بخش ۴
چو نه ماه بگذشت بر ماهچهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر
به مانندهٔ نامدار اردشیر
فزاینده و فرخ و دلپذیر
همان اردشیرش پدر کرد نام
نیا شد به دیدار او شادکام
همی پروریدش به بربر به ناز
برآمد برین روزگاری دراز
مر او را کنون مردم تیزویر
همی خواندش بابکان اردشیر
بیاموختندش هنر هرچ بود
هنر نیز بر گوهرش بر فزود
چنان شد به دیدار و فرهنگ و چهر
که گفتی همی زو فروزد سپهر
پس آگاهی آمد سوی اردوان
ز فرهنگ وز دانش آن جوان
که شیر ژیانست هنگام رزم
به ناهید ماند همی روز بزم
یکی نامه بنوشت پس اردوان
سوی بابک نامور پهلوان
که ای مرد بادانش و رهنمای
سخنگوی و با نام و پاکیزهرای
شنیدم که فرزند تو اردشیر
سواریست گوینده و یادگیر
چو نامه بخوانی هماندر زمان
فرستش به نزدیک ما شادمان
ز بایستهها بینیازش کنم
میان یلان سرفرازش کنم
چو باشد به نزدیک فرزند ما
نگوییم کو نیست پیوند ما
چو آن نامهٔ شاه بابک بخواند
بسی خون مژگان به رخ برفشاند
بفرمود تا پیش او شد دبیر
همان نورسیده جوان اردشیر
بدو گفت کاین نامهٔ اردوان
بخوان و نگهکن به روشن روان
من اینک یکی نامه نزدیک شاه
نویسم فرستم یکی نیکخواه
بگویم که اینک دل و دیده را
دلاور جوان پسندیده را
فرستادم و دادمش نیز پند
چو آید بدان بارگاه بلند
تو آن کن که از رسم شاهان سزد
نباید که بادی برو بر وزد
در گنج بگشاد بابک چو باد
جوان را ز هرگونهای کرد شاد
ز زرین ستام و ز گوپال و تیغ
ز فرزند چیزش نیامد دریغ
ز دینار و دیبا و اسپ و رهی
ز چینی و زربفت شاهنشهی
بیاورد و بنهاد پیش جوان
جوان شد پرستندهٔ اردوان
بسی هدیهها نیز با اردشیر
ز دیبا و دینار و مشک و عبیر
ز پیش نیا کودک نیک پی
به درگاه شاه اردوان شد بری
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو نه ماه بگذشت بر ماهچهر
یکی کودک آمد چو تابنده مهر
هوش مصنوعی: بعد از گذشت نه ماه، یک کودک به دنیا آمد که چهرهاش مانند ماه روشن و دلانگیز بود.
به مانندهٔ نامدار اردشیر
فزاینده و فرخ و دلپذیر
هوش مصنوعی: مانند نام مشهور اردشیر، شخصیت او افزاینده، شاداب و خوشایند است.
همان اردشیرش پدر کرد نام
نیا شد به دیدار او شادکام
هوش مصنوعی: اردشیر، پدر بزرگ، به دیدار او آمد و خوشحال شد.
همی پروریدش به بربر به ناز
برآمد برین روزگاری دراز
هوش مصنوعی: او را در دامن خود با محبت بزرگ کرد و در این دوران طولانی به ناز و نوازش پروراند.
مر او را کنون مردم تیزویر
همی خواندش بابکان اردشیر
هوش مصنوعی: او را اکنون مردم هوشیار و زیرک میخوانند، همانطور که بابکان اردشیر را صدا میزنند.
بیاموختندش هنر هرچ بود
هنر نیز بر گوهرش بر فزود
هوش مصنوعی: او همه هنرها را آموخت و هر چه هنر بود، بر ارزش وجودیاش افزود.
چنان شد به دیدار و فرهنگ و چهر
که گفتی همی زو فروزد سپهر
هوش مصنوعی: چنان زیبا و فرزانه است که اگر نگاهش کنی، احساس میکنی آسمان از نور او روشن شده است.
پس آگاهی آمد سوی اردوان
ز فرهنگ وز دانش آن جوان
هوش مصنوعی: آگاهی به اردوان رسید و از فرهنگ و دانش آن جوان صحبت کرد.
که شیر ژیانست هنگام رزم
به ناهید ماند همی روز بزم
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، آن شیر شجاع مانند ناهید در روز جشن و سرورست.
یکی نامه بنوشت پس اردوان
سوی بابک نامور پهلوان
هوش مصنوعی: یک نفر نامهای نوشت و آن را به اردوان فرستاد تا به دست بابک، پهلوان مشهور برسد.
که ای مرد بادانش و رهنمای
سخنگوی و با نام و پاکیزهرای
هوش مصنوعی: ای مرد دانا و راهنمای سخن، با نام نیک و افکار پاک.
شنیدم که فرزند تو اردشیر
سواریست گوینده و یادگیر
هوش مصنوعی: شنیدم که پسر تو اردشیر سوارکاری است که هم سخنران خوبی است و هم یادگیرنده.
چو نامه بخوانی هماندر زمان
فرستش به نزدیک ما شادمان
هوش مصنوعی: وقتی نامه را میخوانی، در همان لحظه آن را نزدیک ما ارسال کن تا شاد شویم.
ز بایستهها بینیازش کنم
میان یلان سرفرازش کنم
هوش مصنوعی: من او را از نیاز به داشتههای ضروری رها میکنم و در میان قهرمانان، سرفراز و بزرگش میکنم.
چو باشد به نزدیک فرزند ما
نگوییم کو نیست پیوند ما
هوش مصنوعی: وقتی فرزند ما در نزدیکی ما نیست، نمیگوییم که او نیست و ما به او مربوط نیستیم.
چو آن نامهٔ شاه بابک بخواند
بسی خون مژگان به رخ برفشاند
هوش مصنوعی: وقتی آن نامهٔ شاه بابک را خواند، اشکهایش به اندازهای ریخت که بر چهرهاش مانند برف نشسته بود.
بفرمود تا پیش او شد دبیر
همان نورسیده جوان اردشیر
هوش مصنوعی: دبیر که یک جوان تازهکار به نام اردشیر است، به فرمان او به نزدش رفت.
بدو گفت کاین نامهٔ اردوان
بخوان و نگهکن به روشن روان
هوش مصنوعی: او به او گفت که این نامهٔ اردوان را بخوان و با ذهنی روشن به آن توجه کن.
من اینک یکی نامه نزدیک شاه
نویسم فرستم یکی نیکخواه
هوش مصنوعی: الان میخواهم نامهای برای شاه بنویسم و آن را به دست یک دوست خوب برسانم.
بگویم که اینک دل و دیده را
دلاور جوان پسندیده را
هوش مصنوعی: بگذار به تو بگویم که هم اکنون دل و چشمانم، جوان شجاع و محبوبی را پسندیدهاند.
فرستادم و دادمش نیز پند
چو آید بدان بارگاه بلند
هوش مصنوعی: من پیامی فرستادم و نصیحتی نیز دادم، تا وقتی که او به آن جایگاه بلند برسد.
تو آن کن که از رسم شاهان سزد
نباید که بادی برو بر وزد
هوش مصنوعی: تو آن کار را انجام بده که شایستهی رفتار شاهان است، نباید بگذارید که بادی به شما آسیبی برساند.
در گنج بگشاد بابک چو باد
جوان را ز هرگونهای کرد شاد
هوش مصنوعی: بابک به مانند جوانی سرزنده و پرانرژی، در گنج را باز کرد و با این کار، همه را از هر لحاظ شاد و خوشحال کرد.
ز زرین ستام و ز گوپال و تیغ
ز فرزند چیزش نیامد دریغ
هوش مصنوعی: از طلا و زیبایی و قدرت فرزند، هیچ چیز برایم نمانده و افسوس میخورم.
ز دینار و دیبا و اسپ و رهی
ز چینی و زربفت شاهنشهی
هوش مصنوعی: از طلا و ابریشم و اسب و راهی از چین و پارچههای زرین، خبر از بزرگی و عظمت پادشاهی است.
بیاورد و بنهاد پیش جوان
جوان شد پرستندهٔ اردوان
هوش مصنوعی: به او هدایتی آورد و آن را به جوان تقدیم کرد، و جوان به عنوان پرستندهٔ اردوان برگزیده شد.
بسی هدیهها نیز با اردشیر
ز دیبا و دینار و مشک و عبیر
هوش مصنوعی: بسیاری از هدیهها به اردشیر تقدیم شده است، از جمله پارچههای نرم، سکهها، مشک و عطر.
ز پیش نیا کودک نیک پی
به درگاه شاه اردوان شد بری
هوش مصنوعی: کودک نیکنهاد از نزد نیا به درگاه شاه اردوان رفت.