ز مردان وز گنج آراسته
هوش مصنوعی: به خاطر ارتباط نزدیک و خواسته‌ای که از مردان دارم، به دنبال گنجینه‌های ارزشمند و زیبا هستم.
تو پیوند خویشی همی‌برکنی
همان فر قیصر ز من بفگنی
هوش مصنوعی: تو روابط خویشاوندی را قطع می‌کنی، همان‌گونه که فرزند قیصر از من جدا می‌شود.
ز قیصر شنیدی که خسرو ز دین
بگردد چو آید به ایران زمین
هوش مصنوعی: تو از قیصر شنیده‌ای که وقتی خسرو به سرزمین ایران بیاید، از دین و مذهبش منحرف می‌شود.
مگو ایچ گفتار نا دلپذیر
تو بندوی را سر به آغوش گیر
هوش مصنوعی: به کسی نگو که حرف ناخوشایند تو را به زنجیر کشیده و به آغوش خود ببر.
ندانی که دهقان ز دین کهن
نپیچد چرا خام گویی سخن
هوش مصنوعی: نمی‌دانی که چرا کشاورز از دین قدیمی منحرف نمی‌شود، پس چرا بی‌مورد سخن می‌گویی؟
مده رنج و کردار قیصر بباد
بمان تا به باشیم یک چند شاد
هوش مصنوعی: از زحمات و کارهای قیصر دوری کن و اجازه نده که آن‌ها تو را به دردسر بیندازند، تا اینکه بتوانیم به مدت کوتاهی شاد باشیم و از زندگی لذت ببریم.
بکین پدر من جگر خسته‌ام
کمر بر میان سوک را بسته‌ام
هوش مصنوعی: پدرم، به خاطر غم و اندوهی که دارم، به شدت ناراحتم و زخم‌های قلبی‌ام را با کمر بسته‌ای در دل نگه داشته‌ام.
دل او سراسر پر از کین اوست
زبانش پر از رنج و تیماراوست
هوش مصنوعی: دل او مملو از کینه است و زبانش پر از درد و زحمت می‌باشد.
که او از پی واژ شد زشت گوی
تو از بی‌خرد هوشمندی مجوی
هوش مصنوعی: او در پی کلمات زشت تو رفته و تو به دلیل نادانی‌ات به دنبال درک صبحی هستی که در دستت نیست.
چو مریم برفت این سخنها بگفت
نیاطوس بشنید و کینه نهفت
هوش مصنوعی: وقتی مریم رفت، این سخنان را بیان کرد و نیاطوس این حرف‌ها را شنید و کینه‌اش را پنهان کرد.
هم از کار بندوی دل کرد نرم
کجا داشت از روی بندوی شرم
هوش مصنوعی: او از محبت و مهربانی به بندوی دل نرم شده است، در حالی که از روی بندوی شرم دارد.
بیامد به نزدیک خسرو چو گرد
دل خویش خوش کرد زان گفته مرد
هوش مصنوعی: خسرو به نزد خود آمد و دلش را شاد کرد، زیرا از آن حرف مرد خوشحال شد.
نیاطوس گفت ای جهاندیده شاه
خردمندی از مست رومی مخواه
هوش مصنوعی: نیاطوس گفت: ای پادشاه باتجربه، از مرد رومی که در حال مستی است، انتظار عقل و خرد نداشته باش.
توبس کن بدین نیاکان خویش
خردمند مردم نگردد ز کیش
هوش مصنوعی: فقط کافیست به نیاکان خود احترام بگذاری، زیرا آدم‌های باهوش از دین و آیین دیگران تاثیر نمی‌پذیرند.
برین گونه چون شد سخنها دراز
به لشکر گه آمد نیاطوس باز
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که هنگامی که گفتگوها و مباحث طولانی شد، نیاطوس به میدان جنگ بازگشت.

حاشیه ها

1400/02/26 18:04
داریوش غفاری

جهاندار بگرفت و از نهان" اشتباه است
جهاندار بگرفت واژ از نهان
"همی‌گفت و ازو چلیپا بهم" اشتباه
همی‌گفت واژ و چلیپا بهم