شمارهٔ ۱ - در توحید
ای بر فراز مسند الاّ گرفته جا
یک لقمه کرده هر دو جهان را به کام لا
باهستیت ز حبس عدم کس نمیجهد
در گل گرفتهای در زندان ماسوا
تا چهره از دریچة الاّ نمودهای
عارض نهفته هر دو جهان در نقاب لا
اندوده روی هر دو جهان را به لای نفی
الا که کرده صافی ودردی ز هم جدا
دالان لا به در نبرد ره به هیچ سوی
گر رهروی به جاده الاّ درآر پا
در شش جهت مجو خبر از زنده ای که نیست
جز استخوان مرده درین دخمه فنا
لاف وجود دم زدن از شرکت است و بس
از لااله فهم مکن غیر ماسوا
آب بقا به جدول الاّ روان ببین
اندوده گیر روی دو عالم به لای لا
ای آب روی گلشن هستی جمال تو
وی پرده جمال، ترا کثرت ضیا
عشقت فکنده عرصه آفاق زیر پی
حسنت گرفته هستی کونین رونما
با حسن پرده سوز چه مستوریی کند
رویی که از نهفتگی افتاده برملا
این عشق شیر زهره چه بر خاک می تپد
در عرصه ای که حسن فروچیده کبریا!
دامان کبریا به دو دست فناگرفت
عشق به خون تپیده که مردست و مرد تا
چون آفتاب حسن ازل تیغ برکشد
در کف سر بریده کند جلوه هما
کونین چیست؟ تیره غمامی و نور تو
چون آفتاب تافته در پرده عما
چندین هزار پرده و حسن تو بی نقاب
حسن تو آشکار و تو در پرده خفا
فانوس پرده رخ شمع است، لیک هست
از نور شمع پرده فانوس را ضیا
هجده هزار عالم و یک عالم آفرین
آیینه صد هزار و یکی آینه نما
بیننده را ز ضعف بصر حاجت اوفتد
هر دم به عینکی که دهد دیده را جلا
کونین عینکی است خردمند را به چشم
بهر نظاره رخ بی چون کبریا
در کارخانه تو رحایی است آسمان
بر آب کبریای تو گردنده این رحا
فوج عقول و خیل نفوس آسیاب بان
وین توده غبار در او گرد آسیا
در عقل برملاتری از بوی در گلاب
در حس نهفته روی تر از رنگ در حنا
ذات تو پر مقید اثبات عقل نیست
نفی دو عالم است ثبوت ترا گوا
این پهن دشت پست که داد این چنین قرار؟
وین خرگه بلند که کرد این چنین به پا؟
گرنه به قدرت تو بدی ارض را قرار
ورنه اراده تو شدی ممسک السّما
گرد زمین خفته نشستی به روی چرخ
پشت فلک به خاک زمین گشتی آشنا
خر پشته سپهر برابر شدی به خاک
خاک زمین غبار شدی بر رخ هوا
فعل تو جوهر و عرض و عقل و نفس و طبع
قولت دلایل و حکم و حجّت و هدا
مبدع ز تو مکوَّن و حادث ز تو قدیم
واجب به تست ممکن و هستی به تو فنا
هم از صور منزّه و هم صورت الصوّر
هم از غرض بری و غرض جمله خلق را
یا مبدء المبادی و یا علت العلل
هم مبتدا تویی همه را هم تو منتها
جز ذات کاملت لمن الملک فی الوجود؟
جز علم شاملت لمن الحکم فی القضا؟
با هیچ کس نه ای و جدا از تو نیست کس
در هیچ جا نه ای و تهی نیست از تو جا
هستی نماست هستی غیر و تمام نیست
هستیت هستی است ولی نیستی نما
سنگی که می فتد ز سر کوه بر زمین
گردی که می رود ز ته پای بر هوا
هر ذره ای که جلوه کند در شعاع مهر
هر قطره ای کز ابر به حسرت شود جدا
برقی که می جهد ز رگ تیره فام ابر
ابری که هم ز خنده برق است در بکا
شاخی که از وزیدن با دست در سماع
مرغی که از دمیدن برگست در نوا
هر غنچه ای که دم زند از تنگی نفس
هر نوگلی که وا شود از سیلی صبا
رویی که از پریدن رنگست در شکست
مویی که از شکستن افزایدش بها
هم آب در روانی و هم باد در روش
هم سنگ در گرانی و هم موج در شنا
این جمله شکر جود تو دارند بر زبان
این جمله سر به سوی تو دارند در دعا
نه، بلکه جمله شکر تواند و سپاس تو
حمدند و مدحتند و ثنایند مرترا
حمدست هر چه مشعر تعظیم منعم است
گر جوهرست و گر عرض و صوت یا صدا
معنی است رهنمای مطالب به هر کلام
در گوش لفظ از پی معنی است آشنا
چون هر چه هست پرتوی از فیض ذات تست
سوی تو هر چه هست خرد راست رهنما
ما را چه حد که حمد تو گوییم و شکر تو
هم خود ترا رسد که کنی خویش را ثنا
لیک از زبان ماست که بر خویش کرده ای
این شکرها که ریخته از ارض تا سما
سر می نهد به سجده شکر تو بر زمین
سنگی ز کوه اگر فتد و برگی از صبا
حکم تراست ممتثل امر ترا مطیع
هم بحر در تلاطم و هم کوه در صدا
چرخ از تو در تحرک و خاک از تو در سکون
ماه از تو در تنور و مهر از تو در ضیا
مور از تو در شکنجه خاکست دانه یاب
کرم از تو در میانه سنگست در چرا
هم نطفه در رحم ز تو اجری خور نصیب
هم دانه در مشیمه خاک از تودر نما
در چوب تر ز تو بدن مرده راکفن
در خاک خشک از تو تن زنده را غذا
شبنم کتان فکنده به مهتاب برگ گل
کش هست نازبالش حفظ تو متکا
از قالب رونده کنی پشم در کلاه
وز بوتة دمنده نهی پنبه در قبا
در خار زهردار نهی چشمه عسل
وانگاه در عسل نهی از لطف خود شفا
در برگ و بار سبزه تر تا گیاه خشک
هر رنج را شفا ز تو هر درد را دوا
یا محیی العظام اذا کانت الرفات
یا منشی النفوس اذا کانت الهبا
یامن یحرک النفس اذ کان قد سکن
یا من یجدد البدن اذ کان قد بلی
یا کاینا وجود قدیم الی الابد
یا باقیا بقاء دوام بلا فنا
لا ورقه تساقطت ام حبه نمت
الا و فی خزائن غیبک علمها
علمت محیط جمله و ذاک هوالقدر
قبل از وجود جمله و ذاک هوالقضا
ما غیر رحمت تو نداریم موتمن
ما غیر درگه تو نداریم ملتجا
ما بنده و خلاف رضای تو حاش حاش
جز تو نه التجا به در جز تو لا و لا
فیاض خود تویی و منم بنده ضعیف
خورشید خود تویی و منم ذره هبا
گر خوانیم فانک فعال ما ترید
ور رانیم فانت قدیر لما تشا
لیکن چو رحمت تو وسیع است ای من
لیکن چو فیض لطف تو عامست اینما
فلئن رحمتنی فبفضلک بلا عوض
و لئن رددتنی فانا المستحق ذا
یارب به فضل خود که بیامرزیم گناه
یا رب به لطف خود که ببخشائیم خطا
یا شافع المشفع خیرالمشفعین
والناصر المکرم بالنصر والاخا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بر فراز مسند الاّ گرفته جا
یک لقمه کرده هر دو جهان را به کام لا
هوش مصنوعی: ای کسی که در بالای مقام و قدرت نشستهای، هر دو جهان را همچون لقمهای در دهان خود گداری و از آن بهرهمند میگردی.
باهستیت ز حبس عدم کس نمیجهد
در گل گرفتهای در زندان ماسوا
هوش مصنوعی: هیچ کس از نبود خود خارج نمیشود. تو در حبس دنیای مادّی به مانند گلی محبوس هستی.
تا چهره از دریچة الاّ نمودهای
عارض نهفته هر دو جهان در نقاب لا
هوش مصنوعی: تا از دریچهای در چهرهات نور میتابد، تمام زیباییهای جهان در پشت پردهای پنهان است.
اندوده روی هر دو جهان را به لای نفی
الا که کرده صافی ودردی ز هم جدا
هوش مصنوعی: در هر دو دنیا، همه چیز را با لایهای از نفی و عدم آراسته کردهاند، بهطوری که از یکدیگر جدا شده و شفاف شدهاند.
دالان لا به در نبرد ره به هیچ سوی
گر رهروی به جاده الاّ درآر پا
هوش مصنوعی: اگر کسی در جایی بیهدف و بیمسیر برود، به هیچ جایی نخواهد رسید. بنابراین، تنها زمانی که میخواهی به جایی بروی، باید پا در مسیر درست بگذاری.
در شش جهت مجو خبر از زنده ای که نیست
جز استخوان مرده درین دخمه فنا
هوش مصنوعی: در همه جهات به دنبال خبر از کسی نباش که جز استخوانهای مرده چیز دیگری ندارد و در این مکان ویران به سر میبرد.
لاف وجود دم زدن از شرکت است و بس
از لااله فهم مکن غیر ماسوا
هوش مصنوعی: صحبت از وجود و عرض اندام کردن به خاطر اتحاد و همبستگی است، و تنها این را بفهم که جز "او" چیزی دیگری وجود ندارد.
آب بقا به جدول الاّ روان ببین
اندوده گیر روی دو عالم به لای لا
هوش مصنوعی: به دنبال آب حیات، به چشمهای نگاه کن که در آن دو عالم(دنیا و آخرت) گرد هم آمدهاند و زیباییهایشان را به نمایش گذاشتهاند.
ای آب روی گلشن هستی جمال تو
وی پرده جمال، ترا کثرت ضیا
هوش مصنوعی: تو ای سرچشمه زیبایی و روشنی، زیباییات مانند آب بر روی گلستان وجودت میتابد و جلوهات، پردهای از نور و طراوت است.
عشقت فکنده عرصه آفاق زیر پی
حسنت گرفته هستی کونین رونما
هوش مصنوعی: عشق تو دنیا را زیر تأثیر زیباییات قرار داده و وجود دو جهان را به نمایش گذاشته است.
با حسن پرده سوز چه مستوریی کند
رویی که از نهفتگی افتاده برملا
هوش مصنوعی: صورت زیبایی که با جذابیتش، پردهها را میدراند، چه راز و پوششی میتواند داشته باشد وقتی که خود، آشکار شده و همه چیز را فاش میکند؟
این عشق شیر زهره چه بر خاک می تپد
در عرصه ای که حسن فروچیده کبریا!
هوش مصنوعی: این عشق شیرین و ماندگار، مانند تپش قلبی بر زمین میافتد، در جایی که زیبایی و کمال مطلق وجود دارد.
دامان کبریا به دو دست فناگرفت
عشق به خون تپیده که مردست و مرد تا
هوش مصنوعی: عشق با قدرت و عظمت خود، که در خون وجودش جریان دارد، دامن بزرگ و پرهیزکار را در آغوش گرفته است. این عشق حتی در شرایط مرگ و نیستی نیز زنده و پایدار است.
چون آفتاب حسن ازل تیغ برکشد
در کف سر بریده کند جلوه هما
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید زیبایی جاودانه به سوی آسمان برآید، مانند تیغی در دست، میتواند بهراحتی جلوهای فراموشنشدنی را نمایان کند.
کونین چیست؟ تیره غمامی و نور تو
چون آفتاب تافته در پرده عما
هوش مصنوعی: دنیا چیست؟ تیره و غمناک است و نور تو مانند آفتابی میدرخشد که در پس پردهای پنهان شده است.
چندین هزار پرده و حسن تو بی نقاب
حسن تو آشکار و تو در پرده خفا
هوش مصنوعی: تو زیباییهای بسیاری داری که پشت پرده است، اما زیبایی واقعیات بدون هیچ پردهای نمایان است و خودت در پس پردهها پنهان ماندهای.
فانوس پرده رخ شمع است، لیک هست
از نور شمع پرده فانوس را ضیا
هوش مصنوعی: چراغ به معنای روشنایی چهره شمع است، اما خود چراغ از نور شمع کمک میگیرد تا نورانی شود.
هجده هزار عالم و یک عالم آفرین
آیینه صد هزار و یکی آینه نما
هوش مصنوعی: هجده هزار عالم و یک خداوند عالم، همچون آینهای هستند که تصویرهای بیشماری را نشان میدهند. در واقع، همه چیز در وجود خداوند تجلی پیدا کرده و او در هر یک از آنها نمایان است.
بیننده را ز ضعف بصر حاجت اوفتد
هر دم به عینکی که دهد دیده را جلا
هوش مصنوعی: وقتی کسی به خاطر ضعف بینایی نیاز دارد که همیشه عینکی به چشم بزند، این عینک به او کمک میکند تا دیدش بهتر شود و جهان را واضحتر ببیند.
کونین عینکی است خردمند را به چشم
بهر نظاره رخ بی چون کبریا
هوش مصنوعی: جهان مانند عینکی است که خردمند با آن به تماشای چهره بینظیر و بزرگ خداوند مینگرد.
در کارخانه تو رحایی است آسمان
بر آب کبریای تو گردنده این رحا
هوش مصنوعی: در کارخانه تو آزادی وجود دارد، آسمان بر روی آب در شکوه و عظمت تو در حال چرخش است.
فوج عقول و خیل نفوس آسیاب بان
وین توده غبار در او گرد آسیا
هوش مصنوعی: جمعیت زیادی از مردم و اندیشهها مانند آسیاب در حال چرخش هستند و این توده غبار که بر روی آن نشسته، نتیجه همین فعالیتها و تلاشهاست.
در عقل برملاتری از بوی در گلاب
در حس نهفته روی تر از رنگ در حنا
هوش مصنوعی: عقل و هوش تو از بوی خوش گل محمدی بهتر است و حسی که تو را به یاد میآورد، از رنگ حنا نیز زیباتر و دلانگیزتر است.
ذات تو پر مقید اثبات عقل نیست
نفی دو عالم است ثبوت ترا گوا
هوش مصنوعی: ماهیت تو فراتر از محدودیتهای عقل است؛ نفی دو جهان نشاندهنده وجود توست. وجود تو را گواهی میدهد.
این پهن دشت پست که داد این چنین قرار؟
وین خرگه بلند که کرد این چنین به پا؟
هوش مصنوعی: این دشت وسیع و بینما چرا چنین آرامش دارد؟ و این بنای بلند که باعث برپایی این وضعیت شده، چه کسی آن را ساخته است؟
گرنه به قدرت تو بدی ارض را قرار
ورنه اراده تو شدی ممسک السّما
هوش مصنوعی: اگر به قدرت تو زمین آرامش پیدا میکند، وگرنه این اراده تو است که آسمان را باز نگه میدارد.
گرد زمین خفته نشستی به روی چرخ
پشت فلک به خاک زمین گشتی آشنا
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف تصویری از آسمان و زمین میپردازد. او میگوید که در حال حاضر، زمین به خواب رفته و بر روی دایرهای نشسته که پشت آن، فلک و آسمان قرار دارد. همچنین اشاره میکند که خوی و ارتباط زمین با خاک و زندگی را حس کرده است. به نوعی میتوان گفت او در حال بازنگری به وجود و ارتباطات بین آسمان و زمین است.
خر پشته سپهر برابر شدی به خاک
خاک زمین غبار شدی بر رخ هوا
هوش مصنوعی: خر به بار سنگینی که بر دوش دارد، در برابر آسمان قرار گرفته و به خاک زمین در زیر پایش تبدیل شده است. غبار آن نیز بر چهره هوا نشسته است.
فعل تو جوهر و عرض و عقل و نفس و طبع
قولت دلایل و حکم و حجّت و هدا
هوش مصنوعی: عمل تو نشاندهنده جوهر، صفات و خصلتهای عقل و نفس توست، و سخن تو دلایل و شواهدی برای حقایق و راهنماییهای راه درست است.
مبدع ز تو مکوَّن و حادث ز تو قدیم
واجب به تست ممکن و هستی به تو فنا
هوش مصنوعی: خالق و بوجودآورنده همه چیز تویی و آنچه که به وجود آمده یا حادث است، از تو ناشی میشود. آنچه که جاودانه و ضروری است، متعلق به توست و ممکنات و وجود هم به تو وابستهاند، در حالی که همه اینها در نهایت به فنا میانجامند.
هم از صور منزّه و هم صورت الصوّر
هم از غرض بری و غرض جمله خلق را
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف وجودی میپردازد که هم از هر گونه نقص و عیب آزاد است و هم خود حقیقت و صورتها را در بر دارد. این وجود نه تنها از هدفهای دنیوی خارج است بلکه اهداف و مقاصد تمام آفریدهها را نیز در نظر نمیگیرد. به عبارتی، میتوان گفت که این وجود، منزه و فراتر از تمامی محدودیتها و خواستههای انسانی است.
یا مبدء المبادی و یا علت العلل
هم مبتدا تویی همه را هم تو منتها
هوش مصنوعی: ای مبدأ همه چیز و علت تمام علل، تو آغاز و پایان همه هستی.
جز ذات کاملت لمن الملک فی الوجود؟
جز علم شاملت لمن الحکم فی القضا؟
هوش مصنوعی: آیا کسی در این دنیا وجود دارد که بدون ذات کامل تو مالکیت داشته باشد؟ آیا کسی هست که بدون دانش جامع تو بتواند در امور قضاوت کند؟
با هیچ کس نه ای و جدا از تو نیست کس
در هیچ جا نه ای و تهی نیست از تو جا
هوش مصنوعی: هیچکس به اندازه تو تنها نیست و در هیچ جایی خالی از وجود تو نیست.
هستی نماست هستی غیر و تمام نیست
هستیت هستی است ولی نیستی نما
هوش مصنوعی: هستی تنها نمایشی از وجود است و واقعیت خارجی ندارد. آنچه به عنوان هستی میشناسیم، در واقع همان وجود ماست، اما در حقیقت، نمادی از نبود است.
سنگی که می فتد ز سر کوه بر زمین
گردی که می رود ز ته پای بر هوا
هوش مصنوعی: سنگی که از بالای کوه به پایین میافتد، به زمین میرسد و گرد و غبار که از زیر پا بلند میشود، در هوا معلق میماند.
هر ذره ای که جلوه کند در شعاع مهر
هر قطره ای کز ابر به حسرت شود جدا
هوش مصنوعی: هر چیزی که در پرتو نور عشق جلوهگر شود، مانند قطرهای است که از ابر به خاطر دلتنگی جدا میشود.
برقی که می جهد ز رگ تیره فام ابر
ابری که هم ز خنده برق است در بکا
هوش مصنوعی: برق درخشانی که از رگهای تیرهی ابر بیرون میجهد، نشانهای از شادی و خندهی ابر است که در عین حال به غم و اندوه نیز اشاره دارد.
شاخی که از وزیدن با دست در سماع
مرغی که از دمیدن برگست در نوا
هوش مصنوعی: شاخی که با وزیدن باد به حرکت درآمده، شبیه به پرندهای است که با دمیدن خورشید به آواز میآید.
هر غنچه ای که دم زند از تنگی نفس
هر نوگلی که وا شود از سیلی صبا
هوش مصنوعی: هر غنچهای که از فشاری که بر آن است، صدایی از خود در میآورد و هر گلی که به خاطر نسیم ملایمی باز میشود.
رویی که از پریدن رنگست در شکست
مویی که از شکستن افزایدش بها
هوش مصنوعی: صورت زیبایی که از رنگ پریدگی ناشی میشود، با شکستن موهایش ارزش و جلوه بیشتری پیدا میکند.
هم آب در روانی و هم باد در روش
هم سنگ در گرانی و هم موج در شنا
هوش مصنوعی: در این بیت به ترکیب و توازن عناصر طبیعی اشاره شده است. در یک طرف، آب به صورت روان و جاری است و باد در حال حرکت و جلو رفتن. در طرف دیگر، سنگ به عنوان نمادی از ثبات و سنگینی معرفی میشود و موج نیز به شنا و حرکت در آب اشاره دارد. به طور کلی، این بیان به تعادل و تعامل بین عناصر مختلف زندگی و طبیعت میپردازد.
این جمله شکر جود تو دارند بر زبان
این جمله سر به سوی تو دارند در دعا
هوش مصنوعی: این جمله نشاندهنده شکرگزاری و قدردانی از generosity و بزرگواری توست. افراد در دعا و درخواستهای خود به سمت تو روی میآورند و از تو خواهش میکنند.
نه، بلکه جمله شکر تواند و سپاس تو
حمدند و مدحتند و ثنایند مرترا
هوش مصنوعی: شکر و سپاس تو به حدی است که قابل بیان نیست و تمام ستایشها و قدردانیها در برابر تو کم است.
حمدست هر چه مشعر تعظیم منعم است
گر جوهرست و گر عرض و صوت یا صدا
هوش مصنوعی: تمام ستایشها از آن کسی است که نعمتها را بخشیده است، خواه آن نعمتها به شکل جوهر (چیزهای مادی)، یا عرض (خصوصیات و حالاتی) و یا صوت و صدا باشند.
معنی است رهنمای مطالب به هر کلام
در گوش لفظ از پی معنی است آشنا
هوش مصنوعی: معنی، راهنمای محتوای مطالب است و هر واژهای در تلاش است تا به فهم آن معنا کمک کند؛ مانند یک راهنما که در گوش ما میخواند و ما را به شناخت بیشتری میرساند.
چون هر چه هست پرتوی از فیض ذات تست
سوی تو هر چه هست خرد راست رهنما
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد در واقع انعکاسی از نعمت و فیض وجود تو است و هر چه را که میبینی، عقل و خرد همانند یک راهنمای درست، تو را به سمت تو میبرد.
ما را چه حد که حمد تو گوییم و شکر تو
هم خود ترا رسد که کنی خویش را ثنا
هوش مصنوعی: ما چه اندازه میتوانیم تو را ستایش کنیم و شکرگزار باشیم در حالی که خودت لایقترین کسی هستی که باید خود را مدح و ستایش کنی.
لیک از زبان ماست که بر خویش کرده ای
این شکرها که ریخته از ارض تا سما
هوش مصنوعی: اما آنچه که میگویی به خودت برمیگردد، این نعمتها و شکرهایی که از زمین تا آسمان جاری شدهاند.
سر می نهد به سجده شکر تو بر زمین
سنگی ز کوه اگر فتد و برگی از صبا
هوش مصنوعی: اگر برگی از نسیم بر زمین سنگی کوه بیفتد، سر به سجده شکر تو میگذارم.
حکم تراست ممتثل امر ترا مطیع
هم بحر در تلاطم و هم کوه در صدا
هوش مصنوعی: تو فرماندهی و من پیرو دستورات تو هستم، مثل دریا که در هیجان و تلاطم است و مانند کوه که در سکوتش استوار و شکوهمند میماند.
چرخ از تو در تحرک و خاک از تو در سکون
ماه از تو در تنور و مهر از تو در ضیا
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف تأثیرات وجودی و قدرت الهی اشاره دارد. در اینجا، چرخ یعنی گوی آسمانی یا گردش زمان تحت تأثیر وجود توست، در حالی که زمین به دلیل تو در حالت آرامش قرار دارد. همچنین، ماه به نوعی در آتش تنور نمایان شده و خورشید در نور و روشنیاش به تو نسبت داده شده است. این تصاویر نشانگر تأثیر عمیق و همهجانبهٔ وجود یک شخص خاص بر عناصر طبیعی و کیهانی است.
مور از تو در شکنجه خاکست دانه یاب
کرم از تو در میانه سنگست در چرا
هوش مصنوعی: مور در حالتی از رنج و عذاب، از خاک دانهای پیدا میکند، و کرم نیز در میان سنگها زندگی میکند و به دنبال علف میگردد.
هم نطفه در رحم ز تو اجری خور نصیب
هم دانه در مشیمه خاک از تودر نما
هوش مصنوعی: تو هم چون نطفهای در رحم، روزی خود را میگیری و هم چون دانهای در دل خاک، سرنوشتی از تو آشکار میشود.
در چوب تر ز تو بدن مرده راکفن
در خاک خشک از تو تن زنده را غذا
هوش مصنوعی: اگر چوب تر را برای دفن بدن مرده استفاده کنی، در خاک خشک میتوانی بدن زنده را تغذیه کنی.
شبنم کتان فکنده به مهتاب برگ گل
کش هست نازبالش حفظ تو متکا
هوش مصنوعی: مهتاب با نورش بر روی گلها شبنم میافشاند و این جا، برگ گل مانند بالش نازک و لطیفی است که به آرامی از تو محافظت میکند.
از قالب رونده کنی پشم در کلاه
وز بوتة دمنده نهی پنبه در قبا
هوش مصنوعی: اگر پشم را از کلاه بیرون بکشی و پنبه را از دمنده خارج کنی و در قبا بگذاری، کاری که انجام میدهی، به نوعی نشاندهنده تغییر یا جابجایی است. شما در حال تغییر وضعیت یا حالتی هستید که قبلاً وجود داشته و آن را به نحوی دیگر سازماندهی میکنید.
در خار زهردار نهی چشمه عسل
وانگاه در عسل نهی از لطف خود شفا
هوش مصنوعی: در میان خاری که زهرآگین است، چشمهای از عسل قرار دادهای و سپس به لطف خود، در همان عسل آرامش و شفا ایجاد میکنی.
در برگ و بار سبزه تر تا گیاه خشک
هر رنج را شفا ز تو هر درد را دوا
هوش مصنوعی: در سبزی و سرزندگی گیاهان تا گیاهان خشک، هر دردی را از تو درمان میگیرد و هر گونه رنجی را شفا میبخشی.
یا محیی العظام اذا کانت الرفات
یا منشی النفوس اذا کانت الهبا
هوش مصنوعی: ای زندهکنندهی استخوانها زمانی که فقط خاک شدهاند، ای نویسندهی روحها زمانی که به صورت بخار درآمدهاند.
یامن یحرک النفس اذ کان قد سکن
یا من یجدد البدن اذ کان قد بلی
هوش مصنوعی: ای کسی که نفس را به حرکت درمیآوری وقتی که ساکن شده، و ای کسی که بدن را تجدید میکنی وقتی که کهنه و فرسوده شده است.
یا کاینا وجود قدیم الی الابد
یا باقیا بقاء دوام بلا فنا
هوش مصنوعی: ای که وجودت از همیشه بوده و تا ابد نیز باقی خواهد ماند، یا ای که بقای تو بدون هیچ فنا و زوالی است.
لا ورقه تساقطت ام حبه نمت
الا و فی خزائن غیبک علمها
هوش مصنوعی: هیچ برگی وجود ندارد که بر زمین بیفتد یا دانهای نباشد که رشد کند، مگر این که در خزانههای غیب تو، علم آن موجود است.
علمت محیط جمله و ذاک هوالقدر
قبل از وجود جمله و ذاک هوالقضا
هوش مصنوعی: دانش تو به همه چیز احاطه دارد و این همان اندازه و مقام است که پیش از وجود هر چیزی مقرر شده، و این همان تقدیر است.
ما غیر رحمت تو نداریم موتمن
ما غیر درگه تو نداریم ملتجا
هوش مصنوعی: ما جز رحمت تو به کسی اعتماد نداریم و جز درگاه تو به جایی پناه نمیبریم.
ما بنده و خلاف رضای تو حاش حاش
جز تو نه التجا به در جز تو لا و لا
هوش مصنوعی: ما بندگان تو هستیم و برخلاف خواستهات هیچ پناهی نداریم؛ جز تو به هیچکس دیگر زاری نمیکنیم و هیچ دیگر را نمیپرستیم.
فیاض خود تویی و منم بنده ضعیف
خورشید خود تویی و منم ذره هبا
هوش مصنوعی: تو بخشندهای و من تنها یک بنده ضعیف هستم، تو خورشید منی و من مثل ذرهای از نور تو هستم.
گر خوانیم فانک فعال ما ترید
ور رانیم فانت قدیر لما تشا
هوش مصنوعی: اگر بگوییم که خداوند، فقط خواستههای ما را به انجام میرساند، و اگر فراری باشیم از او، او به هر آنچه بخواهد دست مییابد.
لیکن چو رحمت تو وسیع است ای من
لیکن چو فیض لطف تو عامست اینما
هوش مصنوعی: اما ای محبوب من، رحمت و لطف تو بسیار گسترده و همگانی است.
فلئن رحمتنی فبفضلک بلا عوض
و لئن رددتنی فانا المستحق ذا
هوش مصنوعی: اگر به من رحم کنی، این کار از روی فضل و بیمعاوضهٔ تو خواهد بود و اگر مرا رد کنی، من سزاوار آن هستم.
یارب به فضل خود که بیامرزیم گناه
یا رب به لطف خود که ببخشائیم خطا
هوش مصنوعی: خدایا، به بزرگوری و رحمتت، ما را ببخش گناهانمان را؛ خدایا، به مهربانیات، خطاهایمان را نادیده بگیر.
یا شافع المشفع خیرالمشفعین
والناصر المکرم بالنصر والاخا
هوش مصنوعی: ای شافع بزرگ که بهترین شفاعتکنندگان هستی و یاور بزرگواری که با کمک و یاریات کسان را گرامی میداری، و ای برادر.