گنجور

بخش ۹

بیامد سوم روز شبگیر شاه
سوی دشت نخچیرگه با سپاه
به دست چپش هرمز کدخدای
سوی راستش موبد پاک‌رای
برو داستانها همی خواندند
ز جم و فریدون سخن راندند
سگ و یوز در پیش و شاهین و باز
همی تا به سر برد روز دراز
چو خورشید تابان به گنبد رسید
به جایی پی گور و آهو ندید
چو خورشید تابان درم ساز گشت
ز نخچیرگه تنگدل بازگشت
به پیش اندر آمد یکی سبز جای
بسی اندرو مردم و چارپای
ازان ده فراوان به راه آمدند
نظاره به پیش سپاه آمدند
جهاندار پرخشم و پرتاب بود
همی خواست کاید بدان ده فرود
نکردند زیشان کسی آفرین
تو گفتی ببست آن خران را زمین
ازان مردمان تنگدل گشت شاه
به خوبی نکرد اندر ایشان نگاه
به موبد چنین گفت کاین سبز جای
پر از خانه و مردم و چارپای
کنام دد و دام و نخچیر باد
به جوی اندرون آب چون قیر باد
بدانست موبد که فرمان شاه
چه بود اندران سوی ده شد ز راه
بدیشان چنین گفت کاین سبزجای
پر از خانه و مردم و چارپای
خوش آمد شهنشاه بهرام را
یکی تازه کرد اندرین کام را
دگر گفت موبد بدان مردمان
که جاوید دارید دل شادمان
شما را همه یکسره کرد مه
بدان تا کند شهره این خوب ده
بدین ده زن و کودکان مهترند
کسی را نباید که فرمان برند
بدین ده چه مزدور و چه کدخدای
به یک راه باید که دارند جای
زن و کودک و مرد جمله مهید
یکایک همه کدخدای دهید
خروشی برآمد ز پرمایه ده
ز شادی که گشتند همواره مه
زن و مرد ازان پس یکی شد به رای
پرستار و مزدور با کدخدای
چو ناباک شد مرد برنا به ده
بریدند ناگه سر مرد مه
همه یک به دیگر برآمیختند
به هرجای بی‌راه خون ریختند
چو برخاست زان روستا رستخیز
گرفتند ناگاه ازان ده گریز
بماندند پیران ابی پای و پر
بشد آلت ورزش و ساز و بر
همه ده به ویرانی آورد روی
درختان شده خشک و بی‌آب جوی
شده دست ویران و ویران سرای
رمیده ازو مردم و چارپای
چو یک سال بگذشت و آمد بهار
بران ره به نخچیر شد شهریار
بران جای آباد خرم رسید
نگه کرد و بر جای بر ده ندید
درختان همه خشک و ویران‌سرای
همه مرز بی‌مردم و چارپای
دل شاه بهرام ناشاد گشت
ز یزدان بترسید و پر داد گشت
به موبد چنین گفت کای روزبه
دریغست ویران چنین خوب ده
برو تیز و آباد گردان بگه نج
چنان کن کزین پس نبینند رنج
ز پیش شهنشاه موبد برفت
از آنجا به ویران خرامید تفت
ز برزن همی سوی برزن شتافت
بفرجام بیکار پیری بیافت
فرود آمد از باره بنواختش
بر خویش نزدیک بنشاختش
بدو گفت کای خواجهٔ سالخورد
چنین جای آباد ویران که کرد
چنین داد پاسخ که یک روزگار
گذر کرد بر بوم ما شهریار
بیامد یکی بی‌خرد موبدی
ازان نامداران بی‌بر بدی
بما گفت یکسر همه مهترید
نگر تا کسی را به کس نشمرید
بگفت این و این ده پرآشوب گشت
پر از غارت و کشتن و چوب گشت
که یزدان ورا یار به اندازه باد
غم و مرگ و سختی بر و تازه باد
همه کار این جا پر از تیرگیست
چنان شد که بر ما بباید گریست
ازین گفته پردرد شد روزبه
بپرسید و گفت از شما کیست مه
چنین داد پاسخ که مهتر بود
به جایی که تخم گیا بر بود
بدو روزبه گفت مهتر تو باش
بدین جای ویران به سر بر تو باش
ز گنج جهاندار دینار خواه
هم از تخم و گاو و خر و بار خواه
بکش هرک بیکار بینی به ده
همه کهترانند یکسر تو مه
بدان موبد پیش نفرین مکن
نه بر آرزو راند او این سخن
اگر یار خواهی ز درگاه شاه
فرستمت چندانک خواهی بخواه
چو بشنید پیر این سخن شاد شد
از اندوه دیرینه آزاد شد
هم‌انگه سوی خانه شد مرد پیر
بیاورد مردم سوی آبگیر
زمین را به آباد کردن گرفت
همه مرزها را سپردن گرفت
ز همسایگان گاو و خر خواستند
همه دشت یکسر بیاراستند
خود و مرزداران بکوشید سخت
بکشتند هرجای چندی درخت
چو یک برزن نیک آباد شد
دل هرک دید اندران شاد شد
ازان جای هرکس که بگریختی
به مژگان همی خون فرو ریختی
چو آگاهی آمد ز آباد جای
هم از رنج این پیر سر کدخدای
یکایک سوی ده نهادند روی
به هر برزن آباد کردند جوی
همان مرغ و گاو و خر و گوسفند
یکایک برافزود بر کشتمند
درختی به هر جای هرکس بکشت
شد آن جای ویران چو خرم بهشت
به سالی سه دیگر بیاراست ده
برآمد ز ورزش همه کام مه
چو آمد به هنگام خرم بهار
سوی دشت نخچیر شد شهریار
ابا موبدش نام او روزبه
چو هر دو رسیدند نزدیک ده
نگه کرد فرخنده بهرام گور
جهان دید پرکشتمند و ستور
برآورده زو کاخهای بلند
همه راغ و هامون پر از گوسفند
همه راغ آب و همه دشت جوی
همه ده پر از مردم خوب‌روی
پراگنده بر کوه و دشتش بره
بهشتی شده بوم او یکسره
به موبد چنین گفت کای روزبه
چه کردی که ویران بد این خوب ده
پراگنده زو مردم و چارپای
چه دادی که آباد کردند جای
بدو گفت موبد که از یک سخن
به پای آمد این شارستان کهن
همان از یک اندیشه آباد شد
دل شاه ایران ازین شاد شد
مرا شاه فرمود کاین سبز جای
به دینار گنج اندر آور به پای
بترسیدم از کردگار جهان
نکوهیدن از کهتران و مهان
بدیدم چو یک دل دو اندیشه کرد
ز هر دو برآورد ناگاه گرد
همان چون به یک شهر دو کدخدای
بود بوم ایشان نماند به جای
برفتم بگفتم به پیران ده
که ای مهتران بر شما نیست مه
زنان کدخدایند و کودک همان
پرستار و مزدورتان این زمان
چو مهتر شدند آنک بودند که
به خاک اندر آمد سر مرد مه
به گفتار ویران شد این پاک جای
نکوهش ز من دور و ترس از خدای
ازان پس بریشان ببخشود شاه
برفتم نمودم دگرگونه راه
یکی با خرد پیر کردم به پای
سخن‌گوی و بادانش و رهنمای
بکوشید و ویرانی آباد کرد
دل زیردستان بدان شاد کرد
چو مهتر یکی گشت شد رای راست
بیفزود خوبی و کژی بکاست
نهانی بدیشان نمودم بدی
وزان پس گشادم در ایزدی
سخن بهتر از گوهر نامدار
چو بر جایگه بر برندش به کار
خرد شاه باید زبان پهلوان
چو خواهی که بی‌رنج ماند روان
دل شاه تا جاودان شاد باد
ز کژی و ویرانی آباد باد
چو بشنید شاه این سخن گفت زه
سزاوار تاجی تو ای روزبه
ببخشید یک بدره دینار زرد
بران پرهنر مرد بیننده مرد
ورا خلعت خسروی ساختند
سرش را به ابر اندر افراختند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیامد سوم روز شبگیر شاه
سوی دشت نخچیرگه با سپاه
هوش مصنوعی: در سومین روز، بامدادی، شاه به سمت دشت شکار با لشکرش حرکت کرد.
به دست چپش هرمز کدخدای
سوی راستش موبد پاک‌رای
هوش مصنوعی: در دست چپ او هرمز، رئیس و سرپرست است و در سمت راستش یک موبد درستکار و نیک‌اندیش قرار دارد.
برو داستانها همی خواندند
ز جم و فریدون سخن راندند
هوش مصنوعی: برو و داستان‌ها را بخوان، درباره‌ی جم و فریدون صحبت کن.
سگ و یوز در پیش و شاهین و باز
همی تا به سر برد روز دراز
هوش مصنوعی: سگ و یوز در جلو هستند و شاهین و باز هم در حال شکارند تا روز طولانی را سپری کنند.
چو خورشید تابان به گنبد رسید
به جایی پی گور و آهو ندید
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید در آسمان به اوج خود رسید، در مکانی به جستجوی گور و آهو رفت، اما چیزی ندید.
چو خورشید تابان درم ساز گشت
ز نخچیرگه تنگدل بازگشت
هوش مصنوعی: وقتی که خورشید درخشان شد، دل تنگ و ناراحت نیز به سوی خانه خود بازگشت.
به پیش اندر آمد یکی سبز جای
بسی اندرو مردم و چارپای
هوش مصنوعی: یکی در جلو آمد که جای سبز و خوبی بود، و مردم و چهارپایان زیادی در آن جا بودند.
ازان ده فراوان به راه آمدند
نظاره به پیش سپاه آمدند
هوش مصنوعی: از آنجا افراد زیادی به سمت ما آمدند و به تماشای جلوه‌های نیروهای ما پرداختند.
جهاندار پرخشم و پرتاب بود
همی خواست کاید بدان ده فرود
هوش مصنوعی: جهاندار که بسیار خشمگین و عصبانی بود، در نظر داشت که با نیرو به آن ده حمله کند.
نکردند زیشان کسی آفرین
تو گفتی ببست آن خران را زمین
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از آنها ستایشی نکرد، تو گفتی که آن الاغ‌ها را به زمین بند کردند.
ازان مردمان تنگدل گشت شاه
به خوبی نکرد اندر ایشان نگاه
هوش مصنوعی: شاه به خاطر دل‌تنگی و سخت‌گیری برخی از مردم، دیگر در مورد آن‌ها نیک‌نگری نکرد.
به موبد چنین گفت کاین سبز جای
پر از خانه و مردم و چارپای
هوش مصنوعی: به موبد گفت: این مکان سبز پر از خانه، مردم و حیوانات است.
کنام دد و دام و نخچیر باد
به جوی اندرون آب چون قیر باد
هوش مصنوعی: خانه و محل زندگی حیوانات وحشی و شکارچیان، در جوی آب مانند قیر، به سختی و غلیظی مسدود شده است.
بدانست موبد که فرمان شاه
چه بود اندران سوی ده شد ز راه
هوش مصنوعی: موبد اطلاع داشت که دستور شاه چیست، به همین خاطر به سمت ده رفت.
بدیشان چنین گفت کاین سبزجای
پر از خانه و مردم و چارپای
هوش مصنوعی: به آنها گفت که این مکان سرسبز پر از خانه، مردم و دام‌هاست.
خوش آمد شهنشاه بهرام را
یکی تازه کرد اندرین کام را
هوش مصنوعی: شهنشاه بهرام با دیدن کسی تازه نفس و جدید، خوشحال و شاداب شد و این موضوع به او انرژی و شگفتی تازه‌ای بخشید.
دگر گفت موبد بدان مردمان
که جاوید دارید دل شادمان
هوش مصنوعی: سخنگوی دین به آن مردم گفت که همیشه دل شاد و خوشحال باشید.
شما را همه یکسره کرد مه
بدان تا کند شهره این خوب ده
هوش مصنوعی: شما را به طور کامل آماده کرده‌اند تا بدانید این زیبای خاص شهرت پیدا کند.
بدین ده زن و کودکان مهترند
کسی را نباید که فرمان برند
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که در این جامعه افراد با دسترسی به قدرت و رهبری، زنان و کودکان هستند و هیچ‌کس نباید به دیگری فرمان دهد.
بدین ده چه مزدور و چه کدخدای
به یک راه باید که دارند جای
هوش مصنوعی: در این دهکده نه تفاوتی بین مزدور و کدخدا وجود دارد، چون هر دو باید در یک مسیر مشابه حرکت کنند و در یک مکان زندگی کنند.
زن و کودک و مرد جمله مهید
یکایک همه کدخدای دهید
هوش مصنوعی: همه افراد، از زن و کودک تا مرد، در اهمیت و ارزش خود برابر هستند. بنابراین، به هر کدام از آن‌ها احترام و توجه ویژه‌ای نشان دهید.
خروشی برآمد ز پرمایه ده
ز شادی که گشتند همواره مه
هوش مصنوعی: صدایی شاد و پرشور از دلی پر از شادی به‌گوش می‌رسد که نشان از دلگرمی و خوشبختی دارد. کسانی که در این خوشحالی شریک هستند، مانند ماهی که همیشه روشن و زیباست، درخشش و سرزندگی دارند.
زن و مرد ازان پس یکی شد به رای
پرستار و مزدور با کدخدای
هوش مصنوعی: زن و مرد پس از آن به نظرات پرستار و کارگر کدخدا یکپارچه شدند.
چو ناباک شد مرد برنا به ده
بریدند ناگه سر مرد مه
هوش مصنوعی: زمانی که جوانی به اوج ناامیدی و شکست رسید، ناگهان سر مردی بزرگ و برجسته در جامعه را بریدند.
همه یک به دیگر برآمیختند
به هرجای بی‌راه خون ریختند
هوش مصنوعی: همه با هم مخلوط شدند و در هر جایی که به بی‌راهه رفتند، خون بر زمین ریختند.
چو برخاست زان روستا رستخیز
گرفتند ناگاه ازان ده گریز
هوش مصنوعی: وقتی از آن روستا قیام و حرکتی آغاز شد، ناگهان همه از آن ده فرار کردند.
بماندند پیران ابی پای و پر
بشد آلت ورزش و ساز و بر
هوش مصنوعی: پیران به سن و سال خود ادامه دادند و از فعالیت‌های ورزشی و هنرهای خود دور شدند.
همه ده به ویرانی آورد روی
درختان شده خشک و بی‌آب جوی
هوش مصنوعی: تمام دهکده به ویرانی افتاده و درختان خشک و بی‌آب شده‌اند.
شده دست ویران و ویران سرای
رمیده ازو مردم و چارپای
هوش مصنوعی: جای ویران شده، افرادی و حیوانات در آنجا زندگی نمی‌کنند و همه چیز در حال خرابی و نابودی است.
چو یک سال بگذشت و آمد بهار
بران ره به نخچیر شد شهریار
هوش مصنوعی: وقتی که یک سال گذشت و بهار فرا رسید، پادشاه به شکار رفت.
بران جای آباد خرم رسید
نگه کرد و بر جای بر ده ندید
هوش مصنوعی: در مکانی سرسبز و خوشحال توقف کرد و به اطراف نگریست، اما در آنجا کسی را ندید که در حال کار و فعالیت باشد.
درختان همه خشک و ویران‌سرای
همه مرز بی‌مردم و چارپای
هوش مصنوعی: درختان همه خشک و ویران‌اند و سرزمین‌ها خالی از انسان و چهارپایان است.
دل شاه بهرام ناشاد گشت
ز یزدان بترسید و پر داد گشت
هوش مصنوعی: دل شاه بهرام از ترس خداوند ناراحت شد و به فکر تغییر حال خود افتاد.
به موبد چنین گفت کای روزبه
دریغست ویران چنین خوب ده
هوش مصنوعی: به موبد گفت: ای روزبه، واقعاً ناراحت‌کننده است که چنین ده زیبا و خوب ویران شده است.
برو تیز و آباد گردان بگه نج
چنان کن کزین پس نبینند رنج
هوش مصنوعی: برو و تلاش کن تا زندگی را بهتر و شادتر بسازی، طوری عمل کن که دیگران از مشکلات و رنج‌ها دور بمانند و راحتی را تجربه کنند.
ز پیش شهنشاه موبد برفت
از آنجا به ویران خرامید تفت
هوش مصنوعی: از نزد پادشاه موبد، آن شخص به سمت ویرانه‌ای رفت و به آرامی قدم برداشت.
ز برزن همی سوی برزن شتافت
بفرجام بیکار پیری بیافت
هوش مصنوعی: در کوچه و خیابان مشغول دویدن بود، تا اینکه در پایان کار، پیرمردی را دید که بی‌کار و بی‌هدف نشسته است.
فرود آمد از باره بنواختش
بر خویش نزدیک بنشاختش
هوش مصنوعی: او از بلندی پایین آمد و با محبت به خود نزدیک شد و او را در آغوش گرفت.
بدو گفت کای خواجهٔ سالخورد
چنین جای آباد ویران که کرد
هوش مصنوعی: به او گفت: ای آقای پیر، تو چه کردی که اینجا که روزگاری آباد بود، حالا ویران شده است؟
چنین داد پاسخ که یک روزگار
گذر کرد بر بوم ما شهریار
هوش مصنوعی: پاسخی که داده شد، این است که زمانی به نیکویی بر سرزمین ما حاکمی وجود داشت.
بیامد یکی بی‌خرد موبدی
ازان نامداران بی‌بر بدی
هوش مصنوعی: موبدی نادان و بی‌فکر از میان نامداران بد برخورد به نزد ما آمد.
بما گفت یکسر همه مهترید
نگر تا کسی را به کس نشمرید
هوش مصنوعی: به ما گفتند که تمام زیبایی‌ها یک جا جمع است، بنابراین مراقب باشید که کسی را بر کسی دیگر برتری ندهید.
بگفت این و این ده پرآشوب گشت
پر از غارت و کشتن و چوب گشت
هوش مصنوعی: او این سخنان را گفت و به تایید آن، فضا به شدت آشفته و پر از غارت، قتل و خرابکاری شد.
که یزدان ورا یار به اندازه باد
غم و مرگ و سختی بر و تازه باد
هوش مصنوعی: خداوند او را به اندازه‌ای حمایت کند که بتواند بر غم، مرگ و مشکلات غلبه پیدا کند و همیشه تازه و شاداب بماند.
همه کار این جا پر از تیرگیست
چنان شد که بر ما بباید گریست
هوش مصنوعی: تمامی کارها در این مکان پر از ناامیدی و تیره‌گی است، چنان که باید برای آن افسوس بخوریم.
ازین گفته پردرد شد روزبه
بپرسید و گفت از شما کیست مه
هوش مصنوعی: روزبه از این گفته دچار درد و ناراحتی شد و از خود پرسید که این شخص کیست که چنین سخنانی می‌گوید.
چنین داد پاسخ که مهتر بود
به جایی که تخم گیا بر بود
هوش مصنوعی: او به وضوح پاسخ داد که کسی که مقام و منزلت بالاتری دارد، باید به جایی برود که نشانه‌ها و شرایط رشد و شکوفایی وجود داشته باشد.
بدو روزبه گفت مهتر تو باش
بدین جای ویران به سر بر تو باش
هوش مصنوعی: روزبه به مهتر گفت: تو در این مکان خراب، برزخی ویران را در نظر بگیر و رهبری کن.
ز گنج جهاندار دینار خواه
هم از تخم و گاو و خر و بار خواه
هوش مصنوعی: از ثروت و دارایی جهان، دینار بخواه، اما همچنین از تخم‌مرغ، گاو، خر و محصولات کشاورزی نیز خواسته‌های خود را داشته باش.
بکش هرک بیکار بینی به ده
همه کهترانند یکسر تو مه
هوش مصنوعی: هر کس را که در ده بیکاره و بی‌فایده می‌بینی، از میان بردار. زیرا همه آن‌ها در برابر تو کوچک و ضعیف هستند.
بدان موبد پیش نفرین مکن
نه بر آرزو راند او این سخن
هوش مصنوعی: به تو می‌گویم که هرگز نفرین نکن، زیرا کسی که به آرزوها توجه دارد، از این سخن آسیب نمی‌بیند.
اگر یار خواهی ز درگاه شاه
فرستمت چندانک خواهی بخواه
هوش مصنوعی: اگر به دنبال محبوبی هستی، می‌توانم از درگاه پادشاه برایت بفرستم، به اندازه‌ای که بخواهی.
چو بشنید پیر این سخن شاد شد
از اندوه دیرینه آزاد شد
هوش مصنوعی: وقتی پیر این حرف را شنید، خوشحال شد و از ناراحتی‌های گذشته رها شد.
هم‌انگه سوی خانه شد مرد پیر
بیاورد مردم سوی آبگیر
هوش مصنوعی: در آن زمان، مرد پیر به سمت خانه رفت و مردم را به سمت آبگیر آورد.
زمین را به آباد کردن گرفت
همه مرزها را سپردن گرفت
هوش مصنوعی: زمین را به ساخت و ساز و آبادانی واگذار کردند و همه مرزها را به تدبیر و مدیریت سپردند.
ز همسایگان گاو و خر خواستند
همه دشت یکسر بیاراستند
هوش مصنوعی: همسایگان خواستند که همهٔ دشت را زیبا کنند و از گاو و خر کمک خواستند تا این کار انجام شود.
خود و مرزداران بکوشید سخت
بکشتند هرجای چندی درخت
هوش مصنوعی: کوشش کنید و تلاش کنید، زیرا مرزداران برای حفاظت از سرزمین، هر درختی را که می‌دیدند از بین می‌بردند.
چو یک برزن نیک آباد شد
دل هرک دید اندران شاد شد
هوش مصنوعی: وقتی یک منطقه خوب و آباد شود، دل هر کسی که آنجا را ببیند شاد می‌شود.
ازان جای هرکس که بگریختی
به مژگان همی خون فرو ریختی
هوش مصنوعی: هر کسی که از آنجا فرار کند، با اشک‌هایش مانند خون می‌ریزد.
چو آگاهی آمد ز آباد جای
هم از رنج این پیر سر کدخدای
هوش مصنوعی: وقتی آگاهی از جایی که آباد است به دست می‌آید، دیگر از رنج و زحمت این پیر که ریشه‌دار است، خبری نیست.
یکایک سوی ده نهادند روی
به هر برزن آباد کردند جوی
هوش مصنوعی: هر یک به سوی ده حرکت کردند و در هر کوچه، آب‌راهی برای آب جمع‌آوری کردند.
همان مرغ و گاو و خر و گوسفند
یکایک برافزود بر کشتمند
هوش مصنوعی: مرغ و گاو و خر و گوسفند، هر کدام به طور جداگانه بر تعداد دام‌ها و موجودات زنده افزوده شدند.
درختی به هر جای هرکس بکشت
شد آن جای ویران چو خرم بهشت
هوش مصنوعی: هر درختی که هر فردی بکارد، آن مکان به نوعی ویران می‌شود و مانند بهشت سرسبز و خرم خواهد شد.
به سالی سه دیگر بیاراست ده
برآمد ز ورزش همه کام مه
هوش مصنوعی: در سه سال آینده، مردم دهکده به خوشحالی و سرزندگی خواهند پرداخت و به برکت تلاش‌های خود، خوشبختی و آرزوهایشان محقق خواهد شد.
چو آمد به هنگام خرم بهار
سوی دشت نخچیر شد شهریار
هوش مصنوعی: زمانی که به بهار خوش و خرم رسید، پادشاه به سوی دشت و ناحیه شکار رفت.
ابا موبدش نام او روزبه
چو هر دو رسیدند نزدیک ده
هوش مصنوعی: روزبه، که فرمانده‌ای با صداقت و نام بزرگ بود، به همراه موبدش به نزدیک دهکده رسیدند.
نگه کرد فرخنده بهرام گور
جهان دید پرکشتمند و ستور
هوش مصنوعی: بهرام گور، شخصیتی خوشبخت و خوش‌اقبال، نگاهی به دنیا انداخت و دید که همه چیز در حال پرواز و حرکت است، مانند پرندگان و چهارپایان.
برآورده زو کاخهای بلند
همه راغ و هامون پر از گوسفند
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چیزی اشاره دارد که از ارتفاعات، سرزمین‌ها و دشت‌های پر از گوسفند دیده می‌شود. به نظر می‌آید که فرم و زیبایی طبیعی مکان‌ها به خوبی نمایان است و تنوع این منظرها شادی و سرسبزی را به تصویر می‌کشد.
همه راغ آب و همه دشت جوی
همه ده پر از مردم خوب‌روی
هوش مصنوعی: همه جا پر از آب و در دشت‌ها جوی‌ها جاری است و همه روستاها پر از مردم زیبا و نیکوست.
پراگنده بر کوه و دشتش بره
بهشتی شده بوم او یکسره
هوش مصنوعی: در هر گوشه‌ای از کوه و دشت، زمینش به یک بهشت تبدیل شده است.
به موبد چنین گفت کای روزبه
چه کردی که ویران بد این خوب ده
هوش مصنوعی: به موبد گفت: ای روزبه، چه کردی که این ده زیبا و آباد به این حال ویران تبدیل شده است؟
پراگنده زو مردم و چارپای
چه دادی که آباد کردند جای
هوش مصنوعی: مردم و حیوانات را در اینجا به چه چیزی راضی کردی که این مکان را آباد ساخته‌اند؟
بدو گفت موبد که از یک سخن
به پای آمد این شارستان کهن
هوش مصنوعی: موبد به او گفت که با یک جمله، این شهر قدیمی به پا خاست.
همان از یک اندیشه آباد شد
دل شاه ایران ازین شاد شد
هوش مصنوعی: دل شاه ایران با یک فکر خوب و مثبت به آرامش و شادی رسید.
مرا شاه فرمود کاین سبز جای
به دینار گنج اندر آور به پای
هوش مصنوعی: فرمانروای من به من دستور داد که این مکان سرسبز را با گنجینه‌ای از دینار پُر کنم.
بترسیدم از کردگار جهان
نکوهیدن از کهتران و مهان
هوش مصنوعی: از خداوند بترسیدم که مبادا از جوانان و بزرگان بدگویی کرد.
بدیدم چو یک دل دو اندیشه کرد
ز هر دو برآورد ناگاه گرد
هوش مصنوعی: دیدم که یک دل دو فکر کرد و ناگهان از هر دو فکر، گردی برآورد.
همان چون به یک شهر دو کدخدای
بود بوم ایشان نماند به جای
هوش مصنوعی: در یک شهر که دو نفر به عنوان کدخدا وجود داشتند، هیچ یک از آنها نتوانستند به خوبی وظایف خود را انجام دهند و نتیجه این شد که وضعیت شهر به هم ریخت و وضع مردم خراب شد.
برفتم بگفتم به پیران ده
که ای مهتران بر شما نیست مه
هوش مصنوعی: رفتم و به بزرگ‌ترهای ده گفتم، ای سروران، بر شما کسی مانند من ماه نیست.
زنان کدخدایند و کودک همان
پرستار و مزدورتان این زمان
هوش مصنوعی: زنان مدیر家 و کودک نیز در حال مراقبت از آن‌ها هستند و این کار در حال حاضر مزدوری برای شماست.
چو مهتر شدند آنک بودند که
به خاک اندر آمد سر مرد مه
هوش مصنوعی: وقتی که بزرگ‌ترها و سرورانی که پیش از این در خاک و خاکستر بودند، زنده شوند و از زیر خاک بیرون بیایند.
به گفتار ویران شد این پاک جای
نکوهش ز من دور و ترس از خدای
هوش مصنوعی: این مکان پاک و باارزش به دلیل سخنان نابجا و ناپسند ویران و خراب شده است. بنابراین، من از بیان انتقاد و نکوهش دوری می‌کنم و از خداوند می‌ترسم.
ازان پس بریشان ببخشود شاه
برفتم نمودم دگرگونه راه
هوش مصنوعی: پس از آن، شاه تصمیم گرفت که از آن‌ها گذشت کند و من راهی دیگری را پیش گرفتم.
یکی با خرد پیر کردم به پای
سخن‌گوی و بادانش و رهنمای
هوش مصنوعی: یکی از افراد خردمند را در کنار خود دارم که به خوبی صحبت می‌کند و دانش زیادی دارد و می‌تواند مرا در راهنمایی کند.
بکوشید و ویرانی آباد کرد
دل زیردستان بدان شاد کرد
هوش مصنوعی: تلاش کنید و با کوشش خود، دل کسانی را که زیر دست شما قرار دارند شاد کنید و به آنها کمک کنید تا زندگی بهتری داشته باشند.
چو مهتر یکی گشت شد رای راست
بیفزود خوبی و کژی بکاست
هوش مصنوعی: زمانی که رئیس یا سرپرست یکی شد، تصمیمات صحیح و درست افزایش یافت و نقاط ضعف و نواقص کاهش یافت.
نهانی بدیشان نمودم بدی
وزان پس گشادم در ایزدی
هوش مصنوعی: به شما به طور پنهانی بدی کارها و رفتارهایشان را نشان دادم و بعد از آن در راهی الهی و مقدس، گشایش و هدایت یافتم.
سخن بهتر از گوهر نامدار
چو بر جایگه بر برندش به کار
هوش مصنوعی: سخن با ارزش‌تر از جواهرات مشهور است وقتی که در موقعیت مناسب و به خوبی به کار رود.
خرد شاه باید زبان پهلوان
چو خواهی که بی‌رنج ماند روان
هوش مصنوعی: برای این که دل آرام و بی‌غصه باشد، باید خرد و دانایی مانند یک پادشاه بر زبان قهرمان حاکم باشد.
دل شاه تا جاودان شاد باد
ز کژی و ویرانی آباد باد
هوش مصنوعی: قلب پادشاه همیشه شاد و خوشبخت باشد و از نابسامانی و ویرانی دور باشد.
چو بشنید شاه این سخن گفت زه
سزاوار تاجی تو ای روزبه
هوش مصنوعی: زمانی که پادشاه این سخن را شنید، گفت: «تو شایسته‌ی تاجی هستی، ای روزبه.»
ببخشید یک بدره دینار زرد
بران پرهنر مرد بیننده مرد
هوش مصنوعی: مرد بااستعداد و هنرمند را ببین که حتی یک سکه زرد رنگ هم می‌تواند او را شایسته تر کند.
ورا خلعت خسروی ساختند
سرش را به ابر اندر افراختند
هوش مصنوعی: آنها تاج و لباس سلطنتی برای او درست کردند و سر او را به آسمان بلند کردند.

حاشیه ها

1403/08/31 21:10
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

چو خورشیدِ تابان  درم ساز گشت

زِ  نخچیرگه  تنگدل  بازگشت

 

گنجوریان

در مصرع اول درم ساز گشتن یعنی چه? 

 

1403/08/31 23:10
nabavar

فاطمه بانو،

دژم سازگشتن. [ دُ ژَ / دِ ژَ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) خشمناک و بددل و بداندیش شدن. تیره دل گشتن :
چو بشنید بهرام ازو بازگشت
برآشفت و با او دژم ساز گشت.

فردوس

|| تیرگی گرفتن. تیره شدن ساز کردن :
چو خورشید تابان دژم ساز گشت
ز نخجیرگه تنگدل بازگشت.

1403/08/01 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

ناباور گرامی, بسیار سپاسگزارم 

 

1403/08/31 21:10
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

نکردند  زیشان  کسی  آفرین

تو گفتی ببست آن خران را زمین

 

آن خران را زمین ببست?

به چه معنی است? 

1403/08/31 23:10
nabavar

فاطمه بانو

به نظر من

همه میخکوب و بی حرکت ماندند و واکنشی نشان ندادن

1403/08/01 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

ناباور گرامی, بسیار سپاسگزارم 

 کاملا درست است.

میگه این مردم اینقدر خر و احمق بودند که بجای اینکه در تکاپوی پذیرایی از پادشاه کشور بشوند, بلانسبت خر که یک جا می بندند و تکون نمی خورد, بِرّ و بِر فقط تماشا کردند!

1403/08/01 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

بماندند پیران ابی پای و پر

بشد آلت ورزش و ساز و بر

گنجوریان مصرع دوم را راهنمایی کنید. سپاسگزارم 

آلت ورزش?

آلت بر?

1403/08/01 20:11
nabavar

فاطمه بانو

بماندند پیران ابی پای و پر

بشد آلت ورزش و ساز و بر

به نظر میرسد منظورش اینست که : همه رفته بودند فقط پیرهای  بی دست وپا مانده بودند،  پهلوانان و آنانکه زورمند و قدرتمند بودند رفتند و ساز و برگ زورمندی هم  برچیده شد.

“ بر ” باید برگ باشد که به مناسبت شعر”  بر “ بکار رفته.

1403/08/01 23:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

ناباور گرامی

سپاس بیکران از شما.

توضیحات شما رو که خوندم این به ذهنم رسید که منظور از مصرع دوم رفتن و مهاجرت جوانان از اون دِه بود و کسانی که به جا مانده بودند افراد سالخورده ای بودن که پای رفتن و پرِ پروازی برای مهاجرت از دِه نداشتند!

1403/08/01 13:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

که یزدان وُرا  یار به اندازه باد

غم و مرگ و سختی بر و تازه باد

مصرع اول به چه مانا ست?

1403/08/01 20:11
nabavar

فاطمه بانو

که یزدان ورا یار به اندازه باد

غم و مرگ و سختی بر و تازه باد

گویا می گوید: خداوند تا آنجا  یاری کند تا او همیشه با غم و مرگ و سختی روبرو باشد و درگیر

1403/08/01 23:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

عالی بود. سپاسگزارم 

ضمنا نام من سام پیله ور است اسم کاربری نام مادرم است که پارسال از دنیا رفت. 

1403/08/02 11:11
nabavar

فاطمه بانو ” سام گرامی “

اگر چه سفره تو از نوازش اش خالیست      هنوزبوی خوش اش در سرای دل باقیست   ،،،،،،،،

 

 

1403/08/03 10:11
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

سلام سپاسگزارم 

این شعر رو حفظ کردم.

اگر چه سفره یِ تو  از نوازشش خالیست

هنوز بویِ خوش اش در سرای دل باقیست.

مقنعه و جانماز مادرم تنها چیزی بود که از خانواده خواستم که به من بدهند که هنوز بویِ مادر می دهد.