شمارهٔ ۳۲ - قصیده
نه مهر من طلبی نه سر وفا داری
چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری
به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید
به بند هجر دلم چند مبتلا داری
به غمزه خون دلم ریختی روا باشد
به بوسه وجه چنان چند خونبها داری
مرا ندیده کنی چون گذر کنی بر من
تو را نگویم و دانم که سر کجا داری
منم که از دل و جان دوست تر تو را دارم
توئی که از همگان خوارتر مرا داری
مرا نشاید گر در وفا ندارم پای
تو را مباح بود گر سر جفا داری
ولیک صعب تغابن بود که با چو منی
وفا نداری و با یار ناسزا داری
میان نیک و بد و کفر و دین و درد و ستم
ز حکم قاطع خود خط استوا داری
برون جهد ز خم چرخ مرکبت گه سیر
گر از عنانش یک لحظه دست وا داری
زهی خجسته کمیتی که زیر ران ملک
سیاحت قدر و سرعت قضا داری
اگر رهات کند شه زمین ساکن را
به باد سیر چو بر آب آسیا داری
ز کهربا ببرد خاصیت به قوت تو
اگر تو کاهی در جنب کهربا داری
اجل ز لقمه لطف تو ممتلی ماند
گرش ز شربت شمشیر ناشتا داری
خدای ملک جهان بر تو ختم خواهد کرد
که در کمال هنر حد منتها داری
بسی سوار ز شمشیر خود فنا کردی
بسی دلیر به زندان خود نوا داری
مخالف از تو کجا جان برد که روز مصاف
ظفر به پیش رخ و فتح بر قفا داری
به فتح ها و ظفرها که کرده در دین
فرشتگان سما را بر آن گوا داری
کنون سزاست که این نصرت مبارک را
طراز جمله ظفرها و فتح ها داری
سعادت تو چنان باد کز خدای جهان
هزار فتح به سالی چنین عطا داری
رسید عید، به عادت طرب کن و می خور
که ملک بی خلل و عمر بی فنا داری
منم عطای تو را بنده و یقین دانم
که در ستایش خویشم سخن روا داری
چه احتشام بود بیش ازین که در ساعت
به چشم لطف نظر بر من گدا داری
خدایا با ظفر و فتح و قهر خصم تو را
بقا دهاد دو چندان که تو هوا داری
به طول و عرض چنان باد ملک تو که درو
چو مصر و شام دو صد شهر و روستا داری
به حد غرب سر مرز اندلس گیری
به سوی شرق خط ملک تا ختا داری
قرار و قاعده ملک چون ترازو راست
برای عالی لا زال عالیا داری
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نه مهر من طلبی نه سر وفا داری
چو دوستدار توأم دشمنم چرا داری
هوش مصنوعی: نه محبت و علاقهای از تو میبینم و نه وفایی دارم. وقتی که من به تو عشق میورزم، چرا باید از جانب تو با دشمنی مواجه شوم؟
به دست مهر تو جانم اسیر شد، شاید
به بند هجر دلم چند مبتلا داری
هوش مصنوعی: به خاطر محبت تو جانم در تار و پود عشق گرفتار شد و شاید دلم به خاطر دوری تو چندین بار دچار رنج و درد شده است.
به غمزه خون دلم ریختی روا باشد
به بوسه وجه چنان چند خونبها داری
هوش مصنوعی: با نگاهی که به قلب من انداختی، به راحتی میتوانی غم و اندوه مرا بیفزایی. چقدر میارزد که بخواهی به زیباییات بوسهای بدهی، در حالی که این درد و رنجی که میکشی، بهایی دارد.
مرا ندیده کنی چون گذر کنی بر من
تو را نگویم و دانم که سر کجا داری
هوش مصنوعی: اگر از کنار من بگذری و مرا نبینی، چیزی به تو نخواهم گفت، اما خوب میدانم که کجا ایستادهای.
منم که از دل و جان دوست تر تو را دارم
توئی که از همگان خوارتر مرا داری
هوش مصنوعی: من کسی هستم که با تمام وجودم تو را بیشتر از هر کسی دوست دارم، اما تو مرا پایینتر از همه میدانی.
مرا نشاید گر در وفا ندارم پای
تو را مباح بود گر سر جفا داری
هوش مصنوعی: اگر من در وفا و صداقت نتوانم به پای تو شوم، پس میتوانی به راحتی به من ظلم کنی.
ولیک صعب تغابن بود که با چو منی
وفا نداری و با یار ناسزا داری
هوش مصنوعی: اما دشوار است که در چنین شرایطی، کسی مثل من به تو وفادار باشد، در حالی که تو به دوستانت بد میگویی.
میان نیک و بد و کفر و دین و درد و ستم
ز حکم قاطع خود خط استوا داری
هوش مصنوعی: در وسط نیکی و بدی، اعتقاد و بیاعتقادی، رنج و ظلم، تو باید مرز روشنی با در نظر گرفتن عقل و منطق خود داشته باشی.
برون جهد ز خم چرخ مرکبت گه سیر
گر از عنانش یک لحظه دست وا داری
هوش مصنوعی: از مسیر زندگی خارج نشو و اجازه نده که مشکلات تو را در هم بشکند؛ زیرا اگر یک لحظه کنترل خود را از دست بدهی، ممکن است به بیراهه بروی.
زهی خجسته کمیتی که زیر ران ملک
سیاحت قدر و سرعت قضا داری
هوش مصنوعی: چه مبارک است این جمع و جوری که زیر پای پادشاه، او را در سفر به اندازهی ارزشی که دارد و با سرعتی که قضا معین کرده، میبرد.
اگر رهات کند شه زمین ساکن را
به باد سیر چو بر آب آسیا داری
هوش مصنوعی: اگر پادشاه زمین تو را آزاد کند، مانند این است که به باد سپردهای و مانند آبی که در آسیاب میچرخد، در حال گردیدن هستی.
ز کهربا ببرد خاصیت به قوت تو
اگر تو کاهی در جنب کهربا داری
هوش مصنوعی: اگر خاصیت کهربا به قدرت تو منتقل شود، آنگاه دیگر نمیتوانی به خاطر وجود کهربا، خودت را کوچک و کمارزش بشماری.
اجل ز لقمه لطف تو ممتلی ماند
گرش ز شربت شمشیر ناشتا داری
هوش مصنوعی: مرگ به خاطر نعمتهای تو همیشه در انتظار مانده، حتی اگر از نوشیدن شمشیری در حال گرسنگی بیخبر باشی.
خدای ملک جهان بر تو ختم خواهد کرد
که در کمال هنر حد منتها داری
هوش مصنوعی: خداوند جهان بر تو مدد خواهد رساند زیرا که تو در اوج هنر و مهارت قرار داری.
بسی سوار ز شمشیر خود فنا کردی
بسی دلیر به زندان خود نوا داری
هوش مصنوعی: بسیاری از سواران با شمشیر خود از بین رفتهاند و بسیاری از دلیران در زندان خود در دل نوا دارند.
مخالف از تو کجا جان برد که روز مصاف
ظفر به پیش رخ و فتح بر قفا داری
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند در برابر تو ایستادگی کند، چرا که در روز نبرد، پیروزی در جلوی چشمت و شکست در پشت سرت است.
به فتح ها و ظفرها که کرده در دین
فرشتگان سما را بر آن گوا داری
هوش مصنوعی: فرشتگان آسمان به پیروزیها و موفقیتهای او در دین شهادت میدهند.
کنون سزاست که این نصرت مبارک را
طراز جمله ظفرها و فتح ها داری
هوش مصنوعی: حالا وقت آن رسیده که این پیروزی شیرین را به عنوان الگوی تمامی موفقیتها و پیروزیها در نظر بگیری.
سعادت تو چنان باد کز خدای جهان
هزار فتح به سالی چنین عطا داری
هوش مصنوعی: خوشبختی تو به اندازهای باشد که خداوند جهانی به تو در هر سال هزار پیروزی عطا کند.
رسید عید، به عادت طرب کن و می خور
که ملک بی خلل و عمر بی فنا داری
هوش مصنوعی: عید فرارسیده است، بنابراین به سنت خود شاد باش و شراب بنوش زیرا تو دارای سلطنتی پایدار و عمری جاودان هستی.
منم عطای تو را بنده و یقین دانم
که در ستایش خویشم سخن روا داری
هوش مصنوعی: من بنده هدیه تو هستم و مطمئنم که در ستایش من حق سخن گفتن داری.
چه احتشام بود بیش ازین که در ساعت
به چشم لطف نظر بر من گدا داری
هوش مصنوعی: چه شان و احترام بزرگی است که در این لحظه، با نگاه رحمت بر من گدایی نظر میافکنید.
خدایا با ظفر و فتح و قهر خصم تو را
بقا دهاد دو چندان که تو هوا داری
هوش مصنوعی: خدایا، با پیروزی و غلبهای که به ما میدهی، دشمنان تو را به طور کامل شکست ده و به ما قدرتی ببخش که تو از ما پشتیبانی میکنی.
به طول و عرض چنان باد ملک تو که درو
چو مصر و شام دو صد شهر و روستا داری
هوش مصنوعی: ملک تو آنقدر وسیع و بزرگ است که در آن به مانند مصر و شام، صدها شهر و روستا وجود دارد.
به حد غرب سر مرز اندلس گیری
به سوی شرق خط ملک تا ختا داری
هوش مصنوعی: به نقطهی غربی که مرز اندلس است برو و تا خط شرقی که سرزمین ختا است، قلمرو خود را تا آنجا بکش.
قرار و قاعده ملک چون ترازو راست
برای عالی لا زال عالیا داری
هوش مصنوعی: وقتی که نظم و قانون یک کشور به درستی و به اندازه باشد، برتری و مقام بلندبالایی هم به دست میآید.