گنجور

شمارهٔ ۲۸

آنم که سر نمیکشم از خنجر بلا
دارم ز عشق روی تو سر در سر بلا
عشقم ادیب و تختهٔ تعلیم لوح صبر
تن نسخهٔ ملامت و دل دفتر بلا
هرگز ز یمن سایهٔ سنگ پریوشان
خالی نشد خرابه‌ام از زیور بلا
درمانده است مهرهٔ عقلم به نرد عشق
از کعبتین چشم تو در ششدر بلا
استاده‌ام به کشتن و آویختن چو شمع
از هیچ رو نمی‌گذرم از در بلا
چندین چراغ شعله کشید از شراره‌ام
آری به تن شدم علم لشکر بلا
دایم به جنگ و عربده، ترخان مجلسم
یعنی مدام سرخوشم از ساغر بلا
القصه روزگار به صد رنگم آزمود
در بوتهٔ محبت و مجمر بلا
سنگ حصار عشق فغانی دل من‌ است
دیوانه‌ام برآمده در کشور بلا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آنم که سر نمیکشم از خنجر بلا
دارم ز عشق روی تو سر در سر بلا
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که از مشکلات و سختی‌ها نمی‌ترسم و به خاطر عشق تو، هر گونه رنجی را تحمل می‌کنم.
عشقم ادیب و تختهٔ تعلیم لوح صبر
تن نسخهٔ ملامت و دل دفتر بلا
هوش مصنوعی: عشقم مانند یک نویسنده است و تخته‌ی آموزش، نشان‌دهنده‌ی صبر من است. دل‌ من به ملامت و سختی‌ها شبیه یک دفتر پر از مشکلات است.
هرگز ز یمن سایهٔ سنگ پریوشان
خالی نشد خرابه‌ام از زیور بلا
هوش مصنوعی: هیچ‌گاه زمین زیر سایه‌ی سنگینی پریشان‌حالی خالی نبوده است، خرابه‌ی من همواره با زینت درد و رنج پر شده است.
درمانده است مهرهٔ عقلم به نرد عشق
از کعبتین چشم تو در ششدر بلا
هوش مصنوعی: عقل من از محبت تو ناتوان و درمانده است، زیرا عشق تو مرا در دوچشمت گرفتار کرده و به درد و بلا انداخته است.
استاده‌ام به کشتن و آویختن چو شمع
از هیچ رو نمی‌گذرم از در بلا
هوش مصنوعی: من تا آخرین لحظه‌ام به مقاومت و تلاش ادامه می‌دهم، مانند شمعی که نمی‌گذارد از گرما و آتش بگذرد، هرگز از مشکلات و سختی‌ها عقب‌نشینی نخواهم کرد.
چندین چراغ شعله کشید از شراره‌ام
آری به تن شدم علم لشکر بلا
هوش مصنوعی: چندین شمع از شعله های آتش من روشن شده است، بله من در برابر مشکلات و بلاهای سخت، تبدیل به یک علم و نشانه شدم.
دایم به جنگ و عربده، ترخان مجلسم
یعنی مدام سرخوشم از ساغر بلا
هوش مصنوعی: مدام در حال جدال و پرخاش هستم، اما در عین حال، از مشکلات و سختی‌ها لذت می‌برم و از زندگی شاد و سرخوشم.
القصه روزگار به صد رنگم آزمود
در بوتهٔ محبت و مجمر بلا
هوش مصنوعی: در نهایت، زندگی مرا به اشکال مختلف آزمایش کرد؛ در آتش عشق و در سختی‌ها و مشکلات.
سنگ حصار عشق فغانی دل من‌ است
دیوانه‌ام برآمده در کشور بلا
هوش مصنوعی: عشق همانند سنگی محکم بر دور دل من است و من دیوانه‌وار در دنیای مشکلات در حال زندگی هستم.