گنجور

شمارهٔ ۱۴۶

یار باید که غم یار خورد یار کجاست
غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست
ماه من روشنی دیده ی بیدار منست
یا رب آن روشنی دیده ی بیدار کجاست
دلم افگار شد از داغ و بمرهم نرسید
سوختم مرهم داغ دل افگار کجاست
زخم خاریست مرا در دل از آن غنچه ی گل
خون روانست و عیان نیست که آن خار کجاست
نرگس از چشم تو مردم کشی آموخت ولی
چشم او را مژه و غمزه ی خونخوار کجاست
زهر چشم و سخن تلخ ز اندازه گذشت
آن شکر خنده و شیرینی گفتار کجاست
نیست در حلقه ی مستان تو بیگانه کسی
همه یارند درین دایره اغیار کجاست
شد گرفتار فغانی بکمند غم عشق
کس نپرسید که آن صید گرفتار کجاست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یار باید که غم یار خورد یار کجاست
غم دل هست فراوان دل غمخوار کجاست
هوش مصنوعی: محبوب باید کسی باشد که در غم دیگران سهیم شود. اما او کجاست که دل پر از غم دارم؟ کسی که دلش برای دیگران بتپد و نگران حال آنها باشد، کجاست؟
ماه من روشنی دیده ی بیدار منست
یا رب آن روشنی دیده ی بیدار کجاست
هوش مصنوعی: ماه من نوری است که چشم بیدار من را روشن می‌کند، اما خدایا آن نور کجاست؟
دلم افگار شد از داغ و بمرهم نرسید
سوختم مرهم داغ دل افگار کجاست
هوش مصنوعی: دل من از غم و درد درونم بسیار ناراحت و بی‌قرار است و هیچ کس نیامده است تا ضامن آرامش و التیام بخش دل شکسته‌ام باشد. سوختم و دردم را کسی نمی‌بیند؛ پس مرهم این درد کجاست؟
زخم خاریست مرا در دل از آن غنچه ی گل
خون روانست و عیان نیست که آن خار کجاست
هوش مصنوعی: زخمی که از خار گل در دل من نشسته، باعث می‌شود که خونم بریزد، ولی نمی‌دانم آن خار دقیقاً کجاست.
نرگس از چشم تو مردم کشی آموخت ولی
چشم او را مژه و غمزه ی خونخوار کجاست
هوش مصنوعی: نرگس از نگاه تو چگونگی کشتن را یاد گرفت، اما کجاست آن مژه و نازک‌دلی که بتواند با زیبایی و فریبایی خود دیگران را مجذوب کند؟
زهر چشم و سخن تلخ ز اندازه گذشت
آن شکر خنده و شیرینی گفتار کجاست
هوش مصنوعی: به خاطر زهرآلود بودن نگاه و تلخی کلام، هیچ نشانی از شادی و شیرینی در سخن اش وجود ندارد.
نیست در حلقه ی مستان تو بیگانه کسی
همه یارند درین دایره اغیار کجاست
هوش مصنوعی: در جمع مستان، هیچ بیگانه‌ای وجود ندارد و همه در این دایره دوستان هستند. پس چرا باید غریبه‌ای در میان باشد؟
شد گرفتار فغانی بکمند غم عشق
کس نپرسید که آن صید گرفتار کجاست
هوش مصنوعی: در میانه‌ی درد و غم عشق، دلم به شدت نگران شده و هیچ‌کس از حال و روز من، که گرفتار این عشق شده‌ام، خبر نمی‌گیرد و نمی‌پرسد کجا هستم و در چه وضعیتی به سر می‌برم.