گنجور

شمارهٔ ۱۰۹

ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است
از آب زندگی چه حکایت کند کسی
با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است
خواهی بلند ساز مرا خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است
دارم چنان خیال که نشکسته یی دلم
ورهم شکست چون تو شکستی گذشته است
بنشین دمی و باقی عمرم عدم شمار
کاین یک دو لحظه تا تو نشستی گذشته است
هم در شرابخانه فغانی خراب به
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای دل بیا که نوبت مستی گذشته است
وقت نشاط و باده پرستی گذشته است
هوش مصنوعی: ای دل، بیا که زمان شادی و شادخواری به پایان رسیده است و وقت خوشگذرانی و نوشیدن عیش نیز سپری شده است.
از آب زندگی چه حکایت کند کسی
با دل شکسته یی که ز هستی گذشته است
هوش مصنوعی: کسی که دلش شکسته و از زندگی ناامید شده، نمی‌تواند از آب حیات صحبت کند.
خواهی بلند ساز مرا خواه پست کن
کار من از بلندی و پستی گذشته است
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مرا بالا ببری یا پایین بیندازی، فرقی نمی‌کند، چون من از این کارها گذشته‌ام و به آن‌ها اهمیت نمی‌دهم.
دارم چنان خیال که نشکسته یی دلم
ورهم شکست چون تو شکستی گذشته است
هوش مصنوعی: در ذهنم تصویری دارم که مانند تو قوی و شکست‌ناپذیر است، اما اگر دلم شکسته باشد، مانند تو که گذشته‌ام را به یاد می‌آوری، باید بپذیریم که این شکست، بخشی از زندگی‌ام شده است.
بنشین دمی و باقی عمرم عدم شمار
کاین یک دو لحظه تا تو نشستی گذشته است
هوش مصنوعی: لحظه‌ای بنشین و باقی عمرم را به حساب نیاور، چرا که این یکی دو لحظه‌ای که تو نشسته‌ای، گذشته است.
هم در شرابخانه فغانی خراب به
کارش چو از خرابی و مستی گذشته است
هوش مصنوعی: در میخانه، فغان و ناله‌ی کسی بلند است که از حالت خراب و مستی عبور کرده و به خودآگاهی رسیده است.