گنجور

شمارهٔ ۱۲۱

دمی که آن گل خندان به قصد خون منست
ز خوی نازک او نیست از جنون منست
به ناامیدی از آن آستان شدم محروم
نشان بخت بد و طالع زبون منست
برون ز بزم طرب سوزدم به خنده چو شمع
کسی که بی‌خبر از آتش درون منست
رقم به منصب فرهادیم کشید قضا
که بار خاطر من کوه بیستون منست
مران به گریه‌ام ای باغبان ز گلشن خویش
که آب و رنگ گل از اشک لاله‌گون منست
تو خود به عشوه نظر کن به سوز گفتارم
چه احتیاج به افسانه و فسون منست
دلیل سوز فغانی بس است آتش آه
نشان داغ درون شعلهٔ برون منست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دمی که آن گل خندان به قصد خون منست
ز خوی نازک او نیست از جنون منست
هوش مصنوعی: لحظه‌ای که آن گل زیبا با نیت آسیب زدن به من می‌خندد، این از نازکی رفتارش نیست، بلکه نتیجه دیوانگی من است.
به ناامیدی از آن آستان شدم محروم
نشان بخت بد و طالع زبون منست
هوش مصنوعی: به خاطر ناامیدی از آن درگاه، از نعمت‌های آن محروم مانده‌ام و این نشان‌دهنده‌ی بدشانسی و سرنوشت بد من است.
برون ز بزم طرب سوزدم به خنده چو شمع
کسی که بی‌خبر از آتش درون منست
هوش مصنوعی: من از شادی و سرور بیرون زدم و مثل شمع خندیدم، در حالی که کسی که از آتش درون من بی‌خبر است، به حال من توجه ندارد.
رقم به منصب فرهادیم کشید قضا
که بار خاطر من کوه بیستون منست
هوش مصنوعی: سرنوشت مرا به مشاغل سخت کشانده است، مانند فرهاد که به خاطر عشقش کوه بیستون را حفر کرد؛ زیرا بار سنگین احساسات من نیز برایم همانند کوه بیستون است.
مران به گریه‌ام ای باغبان ز گلشن خویش
که آب و رنگ گل از اشک لاله‌گون منست
هوش مصنوعی: ای باغبان، مرا به گریه نرسان، زیرا اشک من مانند رنگ و آب گل‌هاست و از آن می‌تراود.
تو خود به عشوه نظر کن به سوز گفتارم
چه احتیاج به افسانه و فسون منست
هوش مصنوعی: به زیبایی و با نگاهی عاشقانه به من بنگر، که سخنانم چه اندازه پرشور و نافذ است و نیازی به داستان‌ها و افسانه‌ها ندارم.
دلیل سوز فغانی بس است آتش آه
نشان داغ درون شعلهٔ برون منست
هوش مصنوعی: شعله‌های آتش و سوز و غم من، نشان دهنده‌ی دردی است که در دل دارم. این آتشی که بیرون می‌بینید، نشانه‌ای از عواطف و احساسات عمیق درون من است.