شمارهٔ ۱۱۰
ترک من جانب صحرا پی نخجیر شدست
هر سر موی دگر بر تن من تیر شدست
در دلش هست که چون آب خورد خون مرا
گرچه با من بزبان چون شکر و شیر شدست
بچه انگیز فرود آورم آن شاهسوار
چکنم کار من از چاره و تدبیر شدست
آنچنان کز همه آن ترک سرآمد بجمال
در جهانداری و لشکرشکنی شیر شدست
نگسلد یکسر مو مهر خیالت ز دلم
آه از این رشته ی زنار که زنجیر شدست
همه را سوختی آن لحظه که بر بام شدی
آفتاب تو بیک جلوه جهانگیر شدست
شعله ی آه فغانی نگر و حال مپرس
کز لب تشنه ی او قوت تقریر شدست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ترک من جانب صحرا پی نخجیر شدست
هر سر موی دگر بر تن من تیر شدست
هوش مصنوعی: دوست من در جستجوی شکار به دشت رفته است، و من از شدت عشق و longing هر لحظه احساس میکنم که تیر غم بر هر تار موی من نشسته است.
در دلش هست که چون آب خورد خون مرا
گرچه با من بزبان چون شکر و شیر شدست
هوش مصنوعی: او در دل خود به من حس حسادت دارد و میخواهد مرا آزار دهد، هرچند که در ظاهر با من به نرمی و شیرینی صحبت میکند.
بچه انگیز فرود آورم آن شاهسوار
چکنم کار من از چاره و تدبیر شدست
هوش مصنوعی: من فرزند خود را به دنیا میآورم، اما آن شاه سوار اجازه نمیدهد. کار من دیگر از تدبیر و برنامهریزی گذشته است.
آنچنان کز همه آن ترک سرآمد بجمال
در جهانداری و لشکرشکنی شیر شدست
هوش مصنوعی: به قدری زیبایی و جذابیت او از همه زیبارویان بیشتر است که در دنیا به مانند یک شیر در میدان جنگ و رهبری میدرخشد.
نگسلد یکسر مو مهر خیالت ز دلم
آه از این رشته ی زنار که زنجیر شدست
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو چنان در دلم ریشه دوانده که نمیتوانم هیچ چیزی را از آن قطع کنم. آه، این احساسات همچون زنجیری به گردن من افتاده و نمیتوانم از آن رهایی یابم.
همه را سوختی آن لحظه که بر بام شدی
آفتاب تو بیک جلوه جهانگیر شدست
هوش مصنوعی: تو در آن لحظه که بر بام رفتی، همه را با زیباییات سوزاندی و تابش تو بهگونهای بود که تمام عالم را فراگرفت.
شعله ی آه فغانی نگر و حال مپرس
کز لب تشنه ی او قوت تقریر شدست
هوش مصنوعی: به تماشای شعلهی دلسوزی نگاه کن و از حال او سوال نکن، زیرا که از لب تشنهاش، توان گفتن و بیان احساساتش فراهم شده است.

بابافغانی