برگردان به زبان ساده
تو بر کردگار روان و خرد
ستایش گزین تا چه اندر خورد
هوش مصنوعی: از خدا و خرد خود ستایش کن و ببین که در این ستایش چه نتیجهای به دست میآوری.
ببین ای خردمند روشنروان
که چون باید او را ستودن توان
هوش مصنوعی: ای انسان باهوش و روشنفکر، ببین که چگونه باید او را ستایش کرد.
همه دانش ما به بیچارگیست
به بیچارگان بر بباید گریست
هوش مصنوعی: تمام آگاهی و دانایی ما به ناکامی و مشکلات انسانهاست، و بر انسانی که در سختی به سر میبرد، باید گریست.
تو خستو شو آنرا که هست و یکیست
روان و خرد را جزین راه نیست
هوش مصنوعی: به خودت اجازه بده که آرامش بگیری و به آنچه در هستی وجود دارد و یکپارچه است، توجه کن. راهی جز این برای آگاهی و خردورزی وجود ندارد.
ایا فلسفهدان بسیار گوی
بپویم براهی که گویی مپوی
هوش مصنوعی: آیا آنقدر که فلسفهدانان صحبت میکنند، من هم باید بروم و چیزی بگویم که به نظر میرسد، باید کمتر بگویم؟
ترا هرچ بر چشم سر بگذرد
نگنجد همی در دلت با خرد
هوش مصنوعی: هر آنچه که به چشم تو میرسد، نمیتواند در دلت با عقل و خرد جا بگیرد.
سخن هرچ بایستِ توحید نیست
به ناگفتن و گفتن او یکیست
هوش مصنوعی: هر چیزی که باید دربارهی یکتایی خدا گفته شود، در نابود کردن کلمات و سکوت یکیست.
تو گر سختهای شو سخن سختهگوی
نیاید به بن هرگز این گفت و گوی
هوش مصنوعی: اگر در کلام خود تردید داشته باشی، هیچکس نمیتواند از عمق این گفتوگو باخبر شود.
به یک دم زدن رستی از جان و تن
همی بس بزرگ آیدت خویشتن
هوش مصنوعی: در یک لحظه میتوانی از تمامی مشکلات و رنجهای جسم و جان رهایی پیدا کنی و احساس آزادی و بزرگی در وجود خود کنی.
همی بگذرد بر تو ایام تو
سرای جز این باشد آرام تو
هوش مصنوعی: روزها و زمانهایی که بر تو میگذرد، به منزلهی خانهای است که آرامش تو در آن نیست و زندگی واقعیات در جایی دیگر است.
نخست از جهانآفرین یاد کن
پرستش بر این یاد بنیاد کن
هوش مصنوعی: اول از آفریننده جهان یاد کن و بر پایه این یاد، پرستش را بنا کن.
کزویست گردونِ گردان بپای
هم اویست بر نیک و بد رهنمای
هوش مصنوعی: از جایی که این دنیا به دور خود میچرخد، همانجا هم در اختیار اوست و در امور خوب و بد، راهنمایی میکند.
جهان پر شگفتست چون بنگری
ندارد کسی آلت داوری
هوش مصنوعی: جهان پر از شگفتی است و وقتی به آن بنگری، متوجه میشوی که هیچکس در مقام قضاوت و داوری در آن وجود ندارد.
که جانت شگفتست و تن هم شگفت
نخست از خود اندازه باید گرفت
هوش مصنوعی: جان تو شگفتانگیز است و بدنت نیز همینطور. ابتدا باید از خودت ارزیابی درستی داشته باشی.
دگر آنک این گرد گردان سپهر
همی نو نمایدت هر روز چهر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر روز ستارهها و اجزای آسمان به شکلی جدید و متفاوت به تو نشان داده میشوند. زمانی که به جهان نگاه میکنی، تغییرات و چهرههای جدیدی را میبینی که نشاندهنده تحولات و گردش زمان هستند.
نباشی بدین گفته همداستان
که دهقان همی گوید از باستان
هوش مصنوعی: اگر تو نباشی، دیگران نیز با این گفته همنظر نخواهند بود، چرا که کشاورز از دوران قدیم همین سخن را میگفته است.
خردمند کاین داستان بشنوَد
بدانش گراید بدین نگرود
هوش مصنوعی: عاقل و دانا با شنیدن این داستان، به دانایی و آگاهی بیشتری دست پیدا میکند و به آنچه میشنود، توجه میکند.
ولیکن چو معنیش یادآوری
شود رام و کوته کند داوری
هوش مصنوعی: اگر معنای چیزی به یاد آورده شود، به آرامی و به سادگی میتوان در مورد آن قضاوت کرد.
تو بشنو ز گفتار دهقان پیر
گر ایدونک باشد سخن دلپذیر
هوش مصنوعی: به سخنان دهقان سالخورده گوش بده، اگر همچنان سخن خوشایندی بگویی.
سخنگوی دهقان چنین کرد یاد
که یک روز کیخسرو از بامداد
هوش مصنوعی: یک کشاورز به یاد میآورد که یک روز کیخسرو از صبح زود شروع به فعالیت کرده است.
بیاراست گلشن بسان بهار
بزرگان نشستند با شهریار
هوش مصنوعی: حدیقهای زیبا مانند بهار را آماده کردند و بزرگان در کنار پادشاه نشستهاند.
چو گودرز و چون رستم و گستهم
چو برزین گرشاسپ از تخم جم
هوش مصنوعی: مانند گودرز، رستم و گستهم و همچون برزین و گرشاسپ که از نسل جم هستند.
چو گیو و چو رهام کار آزمای
چو گرگین و خراد فرخنده رای
هوش مصنوعی: مانند گیو و رهام که در میدان نبرد آزمون خود را پس میدهند، همچون گرگین و خراد که در کارهای نیک و خوشاندیشی مشهورند.
چو از روز یک ساعت اندر گذشت
بیامد بدرگاه چوپان ز دشت
هوش مصنوعی: زمانی که یک ساعت از روز گذشت، مردی از دشت به نزد چوپان آمد.
که گوری پدید آمد اندر گله
چو شیری که از بند گردد یله
هوش مصنوعی: گوری در میان گله ظاهر میشود، مانند شیری که آزاد و رها شده است.
همان رنگ خورشید دارد درست
سپهرش بزر آب گویی بشست
هوش مصنوعی: آسمان به رنگ خورشید است و گویی دریا آن را شست و باز به این رنگ درآورد.
یکی برکشیده خط از یال اوی
ز مشک سیه تا بدنبال اوی
هوش مصنوعی: یک نفر خوش خط از یال او (شخصی) نوشتهای را برداشت که در پشتش خطی سیاه مانند مشک تا به دنبال او میآید.
سمندی بزرگست گویی بجای
ورا چار گرزست آن دست و پای
هوش مصنوعی: سمند بزرگی است که به نظر میرسد به جای پاهایش چهارنفر با گرز ایستادهاند.
یکی نره شیرست گویی دژم
همی بفگند یال اسپان ز هم
هوش مصنوعی: یک شیر نر به نظر میرسد که مشغول به هم زدن یالهای اسبان است و از این کار دلخور و ناراحت به نظر میرسد.
بدانست خسرو که آن نیست گور
که برنگذرد گور ز اسپی بزور
هوش مصنوعی: خسرو درمییابد که آنچه او فکر میکند گور است، در واقع نیست؛ زیرا چیزی که با قدرت اسبی از آن عبور نکند، واقعاً نمیتواند گور باشد.
برستم چنین گفت کین رنج نیز
به پیگار بر خویشتن سنج نیز
هوش مصنوعی: رستم چنین گفت که این سختی و رنج را نیز باید با اراده و استقامت خود بسنجی و تحمل کنی.
برو خویشتن را نگهدار ازوی
مگر باشد آهرمن کینهجوی
هوش مصنوعی: خودت را از آسیبهای دیگران حفظ کن، شاید آن شخص کینهای در دل داشته باشد.
چنین گفت رستم که با بخت تو
نترسد پرستندهٔ تخت تو
هوش مصنوعی: رستم گفت که کسی که شما را پرستش میکند، از بخت و اقبالت نگران نخواهد بود.
نه دیو و نه شیر و نه نر اژدها
ز شمشیر تیزم نیابد رها
هوش مصنوعی: نه دیو و نه شیر و نه اژدهای نر نمیتوانند از شمشیر تیز من فرار کنند.
برون شد بنخچیر چون نره شیر
کمندی بدست اژدهایی بزیر
هوش مصنوعی: از تله خارج شد، مانند شیری نر که با کمند در دست، اژدهایی را به زیر میکشاند.
به دشتی کجا داشت چوپان گله
وزانسو گذر داشت گور یله
هوش مصنوعی: در دشت وسیعی که چوپان گلهاش را میچرانید، از طرفی گذرگاهی بود که به گورستانی خالی و بیحس منتهی میشد.
سه روزش همی جست در مرغزار
همی کرد بر گرد اسپان شکار
هوش مصنوعی: او سه روز در دشت به دنبال شکار میگشت و دور اسبان در حرکت بود.
چهارم بدیدش گرازان بدشت
چو باد شمالی برو بر گذشت
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که کسی یا چیزی را در حال حرکت مشاهده کرد که مانند باد شمالی سریع و بیخبر از دیگران جلو میگذرد، همانطور که گرازها در دشت به سمت جلو میروند. این تصویر به نوعی بیانگر سرعت و بیاعتنایی به اطراف است.
درخشنده زرین یکی باره بود
بچرم اندرون زشت پتیاره بود
هوش مصنوعی: یک گل زرد درخشنده وجود دارد که در ظاهری زیبا است، اما در درون خود حالتی زشت و ناپسند دارد.
برانگیخت رخش دلاور ز جای
چو تنگ اندر آمد دگر شد برای
هوش مصنوعی: گودال به طرز تنگی پر از آب شده بود، اما اسب دلاور با قدرت و سرعت از جا برخواست.
چنین گفت کین را نباید فگند
بباید گرفتن بخم کمند
هوش مصنوعی: این شخص گفت که نباید این موضوع را رها کرد و باید آن را با دقت و هوشیاری مدیریت کرد.
نشایدش کردن بخنجر تباه
بدین سانش زنده برم نزد شاه
هوش مصنوعی: کار نیکو را به چاقو خراب کردن ناپسند است، به این شیوه او را زنده به نزد پادشاه نمیبرم.
بینداخت رستم کیانی کمند
همی خواست کارد سرش را ببند
هوش مصنوعی: رستم کیانی کمند خود را انداخت و خواست تا سر کارد را بر او ببندد.
چو گور دلاور کمندش بدید
شد از چشم او در زمان ناپدید
هوش مصنوعی: به محض اینکه دلیرانی را که در کمند خود گرفت، دید، ناگهان از دید او ناپدید شدند.
بدانست رستم که آن نیست گور
ابا او کنون چاره باید نه زور
هوش مصنوعی: رستم متوجه شد که این گور، محل دفن او نیست و اکنون باید چارهای پیدا کند، نه اینکه تنها به زور متکی باشد.
جز اکوان دیو این نشاید بُدن
ببایستش از باد تیغی زدن
هوش مصنوعی: جز شیطان هیچ چیز دیگری شایستهی آسیب نیست و برای او باید به مانند یک تیغی از باد، ضربهای زد.
بشمشیر باید کنون چاره کرد
دوانیدن خون بران چرم زرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای حل مشکل یا مقابله با خطر، باید به طور جدی عمل کرد و از ابزارهای قاطع و مؤثر استفاده کرد. در اینجا اشاره به لزوم استفاده از شمشیر دارد که نماد اقدام جدی و قاطع است. همچنین، به تصویر کشیدن خونی که بر روی چرم زرد ریخته شده، نشاندهنده این است که اوضاع به حدی بحرانی رسیده که نیاز به اقدام فوری دارد.
ز دانا شنیدم که این جای اوست
که گفتند بستاند از گور پوست
هوش مصنوعی: از یک فرد آگاه شنیدم که این مکان همان جایی است که گفتهاند از گور، پوست را بیرون میآورند.
همانگه پدید آمد از دشت باز
سپهبد برانگیخت آن تند تاز
هوش مصنوعی: در همان لحظه، از دشت، فرماندهی بزرگ برافروخته شد و آن سوار تندرو را به حرکت درآورد.
کمان را بزه کرد و از باد اسپ
بینداخت تیری چو آذر گشسپ
هوش مصنوعی: کمان را چنان به حرکت درآورد که همچون تیر آتشینی از آن پرتاب شد.
همان کو کمان کیان درکشید
دگر باره شد گور ازو ناپدید
هوش مصنوعی: کسی که کمان کیان را کشید، دوباره باعث شد که گور (یا مرگ) از او ناپدید شود.
همی تاخت اسپ اندران پهن دشت
چو سه روز و سه شب برو بر گذشت
هوش مصنوعی: اسب تند و تیز به سرعت در دشت وسیع میتازد و این کار او سه روز و سه شب ادامه دارد.
به آبش گرفت آرزو هم به نان
سر از خواب بر کوههٔ زین زنان
هوش مصنوعی: آرزو به آب گرفتار شده است و به نان نیز، سر از خواب برمیدارد و بر بلندیهای سواران میرود.
چو بگرفتش از آب روشن شتاب
به پیش آمدش چشمهٔ چون گلاب
هوش مصنوعی: وقتی او آن آب زلال و روشن را برداشت، با شتاب به جلو رفت و چشمهای مانند گلاب به استقبالش آمد.
فرود آمد و رخش را آب داد
هم از ماندگی چشم را خواب داد
هوش مصنوعی: او پایین آمد و به اسبش آب داد و همچنین با این کار، چشمانش که از ماندن خسته شده بودند را آرام کرد.
کمندش ببازوی و ببر بیان
بپوشیده و تنگ بسته میان
هوش مصنوعی: از کمند آن مرد، دست و پای تو به شدت بسته شده و دمی آرامش نخواهی داشت.
ز زین کیانیش بگشاد تنگ
به بالین نهاد آن جناغ خدنگ
هوش مصنوعی: او زین را کنار زد و به آرامی بر بالین خوابیده است و همچون تیر از کمان رها شده، خود را به زمین میزند.
چراگاه رخش آمد و جای خواب
نمدزین برافگند بر پیش آب
هوش مصنوعی: اسب در چراگاه خود آمده و جایی برای خواب نمانده، در مقابل آب قرار گرفته است.
بدان جایگه خفت و خوابش ربود
که از رنج وز تاختن مانده بود
هوش مصنوعی: در آن مکان، خواب و استراحت او را به خود مشغول کرد؛ زیرا به خاطر زحمت و فشار و حملات، خسته و کلافه شده بود.
چو اکوانش از دور خفته بدید
یکی باد شد تا بر او رسید
هوش مصنوعی: زمانی که او را از دور خوابیده دید، بادی وزید و به او نزدیک شد.
زمین گرد ببرید و برداشتش
ز هامون بگردون برافراشتش
هوش مصنوعی: زمین را به دور خود میچرخانی و برداشتهایش را از تالاب هامون به آسمان بلند میکنی.
غمی شد تهمتن چو بیدار شد
سر پر خرد پر ز پیکار شد
هوش مصنوعی: تهمتن (رستم) با بیداریاش، دردی عمیق به دلش نشست. او با اندیشهای پرمغز و خردمند، خود را آماده جنگ و مبارزه دید.
چو رستم بجنبید بر خویشتن
بدو گفت اکوان که ای پیلتن
هوش مصنوعی: وقتی رستم به خود آمد و متوجه شد، اکوان به او گفت: "ای پهلوان!"
یکی آرزو کن که تا از هوا
کجات آید افگندن اکنون هوا
هوش مصنوعی: از کسی بخواه که آرزو کند تا بتوانی از هوا به سمت جایی که میخواهی پرتاب شوی. اکنون زمان آن است که از این موقعیت بهرهبرداری کنی.
سوی آبت اندازم ار سوی کوه
کجا خواهی افتاد دور از گروه
هوش مصنوعی: اگر به سمت آب پرتاب شوم، اگر به سمت کوه بروم، کجا میخواهی بیفتی، دور از جمع؟
چو رستم بگفتار او بنگرید
هوا در کف دیو واژونه دید
هوش مصنوعی: وقتی رستم به گفتههای او توجه کرد، به وضوح متوجه شد که در دست دیو، هوا به شکل معکوس قرار دارد.
چنین گفت با خویشتن پیلتن
که بد نامبردار هر انجمن
هوش مصنوعی: پهلوان با خود گفت که او معروف و شناخته شده در میان همه جمعهاست.
گر اندازدم گفت بر کوهسار
تن و استخوانم نیاید بکار
هوش مصنوعی: اگر من را بر بالای کوه بیندازند، تن و استخوانم به هیچ دردی نمیخورد.
بدریا به آید که اندازدم
کفن سینهٔ ماهیان سازدم
هوش مصنوعی: به دریا میروم تا اینکه کفن سینهٔ ماهیان را آماده کنم.
وگر گویم او را بدریا فگن
بکوه افگند بدگهر اهرمن
هوش مصنوعی: اگر بگویم او را به دریا بیندازند، بهتر است که او را به کوه بیندازند تا به دنیای ناپاک و مضر بیافتد.
همه واژگونه بود کار دیو
که فریادرس باد گیهان خدیو
هوش مصنوعی: همه چیز برعکس و نامنظم بود به خاطر دیو، در حالی که باد زمین حامی و یاری دهنده خداوند بود.
چنین داد پاسخ که دانای چین
یکی داستانی زدست اندرین
هوش مصنوعی: چنین پاسخ داد که فردی با دانشی از چین، داستانی را در این زمینه نقل کرد.
که در آب هر کو بر آیدش هوش
به مینو روانش نبیند سروش
هوش مصنوعی: هر که در آب فرو میرود، وقتی که به بلندای هوش میرسد، دیگر صدای سروش را نمیشنود.
بزاری هم ایدر بماند بجای
خرامش نیاید بدیگر سرای
هوش مصنوعی: اگر کسی در اینجا باقی بماند، نباید به جایی دیگر برود و باید از زیباییهای اینجا لذت ببرد.
به کوهم بینداز تا ببر و شیر
ببینند چنگال مرد دلیر
هوش مصنوعی: من را به کوه بیفکن تا همگان قدرت و شجاعت مردان بزرگ را مشاهده کنند.
ز رستم چو بشنید اکوان دیو
برآورد بر سوی دریا غریو
هوش مصنوعی: وقتی رستم صدای شیطان بزرگ اکوان را شنید، به سمت دریا به شدت فریاد زد.
بجایی بخواهم فگندنت گفت
که اندر دو گیتی بمانی نهفت
هوش مصنوعی: اگر بخواهم آن را بیان کنم، میتوان گفت: در جایی که بخواهم به تو بگویم، وجودت در این دو جهان پنهان است.
بدریای ژرف اندر انداختش
ز کینه خور ماهیان ساختش
هوش مصنوعی: او را به دریا انداختند، به خاطر کینهاش، و ماهیان در آن دریا به او آسیب رساندند.
همان کز هوا سوی دریا رسید
سبک تیغ تیز از میان برکشید
هوش مصنوعی: شخصی که از هوا به سمت دریا میرفت، به آرامی شمشیر تیز خود را از وسط بیرون کشید.
نهنگان که کردند آهنگ اوی
ببودند سرگشته از چنگ اوی
هوش مصنوعی: نهنگها که به سوی او حرکت کردند، در چنگال او سرگردان و گیج شدند.
بدست چپ و پای کرد آشناه
بدیگر ز دشمن همی جست راه
هوش مصنوعی: با دست چپ و پا، کسی را که با او آشنا هستی، از دشمنان دور میکنی و راهی برای جلوگیری از آسیب او پیدا میکنی.
بکارش نیامد زمانی درنگ
چنین باشد آن کو بود مرد جنگ
هوش مصنوعی: وقتی وقت تعلل و توقف باشد، فردی که شجاعت و مردانگی دارد، به کار نمیآید.
اگر ماندی کس بمردی بپای
پی او زمانه نبردی ز جای
هوش مصنوعی: اگر کسی را از دست بدهی و در کنار او بمانی، نمیتوانی با مشکلات و چالشهای زندگی مقابله کنی و از موقعیت خود حرکت کنی.
ولیکن چنینست گردنده دهر
گهی نوش یابند ازو گاه زهر
هوش مصنوعی: اما اینگونه است که چرخ زمان گاهی به انسان نعمت میبخشد و گاهی نیز زهر و تلخی را به او میدهد.
ز دریا بمردی به یکسو کشید
برآمد بهامون و خشکی بدید
هوش مصنوعی: از دریا مردی به یک طرف کشیده شد و به دشت و خشکی رسید.
ستایش گرفت آفریننده را
رهانیده از بد تن بنده را
هوش مصنوعی: خدا را ستایش میکنیم که بندهاش را از شرّ جسم بد رهایی بخشیده است.
برآسود و بگشاد بند میان
بر چشمه بنهاد ببر بیان
هوش مصنوعی: او استراحت کرد و بندهای میانش را گشود و بر چشمهای نشسته است تا گفتاری زیبا و شیرین را آغاز کند.
کمند و سلیحش چو بفگند نم
زره را بپوشید شیر دژم
هوش مصنوعی: وقتی کمند و سلاحش را از دست میدهد، زره را به تن میکند و مانند شیری خشمگین به میدان میآید.
بدان چشمه آمد کجا خفته بود
بران دیو بدگوهر آشفته بود
هوش مصنوعی: به چشمهای بیا و ببین که آنجا چه ظلمت و آشفتگی حاکم بود. دیوی بدذات در آنجا خوابیده بود و باعث بینظمی و نابسامانی شده بود.
نبود رخش رخشان بران مرغزار
جهانجوی شد تند با روزگار
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی چهرهاش در دشت حاضر نبود، زندگی به سرعت و ناامیدی جلوه کرد.
برآشفت و برداشت زین و لگام
بشد بر پی رخش تا گاه شام
هوش مصنوعی: او از جا بلند شد و زین و رکابش را برداشت و بر پشت اسبش نشست تا به هنگام غروب برسد.
پیاده همی رفت جویان شکار
به پیش اندر آمد یکی مرغزار
هوش مصنوعی: یک شکارچی در حال پیادهروی به سمت شکار بود که ناگهان به یک مرتع زیبا رسید.
همه بیشه و آبهای روان
بهر جای دراج و قمری نوان
هوش مصنوعی: تمام جنگلها و جویبارها به گونهای است که برای پرندگان مثل دراج و قمری مناسب و خوشایند است.
گلهدار اسپان افراسیاب
به بیشه درون سر نهاده بخواب
هوش مصنوعی: در دل جنگل، چوپان گلهای از اسبهای افراسیاب را به خواب برده است.
دمان رخش بر مادیانان چو دیو
میان گله برکشیده غریو
هوش مصنوعی: چهره دلبرانه رخش همچون دیو در میان گوسفندها، صدای بلندی از خود برمیآورد.
چو رستم بدیدش کیانی کمند
بیفگند و سرش اندر آمد به بند
هوش مصنوعی: وقتی رستم او را دید، کمند شاهانهاش را پرتاب کرد و او را اسیر کرد.
بمالیدش از گرد و زین برنهاد
ز یزدان نیکی دهش کرد یاد
هوش مصنوعی: او را با دقت و محبت نوازش کنید و از زین و گردی که بر او نشسته است، پاک کنید، چون نیکوکاری از جانب خداوند به یاد شما آمده است.
لگامش بسر بر زد و برنشست
بران تیز شمشیر بنهاد دست
هوش مصنوعی: سوار، افسار را به سر اسب زد و سوار بر آن، دستش را بر روی شمشیر تیز گذاشت.
گله هر کجا دید یکسر براند
بشمشیر بر نام یزدان بخواند
هوش مصنوعی: هرجا که گله را دید، به سرعت با شمشیر به سمت دشمن حمله میکند و نام خداوند یزدان را بر زبان میآورد.
گلهدار چون بانگ اسبان شنید
سرآسیمه از خواب سر بر کشید
هوش مصنوعی: وقتیکه چوپان صدای اسبها را شنید، به شدت از خواب بیدار شد و به سرعت سرش را بالا برد.
سواران که بودند با او بخواند
بر اسپ سرافرازشان برنشاند
هوش مصنوعی: سوارانی که با او بودند، بر اسبهای سرافراز خود نشسته و آواز میخوانند.
گرفتند هر کس کمند و کمان
بدان تا که باشد چنین بدگمان
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی به دام و ترفند دیگران گرفتار شده است تا کسانی که بدگمان هستند، به راحتی به شک و تردید دچار شوند.
که یارد بدین مرغزار آمدن
بنزدیک چندین سوار آمدن
هوش مصنوعی: دوست یا یار به این دشت و مرغزار آمده است و در کنار او تعداد زیادی سوار ملاقات کردهاند.
پس اندر سواران برفتند گرم
که بر پشت رستم بدرند چرم
هوش مصنوعی: پس سواران به سرعت و با حرارت به سمت جلو حرکت کردند، مانند اینکه بر پشت رستم، چرم را ببرند.
چو رستم شتابندگان را بدید
سبک تیغ تیز از میان برکشید
هوش مصنوعی: وقتی رستم افراد شتابان را دید، با لختی از تیغ تیز خود میان آنها را شکافت.
بغرید چون شیر و برگفت نام
که من رستمم پور دستان سام
هوش مصنوعی: با صدای بلند و با قدرت مثل شیر، اعلام کرد که من رستم، فرزند دستان سام هستم.
بشمشیر ازیشان دو بهره بکشت
چو چوپان چنان دید بنمود پشت
هوش مصنوعی: با دو شمشیر از میان آنها را کشت، وقتی چوپان این را دید، به خود نشان داد که چقدر قوی است.
چو باد از شگفتی هم اندر شتاب
بدیدار اسپ آمد افراسیاب
هوش مصنوعی: به مانند باد که با شگفتی و سرعت در حرکت است، افراسیاب به سوی دیدار اسبش شتافت.
بجایی که هر سال چوپان گله
بران دشت و آن آب کردی یله
هوش مصنوعی: در جایی که هر سال چوپان ها در دشت، گوسفندها را به چرا میبرند و آنجا آب نیز به راحتی جاری است.
خود و دو هزار از یل نامدار
رسیدند تازان بران مرغزار
هوش مصنوعی: یکی از شجاعان معروف و همراهانش به تعداد بسیار زیاد به میدان نبرد رسیدند و با شجاعت به سوی دشت میتازند.
ابا باده و رود و گردان بهم
بدان تا کند بر دل اندیشه کم
هوش مصنوعی: با می و آب و رقص و شادی به هم بپیوندید، تا اندیشه و نگرانی از دلتان کمتر شود.
چو نزدیک آن مرغزاران رسید
ز اسپان و چوپان نشانی ندید
هوش مصنوعی: وقتی به نزدیکی آن چمنزارها رسید، هیچ علامتی از اسبها و چوپانان پیدا نکرد.
یکایک خروشیدن آمد ز دشت
همه اسپ یک بر دگر برگذشت
هوش مصنوعی: هر کدام از اسبها به صدا درآمدند و از دشت گذشتند، به طوری که همهی آنها بر یکدیگر عبور کردند.
ز خاک پی رخش بر سرکشان
پدید آمد از دور پیدا نشان
هوش مصنوعی: از خاک پای او، نشانهای بر روی سرکشان نمایان شد که از دور مشخص بود.
چو چوپان بر شاه توران رسید
بدو باز گفت آن شگفتی که دید
هوش مصنوعی: وقتی چوپان به شاه توران رسید، چیزهایی که مشاهده کرده بود را به او گفت.
که تنها گله برد رستم ز دشت
ز ما کشت بسیار و اندر گذشت
هوش مصنوعی: رستم با تنها گلهاش از دشت گذشت و خسارت زیادی به بار آورد و به راهش ادامه داد.
ز ترکان برآمد یکی گفت و گوی
که تنها بجنگ آمد این کینهجوی
هوش مصنوعی: از میان ترکان صدایی شنیدم که میگفت این کینهجو تنها به میدان جنگ آمده است.
بباید کشیدن یکایک سلیح
که این کار بر ما گذشت از مزیح
هوش مصنوعی: باید از هر یک از سلاحها به دقت استفاده کنیم، زیرا این کار بر ما گذشته و تجربیات تلخی به ارمغان آورده است.
چنین زار گشتیم و خوار و زبون
که یک تن سوی ما گراید به خون
هوش مصنوعی: ما در چنین وضعیتی رنجیده، ذلیل و خوار شدهایم که حتی یک نفر هم به ما توجهی نمیکند و همچون خون به ما گرایش ندارد.
همی بفگند نام مردی ز ما
به تیغ او براند ز خون آسیا
هوش مصنوعی: از ما نامی از مردی به یادگار نمیماند، زیرا تیغ او بهگونهای بر ما فرود میآید که مانند آسیاب، خون ما را خواهد ریخت.
همی بگذراند به یک تن گله
نشاید چنین کار کردن یله
هوش مصنوعی: به یک نفر نمیتوان چنین رفتار نادرستی کرد و او را تحقیر کرد.
سپهدار با چار پیل و سپاه
پس رستم اندر گرفتند راه
هوش مصنوعی: فرمانده با چهار فیل و ارتش خود در مسیر رستم قرار گرفتند.
چو گشتند نزدیک رستم کمان
ز بازو برون کرد و آمد دمان
هوش مصنوعی: وقتی نزدیک رستم شدند، او کمانش را از بازویش بیرون آورد و به سرعت آماده شد.
بریشان ببارید چو ژاله میغ
چه تیر از کمان و چه پولاد تیغ
هوش مصنوعی: باران بهاری بر آنها ببارید مانند شبنم که بر برگها نشسته است؛ چه چیزی از تیر کمان میگذرد و چه چیزی از تیغ فولاد.
چو افگنده شد شست مرد دلیر
بگرز اندر آمد ز شمشیر شیر
هوش مصنوعی: وقتی که دست مرد دلیر به شمشیر رسید، شیر هم وارد میدان شد.
همی گرز بارید همچون تگرگ
همی چاک چاک آمد از خود و ترگ
هوش مصنوعی: باران شدیدی مانند تگرگ میبارید و در نتیجه، زمین به شدت آسیب دید و شکافهای زیادی در آن ایجاد شد.
ازیشان چهل مرد دیگر بکشت
غمی شد سپهدار و بنمود پشت
هوش مصنوعی: چهل مرد دیگر را کشتند و این باعث شد که فرمانده غمگین شود و از خود ضعف نشان دهد.
ازو بستد آن چار پیل سپید
شدند آن سپاه از جهان ناامید
هوش مصنوعی: به خاطر او، آن چهار فیل ناپدید شدند و سپاه از تمام جهان ناامید شد.
پس پشتشان رستم گرزدار
دو فرسنگ برسان ابر بهار
هوش مصنوعی: پس رستم با گرز سنگین خود میتواند به فاصله دو فرسنگ، ابرهای بهاری را از پشت سرشان برساند.
چو برگشت برداشت پیل و رمه
بنه هرچ آمد بچنگش همه
هوش مصنوعی: وقتی که فیل و گله برمیگردند، هر چیزی که به دستشان بیفتد را جمع میکنند.
بیامد گرازان بران چشمه باز
دلش جنگ جویان بچنگ دراز
هوش مصنوعی: گرازها به سمت چشمه آمدند و دل مرد جنگجو به شدت برای نبرد تنگ شد.
دگر باره اکوان بدو باز خورد
نگشتی بدو گفت سیر از نبرد
هوش مصنوعی: باره دیگر بر آن کس برخورد کرد، اما او دیگر نتوانست بگوید که از نبرد خسته است.
برستی ز دریا و چنگ نهنگ
بدشت آمدی باز پیچان بجنگ
هوش مصنوعی: از دریا برخاستی و با صدای نهنگ به خشکی آمدی، حالا دوباره در حال چرخیدن و آماده جنگ هستی.
تهمتن چو بنشید گفتار دیو
برآورد چون شیر جنگی غریو
هوش مصنوعی: تهمتن وقتی نشسته بود، دیو با صدای بلند و ترسناک خود سخن گفت، مانند شیری در میدان نبرد که غرشی دارد.
ز فتراک بگشاد پیچان کمند
بیفگند و آمد میانش به بند
هوش مصنوعی: از بند کمند رها شد و چون به سرعت حرکت کرد، آن را دور انداخت و در میانه راه گرفتار شد.
بپیچید بر زین و گرز گران
برآهیخت چون پتک آهنگران
هوش مصنوعی: سوار بر اسب شد و چماق سنگینی را بالا برد، به گونهای که مانند پتک آهنگران به نظر میرسید.
بزد بر سر دیو چون پیل مست
سر و مغزش از گرز او گشت پست
هوش مصنوعی: او همچون فیل دیوانه، بر سر دیو ضربه زد و بهقدری محکم بود که سر و مغزش به خاطر آن ضربه به زمین افتاد.
فرود آمد آن آبگون خنجرش
برآهیخت و ببرید جنگی سرش
هوش مصنوعی: کمانش به زمین افتاد و با شدت ضربهای زد که سر جنگی را برید.
همی خواند بر کردگار آفرین
کزو بود پیروزی و زور کین
هوش مصنوعی: او همواره برای خالق جهان دعا میکرد و از او سپاسگزاری مینمود، زیرا از او بود که پیروزی و قدرت به دست آمده بود.
تو مر دیو را مردم بد شناس
کسی کو ندارد ز یزدان سپاس
هوش مصنوعی: شخصی که به یزدان (خدا) سپاس و قدرشناسی نداشته باشد، بیگمان در شناخت خوبی و بدی دچار اشتباه است و مانند یک دیوانه به نظر میآید.
هرانکو گذشت از ره مردمی
ز دیوان شمر مشمر از آدمی
هوش مصنوعی: هر کسی که از میان انسانها عبور کند، نباید او را مانند دیوانهها و دیوان شمر حساب کند.
خرد گر برین گفتها نگرود
مگر نیک مغزش همی نشنود
هوش مصنوعی: اگر خرد به این سخنان توجه نکند، آیا مغز نیکو نیز چیزی نمیشنود؟
گر آن پهلوانی بود زورمند
به بازو ستبر و به بالا بلند
هوش مصنوعی: اگر آن قهرمان مردی باشد که از نظر قدرت بدنی و قامت، بسیار توانا و بلند است.
گوان خوان و اکوان دیوش مخوان
که بر پهلوانی بگردد زیان
هوش مصنوعی: در سخن گفتن و آواز خواندن مهارت داشته باش، اما هرگز به تهدید و دروغ روی نیاور. زیرا این کار میتواند برای کسانی که دارای قدرت و شجاعت هستند، مشکلاتی ایجاد کند.
چه گویی تو ای خواجهٔ سالخورد
چشیده ز گیتی بسی گرم و سرد
هوش مصنوعی: ای آقای سالخورده، تو که تجربههای زیادی از زندگی در سردیها و گرمیها داشتهای، چه چیزی برای گفتن داری؟
که داند که چندین نشیب و فراز
به پیش آرد این روزگار دراز
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که این روزگار طولانی چه تعداد چالشها و افتوخیزهایی را برای ما به ارمغان خواهد آورد.
تگ روزگار از درازی که هست
همی بگذراند سخنها ز دست
هوش مصنوعی: زمان با تمامی طولانیاش، همچنان به جلو میرود و سخنان بسیاری در این مسیر از دست میروند.
که داند کزین گنبد تیزگرد
درو سور چند است و چندی نبرد
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که در این گنبد آسمانی، چه تعداد جنگها و مشکلات وجود دارد و چه چیزهایی نبرد میشود.
چو ببرید رستم سر دیو پست
بران بارهٔ پیل پیکر نشست
هوش مصنوعی: وقتی رستم سر دیو پست را برید، بر پشت فیل بزرگ نشسته و آرام گرفت.
به پیش اندر آورد یکسر گله
بنه هرچ کردند ترکان یله
هوش مصنوعی: به جلو برو و تمام چرت و پرتهایی که ترکها انجام دادهاند را کنار بگذار.
همی رفت با پیل و با خواسته
وزو شد جهان یکسر آراسته
هوش مصنوعی: او به همراه فیل و خواستهاش در حال حرکت بود و به همین دلیل، دنیا به طور کامل به زیبایی آراسته شد.
ز ره چون به شاه آمد این آگهی
که برگشت رستم بدان فرهی
هوش مصنوعی: زمانی که رستم از مسیر به شاه رسید، خبری به او رسید که نشان میداد رستم به اوج مقام و بزرگی برگشته است.
از ایدر میان را بدان کرد بند
کجا گور گیرد بخم کمند
هوش مصنوعی: در این بیت به این معنا اشاره شده که برای رسیدن به هدف، باید از موانع و مشکلات عبور کرد. جایی که درختان به هم پیچیدهاند، به معنی طبیعی بودن تلاش برای رهایی و فرار از دامها و چالشهاست. در نهایت، افراد موفق کسی هستند که با وجود سختیها، مسیر خود را پیدا کرده و بر مشکلات غلبه میکنند.
کنون دیو و پیل آمدستش بچنگ
بخشکی پلنگ و بدریا نهنگ
هوش مصنوعی: اکنون موجوداتی بزرگ و ترسناک به سوی او آمدهاند، مانند پلنگی که در خشکی میزند و یا نهنگی که در دریا شنا میکند.
نیابد گذر شیر بر تیغ اوی
همان دیو و هم مردم کینهجوی
هوش مصنوعی: شیر نمیتواند از تیغ او بگذرد، او هم دیو است و هم انسانی کینهجو.
پذیره شدن را بیاراست شاه
بسر بر نهادند گردان کلاه
هوش مصنوعی: شاه به استقبال آمده و تاج و کلاهی بر سر گذاشته است، به گونهای که همه به او احترام میگذارند و در برابرش گردن خم میکنند.
درفش شهنشاه با کرنای
ببردند با ژنده پیل و درای
هوش مصنوعی: پرچم شاه با صدای بادی که به هر سو میوزید، بر افراشته شد و با فخر و عظمت، جانورانی بزرگ و وحشی در کنار آن دیده میشدند.
چو رستم درفش جهاندار شاه
نگه کرد کامد پذیره براه
هوش مصنوعی: چون رستم، پرچم پادشاهی را دید، به استقبال آن حرکت کرد.
فرود آمد و خاک را داد بوس
خروش سپاه آمد و بوق و کوس
هوش مصنوعی: او به زمین نزدیک شد و آن را بوسید، در حالی که صدا و همهمه سربازان به گوش میرسید و نواهای شیپور و طبل به گوش میآمد.
سر سرکشان رستم تاج بخش
بفرمود تا برنشیند برخش
هوش مصنوعی: رستم فرمان داد که تاج را از روی سر سرکشان بردارند تا بر آن تکیه نزنند.
وزانجا بایوان شاه آمدند
گشاده دل و نیک خواه آمدند
هوش مصنوعی: از آنجا شاه به کاخ آمدند، با دلهای گشاده و نیتی خیر.
به ایرانیان بر گله بخش کرد
نشست تن خویشتن رخش کرد
هوش مصنوعی: او به ایرانیان نشان داد که چگونه میتوانند بر مشکلات خود غلبه کنند و با قدرت و استقامت به زندگی ادامه دهند.
فرستاد پیلان بر پیل شاه
که بر شیر پیلان بگیرند راه
هوش مصنوعی: به سپاهیان دستور دادند که بر روی فیلها بروند و به سمت شیرها حمله کنند و آنان را شکست دهند.
بیک هفته ایوان بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند
هوش مصنوعی: به مدت یک هفته، ایوان را تزیین کردند و شراب و آهنگسازان را دعوت کردند.
بمی رستم آن داستان برگشاد
وز اکوان همی کرد بر شاه یاد
هوش مصنوعی: من با مرگ رستم آن داستان را برای تو باز میکنم و از اکوان به شاه یادآوری میکنم.
که گوری ندیدم بخوبی چنوی
بدان سرافرازی و آن رنگ و بوی
هوش مصنوعی: من هرگز گوری را ندیدم که به زیبایی و سربلندی تو باشد، با آن رنگ و بویی که داری.
چو خنجر بدرید بر تنش پوست
بروبر نبخشود دشمن نه دوست
هوش مصنوعی: وقتی که خنجر بر تن او زخم میزند، پوستش را نمیشکافد و نه از دشمن و نه از دوست رحم نمیکند.
سرش چون سر پیل و مویش دراز
دهن پر زدندانهای گراز
هوش مصنوعی: سر او مانند سر فیل است و موهایش بلند، دندانهایش مانند دندانهای خوک پر از دندان است.
دو چشمش کبود و لبانش سیاه
تنش را نشایست کردن نگاه
هوش مصنوعی: دو چشمش مانند کبود است و لبانش سیاه، گویی به خاطر نگاهی نابخردانه، جسمش را به زشتی کشاندهاند.
بدان زور و آن تن نباشد هیون
همه دشت ازو شد چو دریای خون
هوش مصنوعی: بدان که قدرت و آن بدن وجود ندارد، همه دشت به خاطر او مانند دریایی از خون شده است.
سرش کردم از تن بخنجر جدا
چو باران ازو خون شد اندر هوا
هوش مصنوعی: سرم را مانند بارانی که بر زمین میریزد، از تن جدا کردم و خونم در فضا پخش شد.
ازو ماند کیخسرو اندر شگفت
چو بنهاد جام آفرین برگرفت
هوش مصنوعی: وقتی کیخسرو به شگفتی افتاد که جام آفرین را در دستش گذاشت.
بران کو چنان پهلوان آفرید
کسی این شگفتی بگیتی ندید
هوش مصنوعی: کسی که مانند او قهرمانی را به وجود آورد، به راستی این شگفتی را در جهان هیچ کس ندیده است.
که مردم بود خود بکردار اوی
بمردی و بالا و دیدار اوی
هوش مصنوعی: مردم به خوبی و کارهای او ایمان دارند و او را به خاطر ویژگیهایش بزرگ و محترم میشمارند.
همی گفت اگر کردگار سپهر
ندادی مرا بهره از داد و مهر
هوش مصنوعی: او میگوید اگر خداوند آسمان به من از عدل و محبت چیزی عطا نکرده باشد، پس چه کار کردهام؟
نبودی بگیتی چنین کهترم
که هزمان بدو دیو و پیل اشکرم
هوش مصنوعی: من در این دنیا به اندازهای کوچک و ناچیز هستم که همواره از وجود دیو و پیل میترسم.
دو هفته بران گونه بودند شاد
ز اکوان وز بزم کردند یاد
هوش مصنوعی: دو هفته آنها به شادی در کنار هم بودند و از جشن و شادی یاد کردند و لذت بردند.
سه دیگر تهمتن چنین کرد رای
که پیروز و شادان شود باز جای
هوش مصنوعی: سومین بار هم، تهمتن با تدبیر و اندیشه این کار را انجام داد تا دوباره پیروز و شاداب شود.
مرا بویهٔ زال سامست گفت
چنین آرزو را نشاید نهفت
هوش مصنوعی: بویی که از زال سام به مشامم رسید، به من میگوید که چنین آرزویی را نباید پنهان کرد.
شوم زود و آیم بدرگاه باز
بباید همی کینه را کرد ساز
هوش مصنوعی: باید سریع بروم و دوباره برگردم، چرا که لازم است که کینه را از بین ببرم و اصلاح کنم.
که کین سیاوش به پیل و گله
نشاید چنین خوار کردن یله
هوش مصنوعی: سیاوش، این شخصیت بزرگ و محترم را نمیتوان با بیاحترامی و خوار شمردن نسبت به گاوها و فیلها، مقایسه کرد.
در گنج بگشاد شاه جهان
گرانمایه چیزی که بودش نهان
هوش مصنوعی: شاه بزرگ و ارزشمند، گنجینهای را باز کرد که در آن چیزهای پنهانی وجود داشت.
بیاورد ده جام گوهر ز گنج
بزر بافته جامهٔ شاه پنج
هوش مصنوعی: بیا و ده جام گرانبها از گنج بزرگ بیاور که برای شاه پنج، لباس بافتند.
غلامان روزمی بزرین کمر
پرستندگان نیز با طوق زر
هوش مصنوعی: بندگان روزی خود را که از نعمتهای بزرگ است، با طوقهایی از طلا بر گردن دارند و به پرستش کنندگان خود خدمت میکنند.
ز گستردنیها و از تخت عاج
ز دیبا و دینار و پیروزه تاج
هوش مصنوعی: از چیزهای ظریف و با ارزش، از تختهای زینتی و زیبا، و از پارچههای نرم و پول، تاجی ساخته شده است.
بنزدیک رستم فرستاد شاه
که این هدیه با خویشتن بر براه
هوش مصنوعی: شاه به رستم پیامی فرستاد که این هدیه را با خود به راه بیاور.
یک امروز با ما بباید بدن
وزان پس ترا رای رفتن زدن
هوش مصنوعی: امروز را باید با ما باشی و از فردا تصمیم بگیری که آیا میخواهی بروی یا بمانی.
ببود و بپیمود چندی نبید
بشبگیر جز رای رفتن ندید
هوش مصنوعی: او مدتی در حال خوشی و تجمل به سر میبرد، اما در نهایت جز فکر رفتن به ذهنش خطور نکرد.
دو فرسنگ با او بشد شهریار
بپدرود کردن گرفتش کنار
هوش مصنوعی: دو فرسنگ با او راه را طی کرد و هنگام وداع، او را در کنار خود نگه داشت.
چو با راه رستم هم آواز گشت
سپهدار ایران ازو بازگشت
هوش مصنوعی: زمانی که سپهسالار ایران با رستم هم صدا شد و در یک راه قرار گرفت، تصمیم به بازگشت گرفت.
جهان پاک بر مهر او گشت راست
همی داشت گیتی بر انسان که خواست
هوش مصنوعی: دنیا به دلیل محبت او صادق و پاک شد و زمین همواره به خاطر خواستههای انسان، آنها را در نظر دارد.
برین گونه گردد همی چرخ پیر
گهی چون کمانست و گاهی چو تیر
هوش مصنوعی: چرخ زمان گاهی به شکل کمان در میآید و گاهی به شکل تیر، نشاندهنده تغییرات و نوسانات زندگی است.
چو این داستان سربسر بشنوی
از اکوان سوی کین بیژن شوی
هوش مصنوعی: وقتی داستان کامل را از اکوان بشنوی، به سوی کین بیژن خواهی رفت.