گنجور

پادشاهی نرسی بهرام

چو نرسی نشست از بر تخت عاج
به سر بر نهاد آن سزاوار تاج
همه مهتران با نثار آمدند
ز درد پدر سوکوار آمدند
بریشان سپهدار کرد آفرین
که ای مهربانان باداد و دین
بدانید کز کردگار جهان
چنین رفت کار آشکار و نهان
که ما را فزونی خرد داد و شرم
جوانمردی و داد و آواز نرم
همان ایمنی شادمانی بود
کرا ز اخترش مهربانی بود
خردمند مرد ار ترا دوست گشت
چنان دان که با تو ز یک پوست گشت
تو کردار خوب از توانا شناس
خرد نیز نزدیک دانا شناس
دلیری ز هشیار بودن بود
دلاور به جای ستودن بود
هرانکس که بگریزد از کارکرد
ازو دور شد نام و ننگ و نبرد
همان کاهلی مردم از بددلیست
هم‌آواز آن بددلی کاهلیست
همی زیست نه سال با رای و پند
جهان را سخن گفتنش سودمند
چو روزش فراز آمد و بخت شوم
شد آن ترگ پولاد بر سان موم
دوان شد به بالینش شاه اورمزد
به رخشانی لاله اندر فرزد
که فرزند آن نامور شاه بود
فرزوان چو در تیره شب ماه بود
بدو گفت کای نازدیده جوان
مبر دست سوی بدی تا توان
تو از جای بهرام و نرسی به بخت
سزاوار تاجی و زیبای تخت
بدین زور و بالا و این فر و یال
بهر دانش از هرکسی بی‌همال
مبادا که تاج از تو گریان شود
دل انجمن بر تو بریان شود
جهان را به آیین شاهان بدار
چو آمختی از پاک پروردگار
به فرجام هم روز تو بگذرد
سپهر روانت به پی بسپرد
چنان رو که پرسند پاسخ کنی
به پاسخ‌گری روز فرخ کنی
بگفت این و چادر به سر درکشید
یکی بادسرد از جگر برکشید
همان روز گفتی که نرسی نبود
همان تخت و دیهیم و کرسی نبود

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو نرسی نشست از بر تخت عاج
به سر بر نهاد آن سزاوار تاج
هوش مصنوعی: وقتی به مقام و جایگاه والای خود نمی‌رسی، تاج به سر نمی‌گذاری و بر تخت قدرت نمی‌نشینی.
همه مهتران با نثار آمدند
ز درد پدر سوکوار آمدند
هوش مصنوعی: همه بزرگان و مهمانان با نثار و هدایا آمده‌اند، به خاطر غم و اندوه از فقدان پدر.
بریشان سپهدار کرد آفرین
که ای مهربانان باداد و دین
هوش مصنوعی: بسیار سپاسگزارم از این که شما را به عنوان نیرویی پرتوان و مهربان می‌دانم که در راه عدل و دین و حمایت از دیگران تلاش می‌کند.
بدانید کز کردگار جهان
چنین رفت کار آشکار و نهان
هوش مصنوعی: بدانید که این دنیا به دست خداوند اداره می‌شود و همه چیز، چه آشکار و چه پنهان، تحت نظارت اوست.
که ما را فزونی خرد داد و شرم
جوانمردی و داد و آواز نرم
هوش مصنوعی: ما را بهره‌ای بیشتر از عقل و دانش عطا کرد و همچنین باعث شد که جوانمردی و حس شرافت در ما بوجود بیاید، و نرمی و لطافت در گفتارمان را افزایش داد.
همان ایمنی شادمانی بود
کرا ز اخترش مهربانی بود
هوش مصنوعی: شادی و ایمنی همان چیزی است که برای کسی که از محبت و دوستی برخوردار است، به وجود می‌آید.
خردمند مرد ار ترا دوست گشت
چنان دان که با تو ز یک پوست گشت
هوش مصنوعی: اگر فردی خردمند به تو علاقه‌مند شود، بدان که او و تو مانند دو نیمه یک پوست شده‌اید.
تو کردار خوب از توانا شناس
خرد نیز نزدیک دانا شناس
هوش مصنوعی: شخصیت و رفتار خوب یک فرد را می‌توان از توانایی‌های او شناخت و همچنین افراد آگاه و دانا نیز به این مسائل توجه دارند.
دلیری ز هشیار بودن بود
دلاور به جای ستودن بود
هوش مصنوعی: شجاعت ناشی از هوشیاری است و برای آنکه به ستایش برسد، باید در جای مناسب به کار گرفته شود.
هرانکس که بگریزد از کارکرد
ازو دور شد نام و ننگ و نبرد
هوش مصنوعی: هر کسی که از انجام مسئولیت‌هایش فرار کند، از عزت و شهرت و جنگ و نبرد دور می‌شود.
همان کاهلی مردم از بددلیست
هم‌آواز آن بددلی کاهلیست
هوش مصنوعی: کاهلی و تنبلی مردم ناشی از بددلی و ناامیدی آن‌هاست و این بددلی به نوعی با کاهلی‌شان هماهنگ و هم‌صداست.
همی زیست نه سال با رای و پند
جهان را سخن گفتنش سودمند
هوش مصنوعی: مدت زیادی را با تدبیر و اندیشه زندگی کردم و گفت‌وگو با مردم برایم ثمربخش بود.
چو روزش فراز آمد و بخت شوم
شد آن ترگ پولاد بر سان موم
هوش مصنوعی: وقتی روزی فرا رسید و سرنوشت من بد شد، آن تیغه پولادی مانند موم نرم و انعطاف‌پذیر شد.
دوان شد به بالینش شاه اورمزد
به رخشانی لاله اندر فرزد
هوش مصنوعی: شاه اورمزد به سوی بالینش شتافت و درخشان چون لاله‌ای به خوابش درآمد.
که فرزند آن نامور شاه بود
فرزوان چو در تیره شب ماه بود
هوش مصنوعی: فرزند آن شاه بزرگ و مشهور، مانند ماهی در دل تاریکی شب درخشان و برجسته بود.
بدو گفت کای نازدیده جوان
مبر دست سوی بدی تا توان
هوش مصنوعی: او به جوان زیبای خود می‌گوید: ای جوان، دستت را به سوی کارهای بد دراز نکن، تا زمانی که می‌توانی.
تو از جای بهرام و نرسی به بخت
سزاوار تاجی و زیبای تخت
هوش مصنوعی: اگرچه تو در مقام بهرام قرار داری، اما به خوشبختی و شایستگی خوشبختی و تاج و تخت نمی‌رسی.
بدین زور و بالا و این فر و یال
بهر دانش از هرکسی بی‌همال
هوش مصنوعی: با این قدرت و جلال و این زیبایی و شکوه، به خاطر علم و دانش، از هر کسی بی‌همتا هستی.
مبادا که تاج از تو گریان شود
دل انجمن بر تو بریان شود
هوش مصنوعی: مراقب باش که اگر تو ناراحت شوی، دیگران هم از این موضوع غمگین خواهند شد و دلشان برای تو می‌سوزد.
جهان را به آیین شاهان بدار
چو آمختی از پاک پروردگار
هوش مصنوعی: جهان را با قوانین پادشاهان نظم بده، همانطور که از خالق پاکش آموخته‌ای.
به فرجام هم روز تو بگذرد
سپهر روانت به پی بسپرد
هوش مصنوعی: سرانجام، روز تو نیز سپری خواهد شد و زندگی‌ات به پی خواهد برد.
چنان رو که پرسند پاسخ کنی
به پاسخ‌گری روز فرخ کنی
هوش مصنوعی: به گونه‌ای رفتار کن که وقتی از تو سوالی می‌شود، بتوانی به خوبی پاسخ دهی و این پاسخ‌گویی باعث خوشحالی و شادی تو شود.
بگفت این و چادر به سر درکشید
یکی بادسرد از جگر برکشید
هوش مصنوعی: او این را گفت و چادرش را بر سر کشید. سپس یک باد سردی از دلش بیرون آمد.
همان روز گفتی که نرسی نبود
همان تخت و دیهیم و کرسی نبود
هوش مصنوعی: روزی که گفتی تو هیچگاه به این مقام نخواهی رسید، می‌دانستی که آن تخت و تاج و جایگاه هم وجود نخواهد داشت.