شمارهٔ ۹۷
جفای لالهرخان راحت و فراغ من است
هر آنچه داغ بود پیش خلق باغ من است
سزد که آتش دل بر فلک زبانه کشد
ازین هوی که شب و روز در دماغ من است
دلم ربود و در آتش فگند و گفت به ناز
دگر کجا رود این صید چون به داغ من است
دلی که طایر بستانسرای جنت بود
بسی شب است که پروانهٔ چراغ من است
چو من به کلبهٔ احزان شدم خراب چه سود
که بوی پیرهن از دور در سراغ من است
حریف جور نیی دل مده به ساقی دور
درین شراب نظر کن که در ایاغ من است
چه عیش و ناز فغانی، نصیب دشمن باد
چنین حضور که در گوشهٔ فراغ من است
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جفای لالهرخان راحت و فراغ من است
هر آنچه داغ بود پیش خلق باغ من است
هوش مصنوعی: درد و رنجی که از دیدن چهرههای زیبا میکشم، برایم آرامش و آسایش است. هر چیزی که برای من عذاب آور باشد، در نظر دیگران خوشی و سرسبزی به نظر میآید.
سزد که آتش دل بر فلک زبانه کشد
ازین هوی که شب و روز در دماغ من است
هوش مصنوعی: شایسته است که آتش دل من به آسمان شعله بکشد، زیرا این احساسات و عواطف در تمام ساعات شب و روز در فکر و ذهن من جاری است.
دلم ربود و در آتش فگند و گفت به ناز
دگر کجا رود این صید چون به داغ من است
هوش مصنوعی: دل من را ربود و به آتش انداخت و گفت: این صید که در دام من است، دیگر کجا میتواند برود؟
دلی که طایر بستانسرای جنت بود
بسی شب است که پروانهٔ چراغ من است
هوش مصنوعی: دل من شبیه پرندهای است که در باغ بهشت زندگی میکند، اما حالا در شبهای زیاد به دور چراغ من میگردد مانند پروانه.
چو من به کلبهٔ احزان شدم خراب چه سود
که بوی پیرهن از دور در سراغ من است
هوش مصنوعی: وقتی به کلبهی اندوه پناه بردم و وضعیت نامناسبی پیدا کردم، چه فایده که بوی پیراهنی از دور به یاد من میآید.
حریف جور نیی دل مده به ساقی دور
درین شراب نظر کن که در ایاغ من است
هوش مصنوعی: به کسی که در عشق و محبت با تو همدلی ندارد، دل نسپار. به ساقی بگو که در این شراب نگاه کن؛ چون آنچه در این گوهر دیدهام، به خودی خود زیبایی دارد.
چه عیش و ناز فغانی، نصیب دشمن باد
چنین حضور که در گوشهٔ فراغ من است
هوش مصنوعی: چه خوشی و لذتی است وقتی که دشمنان من در حال جشن و خوشگذرانی هستند، در حالی که من در گوشهای به تنهایی و بدون کسی نشستهام.

بابافغانی