گنجور

بخش ۳۴

ز بهرام شنگل شد اندرگمان
که این فر و این برز و تیر و کمان
نماند همی این فرستاده را
نه هندی نه ترکی نه آزاده را
اگر خویش شاهست گر مهترست
برادرش خوانم هم اندر خورست
بخندید و بهرام را گفت شاه
که ای پرهنر با گهر پیشگاه
برادر توی شاه را بی‌گمان
بدین بخشش و زور و تیر و کمان
که فر کیان داری و زور شیر
نباشی مگر نامداری دلیر
بدو گفت بهرام کای شاه هند
فرستادگان را مکن ناپسند
نه از تخمهٔ یزدگردم نه شاه
برادرش خوانیم باشد گناه
از ایران یکی مرد بیگانه‌ام
نه دانش پژوهم نه فرزانه‌ام
مرا بازگردان که دورست راه
نباید که یابد مرا خشم شاه
بدو گفت شنگل که تندی مکن
که با تو هنوزست ما را سخن
نبایدت کردن به رفتن شتاب
که رفتن به زودی نباشد صواب
بر ما بباش و دل آرام گیر
چو پخته نخواهی می خام گیر
پس‌انگاه دستور را پیش خواند
ز بهرام با او سخن چند راند
گر این مرد بهرام را خویش نیست
گر از پهلوان نام او بیش نیست
چو گویی دهد او تن‌اندر فریب
گر از گفت من در دل آرد نهیب
تو گویی مر او را نکوتر بود
تو آن گوی با وی که در خور بود
بگویش بران رو که باشد صواب
که پیش شه هند بفزودی آب
کنون گر بباشی به نزدیک اوی
نگه‌داری آن رای باریک اوی
هرانجا که خوشتر ولایت تراست
سپهداری و باژ و ملکت تراست
به جایی که باشد همیشه بهار
نسیم بهار آید از جویبار
گهر هست و دینار و گنج درم
چو باشد درم دل نباشد به غم
نوازنده شاهی که از مهر تو
بخندد چو بیند همی چهر تو
به سالی دو بارست بار درخت
ز قنوج برنگذرد نیک‌بخت
چو این گفته باشی به پرسش ز نام
که از نام گردد دلم شادکام
مگر رام گردد بدین مرز ما
فزون گردد از فر او ارز ما
ورا زود سالار لشکر کنیم
بدین مرز با ارز ما سر کنیم
بیامد جهاندیده دستور شاه
بگفت این به بهرام و بنمود راه
ز بهرام زان پس بپرسید نام
که بی‌نام پاسخ نبودی تمام
چو بشنید بهرام رنگ رخش
دگر شد که تا چون دهد پاسخش
به فرجام گفت ای سخن‌گوی مرد
مرا در دو کشور مکن روی زرد
من از شاه ایران نپیجم به گنج
گر از نیستی چند باشم به رنج
جزین باشد آرایش دین ما
همان گردش راه و آیین ما
هرانکس که پیچد سر از شاه خویش
به برخاستن گم کند راه خویش
فزونی نجست آنک بودش خرد
بد و نیک بر ما همی بگذرد
خداوند گیتی فریدون کجاست
که پشت زمانه بدو بود راست
کجا آن بزرگان خسرونژاد
جهاندار کیخسرو و کیقباد
دگر آنک دانی تو بهرام را
جهاندار پیروز خودکام را
اگر من ز فرمان او بگذرم
به مردی سرآرد جهان بر سرم
نماند بر و بوم هندوستان
به ایران کشد خاک جادوستان
همان به که من باز گردم بدر
ببیند مرا شاه پیروزگر
گر از نام پرسیم برزوی نام
چنین خواندم شاه و هم باب و مام
همه پاسخ من بشنگل رسان
که من دیر ماندم به شهر کسان
چو دستور بشنید پاسخ ببرد
شنیده سخن پیش او برشمرد
ز پاسخ پر آژنگ شد روی شاه
چنین گفت اگر دور ماند ز راه
یکی چاره سازم کنون من که روز
سرآید بدین مرد لشکر فروز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز بهرام شنگل شد اندرگمان
که این فر و این برز و تیر و کمان
هوش مصنوعی: از بهرام شنگل (مردی با صفات برجسته) در شگفتی است که آیا این زیبایی و این قدرت و این سلاح‌ها و کمان‌ها برای اوست.
نماند همی این فرستاده را
نه هندی نه ترکی نه آزاده را
هوش مصنوعی: فرستاده و پیام‌آور نمی‌تواند بماند؛ نه این‌که مثل هندی باشد و نه به سبک ترکی یا آزاد.
اگر خویش شاهست گر مهترست
برادرش خوانم هم اندر خورست
هوش مصنوعی: اگر او شاه است، حتی اگر برادرش بزرگ‌تر باشد، باز هم او را برادرش می‌نامم.
بخندید و بهرام را گفت شاه
که ای پرهنر با گهر پیشگاه
هوش مصنوعی: بخندید و بهرام به شاه گفت: ای بااستعداد و با ارزش، تو در پیشگاه ما جایگاه ویژه‌ای داری.
برادر توی شاه را بی‌گمان
بدین بخشش و زور و تیر و کمان
هوش مصنوعی: برادر، بدون شک به خاطر این قدرت و امکاناتی که داری، در موقعیت خوبی قرار گرفتی.
که فر کیان داری و زور شیر
نباشی مگر نامداری دلیر
هوش مصنوعی: اگرچه تو از قدرت و عظمت برخورداری و مانند شیر قوی نیستی، اما تنها زمانی که دلیر و شجاع باشی، به واقعت ارزش واقعی خواهی داشت.
بدو گفت بهرام کای شاه هند
فرستادگان را مکن ناپسند
هوش مصنوعی: بهرام به شاه هند گفت: "فرستادگان را ناپسند مشمار و با احترام به آنان رفتار کن."
نه از تخمهٔ یزدگردم نه شاه
برادرش خوانیم باشد گناه
هوش مصنوعی: من نه فرزند یزدگرد هستم و نه برادر شاه، پس نباید مرا گناهکار بدانید.
از ایران یکی مرد بیگانه‌ام
نه دانش پژوهم نه فرزانه‌ام
هوش مصنوعی: من فردی بیگانه از ایران هستم و نه دانشمندم و نه فردی دانا.
مرا بازگردان که دورست راه
نباید که یابد مرا خشم شاه
هوش مصنوعی: من را به خانه برگردان، زیرا ادامه این مسیر خطرناک است و نباید خشم شاه شامل حال من شود.
بدو گفت شنگل که تندی مکن
که با تو هنوزست ما را سخن
هوش مصنوعی: شنگل به او گفت که عجول نباش، زیرا هنوز صحبت‌هایی بین ما باقی مانده است.
نبایدت کردن به رفتن شتاب
که رفتن به زودی نباشد صواب
هوش مصنوعی: نباید به سرعت اقدام به رفتن کنی، زیرا رفتن ناگهانی چندان درست نیست.
بر ما بباش و دل آرام گیر
چو پخته نخواهی می خام گیر
هوش مصنوعی: در کنار ما بمان و دل را آرام کن، چون نمی‌خواهی به جوانی خام متمایل شوی، پس بهترین لحظه‌ها را در آغوش بگیر.
پس‌انگاه دستور را پیش خواند
ز بهرام با او سخن چند راند
هوش مصنوعی: سپس دستور را پیش خواند و با بهرام چند کلمه‌ای صحبت کرد.
گر این مرد بهرام را خویش نیست
گر از پهلوان نام او بیش نیست
هوش مصنوعی: اگر این مرد بهرام را خویشاوندی ندارد، پس تنها به خاطر نام و شهرتش در دنیای پهلوانان او را می‌شناسد.
چو گویی دهد او تن‌اندر فریب
گر از گفت من در دل آرد نهیب
هوش مصنوعی: وقتی بگویی که او در ظاهر فریبنده است، او از سخنان من در دل خود احساس اینکه مورد بی‌احترامی قرار گرفته است، را حس خواهد کرد.
تو گویی مر او را نکوتر بود
تو آن گوی با وی که در خور بود
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد تو با او هم‌زاد و هم‌سطح هستی و باید همان‌طور که او شایسته است، تو هم در خور او عمل کنی.
بگویش بران رو که باشد صواب
که پیش شه هند بفزودی آب
هوش مصنوعی: به او بگو که برود، زیرا بهتر است که در حضور پادشاه هندوستان بر آب افزوده شود.
کنون گر بباشی به نزدیک اوی
نگه‌داری آن رای باریک اوی
هوش مصنوعی: حالا اگر به نزد او بمانی، مراقب خواهی بود که به دقت به افکار و نظرات او توجه کنی.
هرانجا که خوشتر ولایت تراست
سپهداری و باژ و ملکت تراست
هوش مصنوعی: هر جا که زندگی برای تو زیباتر و دلپذیرتر است، همان‌جا نیز پرچم‌داری و سروری و حکومت تو برقرار است.
به جایی که باشد همیشه بهار
نسیم بهار آید از جویبار
هوش مصنوعی: در مکانی که همواره بهار است، نسیم دلپذیر بهار از جویبارها می وزد.
گهر هست و دینار و گنج درم
چو باشد درم دل نباشد به غم
هوش مصنوعی: اگر گنج و ثروت و پول باشد، اما دل آرام و شاد نباشد، آن پول ارزشی ندارد.
نوازنده شاهی که از مهر تو
بخندد چو بیند همی چهر تو
هوش مصنوعی: نوازنده‌ای که از محبت تو خوشحال و خندان است، وقتی که چهره تو را می‌بیند، به وجد می‌آید.
به سالی دو بارست بار درخت
ز قنوج برنگذرد نیک‌بخت
هوش مصنوعی: در هر سال فقط دو بار میوه درختانی که در قنوج رشد می‌کنند، برداشت می‌شود و این میوه‌ها به دست کسی می‌رسد که خوشبخت باشد.
چو این گفته باشی به پرسش ز نام
که از نام گردد دلم شادکام
هوش مصنوعی: زمانی که به نام و یاد تو می‌اندیشم، دلم شاد و خوشحال می‌شود.
مگر رام گردد بدین مرز ما
فزون گردد از فر او ارز ما
هوش مصنوعی: آیا نمی‌توان با آرامش و مهربانی در مرزهای ما، عزت و ارزش ما را افزایش داد؟
ورا زود سالار لشکر کنیم
بدین مرز با ارز ما سر کنیم
هوش مصنوعی: ما او را به عنوان فرمانده سپاه انتخاب می‌کنیم تا در این سرزمین با ارزش، با هم زندگی کنیم.
بیامد جهاندیده دستور شاه
بگفت این به بهرام و بنمود راه
هوش مصنوعی: دستور شاه که فردی با تجربه و بینا بود، به بهرام آمد و مسیر را به او نشان داد.
ز بهرام زان پس بپرسید نام
که بی‌نام پاسخ نبودی تمام
هوش مصنوعی: پس از بهرام از کسی دربارهٔ نام پرسید، زیرا بدون نام هیچ‌کس پاسخ نمی‌دهد.
چو بشنید بهرام رنگ رخش
دگر شد که تا چون دهد پاسخش
هوش مصنوعی: وقتی بهرام رنگ صورتش را دید، تغییر کرد و حالا در فکر پاسخ دادن به اوست.
به فرجام گفت ای سخن‌گوی مرد
مرا در دو کشور مکن روی زرد
هوش مصنوعی: در نهایت، آن فرد به سخن‌گوی خود گفت که مرا در دو کشور دچار سردرگمی نکن و باعث ن م شدن چهره‌ام نشو.
من از شاه ایران نپیجم به گنج
گر از نیستی چند باشم به رنج
هوش مصنوعی: من از شاه ایران چیزی نمی‌خواهم و به خاطر گنجی که ممکن است از دست برود، حاضر نیستم به رنج و سختی دچار شوم.
جزین باشد آرایش دین ما
همان گردش راه و آیین ما
هوش مصنوعی: جز این نیست که دین ما به همین صورت آراسته شده و راه و روش ما این گونه است.
هرانکس که پیچد سر از شاه خویش
به برخاستن گم کند راه خویش
هوش مصنوعی: هر کسی که سرپیچی کند و از راه درست خود منحرف شود، در نهایت راه خود را گم خواهد کرد.
فزونی نجست آنک بودش خرد
بد و نیک بر ما همی بگذرد
هوش مصنوعی: شخص تنها زمانی برتری و فزونی می‌یابد که دانایی و فهم درستی داشته باشد. خوبی‌ها و بدی‌ها همیشه بر ما می‌گذرد و ما باید با خرد خود آن‌ها را تشخیص دهیم.
خداوند گیتی فریدون کجاست
که پشت زمانه بدو بود راست
هوش مصنوعی: خداوندی که جهان را خلق کرده و فریدون (یکی از شخصیت‌های افسانه‌ای ایرانی) در کجا است که پشت زمان به سوی او راست است؟
کجا آن بزرگان خسرونژاد
جهاندار کیخسرو و کیقباد
هوش مصنوعی: کجا هستند آن بزرگان از نسل خسرونژاد؟ آن پادشاهان بزرگ، کیخسرو و کیقباد که جهان را در اختیار داشتند؟
دگر آنک دانی تو بهرام را
جهاندار پیروز خودکام را
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی بهرام، پادشاه پیروزی که خودکامه و قوی است، می‌پردازد. بهرام به عنوان یک فرد قدرتمند و موفق به تصویر کشیده می‌شود که بر دنیا تسلط دارد.
اگر من ز فرمان او بگذرم
به مردی سرآرد جهان بر سرم
هوش مصنوعی: اگر از دستورات او تخطی کنم، به زودی مشکلات و سختی‌های زیادی بر سرم آوار خواهد شد.
نماند بر و بوم هندوستان
به ایران کشد خاک جادوستان
هوش مصنوعی: هیچ چیز از سرزمین هند باقی نمی‌ماند، مگر اینکه خاک جادوئی آن به ایران منتقل شود.
همان به که من باز گردم بدر
ببیند مرا شاه پیروزگر
هوش مصنوعی: بهتر است که من دوباره به سمت خانه‌ام برگردم تا شاه پیروز بتواند مرا ببیند.
گر از نام پرسیم برزوی نام
چنین خواندم شاه و هم باب و مام
هوش مصنوعی: اگر از من درباره برزو بپرسید، نام او را چنین خوانده‌ام: شاه و همچنین پدر و مادرش.
همه پاسخ من بشنگل رسان
که من دیر ماندم به شهر کسان
هوش مصنوعی: همه به بشنگل بگویید که من مدت زیادی در شهر دیگران مانده‌ام.
چو دستور بشنید پاسخ ببرد
شنیده سخن پیش او برشمرد
هوش مصنوعی: وقتی دستور را شنید، به پاسخ او رفت و سخنانی که قبلاً شنیده بود را پیش او بیان کرد.
ز پاسخ پر آژنگ شد روی شاه
چنین گفت اگر دور ماند ز راه
هوش مصنوعی: در پاسخ، چهره شاه قابل توجه و پر از زیبایی شد و او چنین گفت که اگر از راه دور بماند...
یکی چاره سازم کنون من که روز
سرآید بدین مرد لشکر فروز
هوش مصنوعی: اکنون باید کسی را برای چاره‌جویی پیدا کنم که روزی که آغاز شود، این مرد را از لشکر به درخشش و پیروزی برساند.