شمارهٔ ۱۱۵
سرو من زلف پریشان بر رخ گلگون شکست
بر گل سیراب جعد سنبل مفتون شکست
خنده بر افسانه ی شیرین لبان زد در سخن
لعل میگونت که قدر لؤلوی مکنون شکست
بنده ی آن سرو آزادم که در گشت چمن
حسن شاخ گل بناز و شیوه ی موزون شکست
داشتم آسیب دوران سنگ بیدادش رسید
بیش ازینم گر دلی نشسکته بود اکنون شکست
حاش لله از جفای او شکایت چون کنم
نخل عمر من ز باد محنت گردون شکست
گرنه از مردم بمجنون بود لیلی را نظر
در میان بهر چه آخر کاسه ی مجنون شکست
چشم می دارم که آخر غنچه ی دردی شود
هر سر خاری کزان گل در دل پر خون شکست
ساغر عیشم که محکم بود در چنگ قضا
حیرتی دارم که از سنگ ملامت چون شکست
از دم گرم فغانی دوش در بزم طرب
مست شد مطرب چنان کز بیخودی قانون شکست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرو من زلف پریشان بر رخ گلگون شکست
بر گل سیراب جعد سنبل مفتون شکست
هوش مصنوعی: سرو من با زلفهای نامنظمش بر چهرهی گلگونش شکسته است و در میان گلهای خیس، جعد سنبل نیز به طرز جذبکنندهای از هم گسسته است.
خنده بر افسانه ی شیرین لبان زد در سخن
لعل میگونت که قدر لؤلوی مکنون شکست
هوش مصنوعی: خندهای بر داستانهای شیرین لبان تو زد، در حالی که در گفتارت مانند لعل زیباست و نباید قدر لؤلوی نهفته را شکسته ببینی.
بنده ی آن سرو آزادم که در گشت چمن
حسن شاخ گل بناز و شیوه ی موزون شکست
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر زیبایی و آزادی نوعی دیوانگی هستم که زیبایی گلها را در چمن میستایند و به روش موزونی در نیروی شکنندگی خود نمایان میکنند.
داشتم آسیب دوران سنگ بیدادش رسید
بیش ازینم گر دلی نشسکته بود اکنون شکست
هوش مصنوعی: در اثر سختیها و مشکلات زندگی، آنقدر آسیب دیدم که دیگر توان تحمل ندارم. اگر قلبی هم قبلاً شکسته بود، حالا به طور کامل فروریخته است.
حاش لله از جفای او شکایت چون کنم
نخل عمر من ز باد محنت گردون شکست
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم از بیمحلی او گله کنم در حالی که عمر من مانند درختی است که در طوفان مشکلات دنیا شکسته شده است؟
گرنه از مردم بمجنون بود لیلی را نظر
در میان بهر چه آخر کاسه ی مجنون شکست
هوش مصنوعی: اگر نظر لیلی در میان مردم نبود، مجنون چنین دیوانه نمیشد، اما وقتی کاسهی دیوانگیاش شکست، دیگر چه دلیلی باقی ماند؟
چشم می دارم که آخر غنچه ی دردی شود
هر سر خاری کزان گل در دل پر خون شکست
هوش مصنوعی: چشم به راه هستم که در نهایت، غنچهای از درد و رنجی که از عشق بر دل دارم، شکل بگیرد. هر گلی که در دل شکسته و خونی داشته باشد، در واقع یک سر خاری است که به آن امید دارم.
ساغر عیشم که محکم بود در چنگ قضا
حیرتی دارم که از سنگ ملامت چون شکست
هوش مصنوعی: در دنیای شاد و خوشی که به دست سرنوشت در اختیار دارم، دچار شگفتی و ناراحتی هستم چرا که انتقادات و سرزنشها مانند سنگی محکم، ناگهان بر من فرود آمدند و به حالت شکستهای دچارم کردهاند.
از دم گرم فغانی دوش در بزم طرب
مست شد مطرب چنان کز بیخودی قانون شکست
هوش مصنوعی: دیروز در جشن شادی، صدای گرم فغان کسی باعث شد که نوازنده چنان غرق در هیجان و شادی شود که حتی نتهای موسیقی را هم نادیده گرفت و به هم ریخت.

بابافغانی