گنجور

شمارهٔ ۲۳۸

شکاری گر به دام افتد چه شد، زینها هزار افتد
خوشا اقبال صیّادی که در دام شکار افتد
گذشتم بر خزان باد بهارم خون به جوش آورد
چه خواهد شد اگر روزی گذارم بر بهار افتد!
محیط عشق خوبان زورق‌آشام است گردابش
درین دریا عجب دارم که موجی برکنار افتد
چنان گرم ره شوقم که گاه ناتوانی‌ها
نگه آرد به پروازم اگر پایم ز کار افتد
به معشوقی نزیبد هر که دارد نام معشوقی
ز صد خوبان یکی باشد که شاه و شهریار افتد
ندیدم در جهان یاری که از دل غم برد بیرون
غمم افزون کند هر کس که با من غمگسار افتد
نه هر دل قابل دردست و هر جان باب نومیدی
به صد خون لاله‌ای از یک چمن گل داغدار افتد
پسند ناکسان بودن نشان ناکسی باشد
چه بهتر دردمندی گر ز چشم روزگار افتد
بیا و موج‌زن دریای رحمت را تماشا کن
به هر جا قطرة اشکی ز چشم اشکبار افتد
وفای دلبران بهتر که دایم بیوفا باشد
قرار عشق آن بهتر که دایم بیقرار افتد
سخن در امتحان کوهکن بود ارنه می‌بایست
که برق تیشه آتش گردد و در کوهسار افتد
من و غم سال‌ها فیّاض با هم داشتیم الفت
بدان گرمی که بعد از مدتی یاری به یار افتد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شکاری گر به دام افتد چه شد، زینها هزار افتد
خوشا اقبال صیّادی که در دام شکار افتد
هوش مصنوعی: اگر یک شکارچی به دام بیفتد، چه اهمیتی دارد؟ هزاران نفر دیگر هم ممکن است به دام بیفتند. چه خوب است برای صیادی که شکارش در دام گرفتار شود.
گذشتم بر خزان باد بهارم خون به جوش آورد
چه خواهد شد اگر روزی گذارم بر بهار افتد!
هوش مصنوعی: وقتی از فصل پاییز عبور می‌کنم، حس و حال بهاری در من زنده می‌شود. این احساس چنان شدتی دارد که فکر می‌کنم اگر روزی بهار را ببینم، چه اتفاقی خواهد افتاد!
محیط عشق خوبان زورق‌آشام است گردابش
درین دریا عجب دارم که موجی برکنار افتد
هوش مصنوعی: در محیط عشق خوبان، مانند قایقی در میان یک دریا قرار داریم. حالا تعجب من این است که در این گرداب پرهیجان، آیا ممکن است موجی به ساحل برسد و به آرامش دست یابد؟
چنان گرم ره شوقم که گاه ناتوانی‌ها
نگه آرد به پروازم اگر پایم ز کار افتد
هوش مصنوعی: من به قدری مشتاق و شگفت‌زده‌ام که حتی در زمان‌هایی که خسته و ناتوان می‌شوم، هنوز هم می‌توانم پرواز کنم و از آرزوهایم دور نشوم، اگرچه پایم از تلاش و کوشش کم آورده باشد.
به معشوقی نزیبد هر که دارد نام معشوقی
ز صد خوبان یکی باشد که شاه و شهریار افتد
هوش مصنوعی: هر که نام معشوقه‌ای را به خود می‌گیرد، باید بداند که او از میان صدها زیبایی، همانند یک شاه و شهریار است که به او تعلق دارد.
ندیدم در جهان یاری که از دل غم برد بیرون
غمم افزون کند هر کس که با من غمگسار افتد
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ دوستی را ندیدم که بتواند غم را از دل من بردارد، حالا هر کسی که با من همدردی کند، فقط غمم را بیشتر می‌کند.
نه هر دل قابل دردست و هر جان باب نومیدی
به صد خون لاله‌ای از یک چمن گل داغدار افتد
هوش مصنوعی: هر دلی نمی‌تواند درد را تحمل کند و هر انسانی هم نمی‌تواند به ناامیدی بیفتد؛ چرا که از یک باغ پر از گل، تنها با یک گل افسرده و آسیب‌دیده، صدها لاله می‌توانند سر برآورند.
پسند ناکسان بودن نشان ناکسی باشد
چه بهتر دردمندی گر ز چشم روزگار افتد
هوش مصنوعی: اگر کسی به ناپسندی شناخته شود، این نشان‌دهنده‌ی ناپسندی خود اوست؛ چه خوب است که گرفتار درد و رنج باشی تا از نظر روزگار و زمان به کنار بروی.
بیا و موج‌زن دریای رحمت را تماشا کن
به هر جا قطرة اشکی ز چشم اشکبار افتد
هوش مصنوعی: بیار و با دقت نگاه کن به دریاچه رحمت که هر جا قطره‌ای اشک از چشمان نگران بریزد، مانند موجی به پا می‌شود.
وفای دلبران بهتر که دایم بیوفا باشد
قرار عشق آن بهتر که دایم بیقرار افتد
هوش مصنوعی: وفای دلبران خوب است، اما بهتر است که همیشه بی‌وفا باشند. همچنین، عشق آن بهتر است که همیشه در حالت بی‌قراری قرار بگیرد.
سخن در امتحان کوهکن بود ارنه می‌بایست
که برق تیشه آتش گردد و در کوهسار افتد
هوش مصنوعی: اگر کسی مهارتش را در کار نشان ندهد، نشانگر آن است که نباید انتظار داشته باشیم که کارش، همچون ضربه تیشه به سنگ، اثرگذار و درخشان باشد و به خوبی نمایان شود.
من و غم سال‌ها فیّاض با هم داشتیم الفت
بدان گرمی که بعد از مدتی یاری به یار افتد
هوش مصنوعی: من و غم سال‌ها همراه و در کنار هم بودیم، چنان ارتباطی عمیق و گرم داشتیم که مثل دو دوست نزدیک بعد از یک مدت به هم نزدیک‌تر می‌شویم.