برگردان به زبان ساده
شبی خفته بد ماه با شهریار
پر از گوهر و بوی و رنگ و نگار
هوش مصنوعی: یک شب، ماه در کنار پادشاهی خوابیده بود که پر از زیباییها و جلوههای دلفریب و عطر و رنگ و نقش و نگار بود.
همانا که برزد یکی تیز دم
شهنشاه زان تیز دم شد دژم
هوش مصنوعی: یکی از پادشاهان به خاطر تندخویی و شدت عملش، به شدت دچار ناخرسندی و تیرهروزگاری شده است.
بپیچید در جامه و سر بتافت
که از نکهتش بوی ناخوش بیافت
هوش مصنوعی: او در لباس پیچیده و سرش را پایین انداخته است، چون بوی نامطبوعی از او به مشام میرسد.
ازان بوی شد شاه ایران دژم
پراندیشه جان ابروان پر ز خم
هوش مصنوعی: بوی عطر گیسوانش باعث شد که شاه ایران دلگیر و غمگین شود، او در افکار خود غرق شده و به ابرویان پرخم او فکر میکند.
پزشکان داننده را خواندند
به نزدیک ناهید بنشاندند
هوش مصنوعی: پزشکان با دانش و آگاهی خود را فراخواندند و او را به نزد ناهید (الهه عشق و زیبایی) نشاندند.
یکی مرد بینادل و نیکرای
پژوهید تا دارو آمد به جای
هوش مصنوعی: مردی با ذکاوت و آبرو جستجو کرد تا راهحلی پیدا کند.
گیاهی که سوزندهٔ کام بود
به روم اندر اسکندرش نام بود
هوش مصنوعی: گیاهی که باعث سوزش و آزار در کام میشود، در روم به نام اسکندر شناخته میشود.
بمالید بر کام او بر پزشک
ببارید چندی ز مژگان سرشک
هوش مصنوعی: بر چهرهاش بمالید و به دکتر بگویید که کمی از اشک چشمش ببارد.
بشد ناخوشی بوی و کامش بسوخت
به کردار دیبا رخش برفروخت
هوش مصنوعی: ناخوشی آنقدر او را آزار داد که به شدت ناراحت و بیقرار شد، مانند یک پارچهٔ خوشبوی که بویش به مشام میرسد، چهرهاش درخشان و زیبا شد.
اگر چند مشکین شد آن خوبچهر
دژم شد دلارای را جای مهر
هوش مصنوعی: اگر چهرهی زیبا و دلربا غمگین شود، جای شادی و محبتی که داشت را خالی خواهد کرد.
دل پادشا سرد گشت از عروس
فرستاد بازش بر فیلقوس
هوش مصنوعی: دل پادشاه از ازدواج عروسی که فرستاده بود، سرد و ناامید شد و او را دوباره به فیلقوس فرستاد.
غمی دختر و کودک اندر نهان
نگفت آن سخن با کسی در جهان
هوش مصنوعی: دختری و کودکی در دل خود غم و اندوهی دارند که هیچگاه آن را با کسی در جهان درمیان نگذاشتهاند.
چو نه ماه بگذشت بر خوبچهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر
هوش مصنوعی: بعد از گذشت نه ماه، یک کودک به دنیا آمد که چهرهاش مانند خورشید میدرخشید.
ز بالا و اروند و بویا برش
سکندر همی خواندی مادرش
هوش مصنوعی: از آسمان و رود اروند و بویا، سکندر را مادرش میخواند.
بفرخ همی داشت آن نام را
کزو یافت از ناخوشی کام را
هوش مصنوعی: او از آن نام خوشحال بود، زیرا به واسطهی آن نام، از مشکلات و ناخوشیها رهایی یافته بود.
همی گفت قیصر به هر مهتری
که پیدا شد از تخم من قیصری
هوش مصنوعی: قیصر به هر کسی که از نسل او نمایان میشد، میگفت که او نیز به مقام و شخصیت قیصر میرسد.
نیاورد کس نام دارا به بر
سکندر پسر بود و قیصر پدر
هوش مصنوعی: هیچکس نام دارا را در مقابل سکندر پسر و قیصر پدر نبرد.
همی ننگش آمد که گفتی به کس
که دارا ز فرزند من کرد بس
هوش مصنوعی: او از این که به دیگران بگوید فرزندش از ثروتمندترین افراد است، بسیار شرمنده و ناراحت شد.
بر آخر یکی مادیان بد بلند
که کارزاری و زیبا سمند
هوش مصنوعی: در انتهای یکی از مادیانهای بلند و زیبا، که مناسب میدان جنگ است، به تصویر کشیده شده است.
همان شب یکی کرهای زاد خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ
هوش مصنوعی: در همان شب، یک بچه کرهای به دنیا آمد که نادان و بیخبر از دنیا بود، مثل شیر که بچهاش کمقد و لنگ است.
ز زاینده قیصر برافراخت یال
که آن زادنش فرخ آمد به فال
هوش مصنوعی: از زاینده قیصر، یالی بلند و زیبا به وجود آمد که این تولد، نشانهای نیکو و خوشیمنی بود.
به شبگیر فرزند را خواستی
همان مادیان را بیاراستی
هوش مصنوعی: در شب پسر خود را خواستی، بنابراین همان مادیان را آراستم.
بسودی همان کره را چشم و یال
که همتای اسکندر او بد به سال
هوش مصنوعی: چشم و یال این اسب به اندازه اسکندر ارزشمند و زیباست، که در گذر زمان به این مقام رسیده است.
سپهر اندرین نیز چندی بگشت
ز هرگونهای سالیان برگذشت
هوش مصنوعی: زمان در این دنیا مدام در حال گردش است و سالها یکی پس از دیگری میگذرد.
سکندر دل خسروانی گرفت
سخن گفتن پهلوانی گرفت
هوش مصنوعی: سکندر، دل پادشاهان را مجذوب خود کرد و همچنین هنر سخن گفتن از پهلوانان را فرا گرفت.
فزون از پسر داشتی قیصرش
بیاراستی پهلوانی برش
هوش مصنوعی: تو بیشتر از یک پسر داشتی و او را به بهترین شکل تربیت کردی، تا به جوانمردی بدل شود.
خرد یافت لختی و شد کاردان
هشیوار و با سنگ و بسیاردان
هوش مصنوعی: او مدتی فهم و عقلش به کار افتاد و به فردی باهوش و زیرک تبدیل شد که از اندیشه و تجربیات زیادی برخوردار بود.
ولی عهد گشت از پس فیلقوس
بدیدار او داشتی نعم و بوس
هوش مصنوعی: ولیعهد پس از پیروزی در جنگ فیلقوس به دیدار او رفت و از این ملاقات خوشحال و شاداب بود.
هنرها که باشد کیان را به کار
سکندر بیاموخت ز آموزگار
هوش مصنوعی: هنرها در واقع به کیان (ملک و ملت) کمک میکند و سکندر، این هنرها را از آموزگار خود آموخته است.
تو گفتی نشاید مگر داد را
وگر تخت شاهی و بنیاد را
هوش مصنوعی: تو گفتی که فقط باید به عدالت و انصاف فکر کرد، و نه به جاه و مقام و بنیاد قدرت.
وزان پس که ناهید نزد پدر
بیامد زنی خواست دارا دگر
هوش مصنوعی: پس از آن که ناهید به نزد پدرش رفت، خواستار همسری دیگر و متمول شد.
یکی کودک آمدش با فر و یال
ز فرزند ناهید کهتر به سال
هوش مصنوعی: کودکی با زیبایی و جذابیت، از نسل ناهید (الههی عشق و زیبایی) به دنیا آمده و کم سن و سال است.
همان روز داراش کردند نام
که تا از پدر بیش باشد به کام
هوش مصنوعی: در همان روز او را به نام دارا شناختند، تا اینکه از پدرش بیشتر مورد توجه و رضایت قرار گیرد.
چو ده سال بگذشت زین با دو سال
شکست اندر آمد به سال و به مال
هوش مصنوعی: پس از ده سال که گذشت و دو سال هم تلاش و شکست، سرانجام به سال و ثروت دست یافت.
بپژمرد داراب پور همای
همی خواندندش به دیگر سرای
هوش مصنوعی: در روزگاری دور، پسر داراب به نام همای، بر سر دیگران به خوبی و زیبایی شناخته میشد و مردم او را با احترام یاد میکردند.
بزرگان و فرزانگان را بخواند
ز تخت بزرگی فراوان براند
هوش مصنوعی: بزرگان و افراد دانا را دعوت میکند تا از مقام بزرگیش بکاهند.
بگفت این که دارای داراکنون
شما را به نیکی بود رهنمون
هوش مصنوعی: گفت که کسی که دارای مال و ثروت است، شما را به کارهای نیک راهنمایی میکند.
همه گوش دارید و فرمان کنید
ز فرمان او رامش جان کنید
هوش مصنوعی: همه شما شنوا هستید و از او دستور میگیرید، پس جانتان را مطابق با فرمان او آرام کنید.
که این تخت شاهی نماند دراز
به خوشی رود زود خوانند باز
هوش مصنوعی: این تخت شاهی برای همیشه نخواهد ماند و خوشیها سریع سپری میشوند، پس زودتر خوانده میشود که به پایان برسد.
بکوشید تا مهر و داد آورید
به شادی مرا نیز یاد آورید
هوش مصنوعی: تلاش کنید تا محبت و عدالت را به ارمغان بیاورید و مرا نیز در یاد خود داشته باشید.
بگفت این و باد از جگر برکشید
شد آن برگ گلنار چون شنبلید
هوش مصنوعی: او این را گفت و از عمق وجودش صدایی بلند شد، سپس آن برگ گلابی مانند برگ درخت شنبلیله به زمین افتاد.