گنجور

فصل ۱۳۲

روا بود که از غلبۀ عشق دل رنگ معشوق گیرد تا چون عاشق نفس برآرد بوی معشوق بمشام وقتش رسد همانا این وقتی بود که در ذکر مغلوب شود و قائم بمذکور گردد و آنچه صدیق در غلبات عشق سر بر زانو می‌نهاد چون نفس بر می‌کشید بوی جگر سوخته بمشام مقدسان میرسید در حال غلبۀ ذکر بود و قائم شدن او بمذکور و آنچه خواجه صلوات اللّه علیه فرمود اِنّی لَاَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمنِ مِنْ جانِبِ الْیَمنِ همان سر بود که در بوی جگر سوخته اکابر بود لا اِله اِلَّا اللّهُ یکی از اکابر از خواجه عالم صلعم پرسید که مَتی کُنْتُ ذاکِراً لِرَّبی قالَ اِذا نَسیتَهُ و این از آن اسرار است که آن دل روشن آن شیخ باوقار است فراموشی معشوق در عشق جز در بیشعوری نبود عاشق چون از خود بیشعور شود هر آینه در پرتو آن نور شود از هیبت خود را فراموش کند و چون آثار انوار عظمت بر وی ظاهر شود خود را در او گم کند اِذا نَسیتَهُ درین حال بود ظاهر چنان بود که یکی در حضور پادشاه از کمال عظمت او او را فراموش کند تا در حالی که بخود بازافتد او را از هیئت پادشاه و از کسوت او از حاضران مجلس او پرسند اخبار نتواند کرد و این جمله معنی اِذا نَستهُ است و در کلام مجید آمده است وَاذْکُرْ رَبَّکَ اِذا نَسیتَ. بعضی از ارباب تحقیق گفته‌اند اِذا نَسیتَ نَفْسَک و این مقام مغلوبی است در ذکر و بعضی گفته‌اند اِذا نَسیتَ رَبَّکَ و این در حال مغلوبی است در مذکور وَذلِکَ سِرٌ عَزیزٌ لِمَنْ فَهِمَ.

بر لشکر عشق آنکه منصور بود
از دید وجود خویش مهجور بود
در حالت مغلوبی آن خسته جگر
ذاکر باشد و لیک مذکور بود
فصل ۱۳۱: عاشق همیشه در افتقار بود معشوق همیشه بافتخار بود زیرا که افتقار صفت عاشق است صفت لازمۀ وجود، و افتخار صفت معشوق، صفتی جوهری و ذاتی و افتقار ضد افتخار است و اجتماع محال عقل، افتقار عاشق بمعشوق ظاهر است و استغناء معشوق از عاشق پدید است عاشق افتقار بدو دارد اما معشوق چون خود رادارد او را دارد و او بسرمایۀ حسن غنی است و از برای اکتساب اسباب دنیائی از همه مستغنی است چون او مستغنی بود از غیر و غنی بود بخود هر آینه عاشق بدو مفتقر بود و نیازمند و چون او خود را دارد او بخود غنی است و از غیر مستغنی هر آینه از عاشق و عشق بی نیاز بود و منزه، حاصل معشوق مالک ولایت وجود عاشق است بملکی که زوال پذیر نیست اگر خواجۀ در عرف با بندۀ خود عشق بازد از راه صورت مالک عاشق بود و مملوک معشوق اما از راه معنی مملوک مالک بود و مالک مملوک و این از بوالعجبهای عشق است.فصل ۱۳۳: در حال مغلوبی روا بود که عاشق را پروای رفتن بدر معشوق نبود اگر چه داند که معشوق از کمال جلال بنزد او نیاید و این از آن بود که از مغلوبی او را در خود یابد و این حال بدشواری دست دهد از آنکه عکس معشوق درآینۀ مصفای دل دائم الحضور بود.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)
قالب شعری: رباعی
منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روا بود که از غلبۀ عشق دل رنگ معشوق گیرد تا چون عاشق نفس برآرد بوی معشوق بمشام وقتش رسد همانا این وقتی بود که در ذکر مغلوب شود و قائم بمذکور گردد و آنچه صدیق در غلبات عشق سر بر زانو می‌نهاد چون نفس بر می‌کشید بوی جگر سوخته بمشام مقدسان میرسید در حال غلبۀ ذکر بود و قائم شدن او بمذکور و آنچه خواجه صلوات اللّه علیه فرمود اِنّی لَاَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمنِ مِنْ جانِبِ الْیَمنِ همان سر بود که در بوی جگر سوخته اکابر بود لا اِله اِلَّا اللّهُ یکی از اکابر از خواجه عالم صلعم پرسید که مَتی کُنْتُ ذاکِراً لِرَّبی قالَ اِذا نَسیتَهُ و این از آن اسرار است که آن دل روشن آن شیخ باوقار است فراموشی معشوق در عشق جز در بیشعوری نبود عاشق چون از خود بیشعور شود هر آینه در پرتو آن نور شود از هیبت خود را فراموش کند و چون آثار انوار عظمت بر وی ظاهر شود خود را در او گم کند اِذا نَسیتَهُ درین حال بود ظاهر چنان بود که یکی در حضور پادشاه از کمال عظمت او او را فراموش کند تا در حالی که بخود بازافتد او را از هیئت پادشاه و از کسوت او از حاضران مجلس او پرسند اخبار نتواند کرد و این جمله معنی اِذا نَستهُ است و در کلام مجید آمده است وَاذْکُرْ رَبَّکَ اِذا نَسیتَ. بعضی از ارباب تحقیق گفته‌اند اِذا نَسیتَ نَفْسَک و این مقام مغلوبی است در ذکر و بعضی گفته‌اند اِذا نَسیتَ رَبَّکَ و این در حال مغلوبی است در مذکور وَذلِکَ سِرٌ عَزیزٌ لِمَنْ فَهِمَ.
هوش مصنوعی: جایز است که دل از شدت عشق رنگی به خود بگیرد و در این حالت، مانند عاشق، عطر معشوق به مشامش برسد. این زمانی است که فرد در ذکر غرق می‌شود و به یاد محبوب می‌افتد. وقتی صدیق در شدت عشق، سر بر زانو می‌نهاد، بوی جگر سوخته‌اش به مقدسان می‌رسید و او در حال ذکر به یاد محبوبش بود. خواجه نیز اشاره کرده که او از سمت راست خود نفس رحمان را حس کرده است، که همان بوی جگر سوخته اکابر است. یکی از بزرگان از خواجه پرسید که کی او یاد خدا می‌کند و او پاسخ داد که وقتی او را فراموش کند. این نشان می‌دهد که فراموشی معشوق در عشق به معنای نادانی نیست. عاشق وقتی از خود غافل می‌شود، در پرتو آن نور، خود را فراموش می‌کند و وقتی نشانه‌های عظمت ظاهر می‌شود، وجود خود را در آن گم می‌کند. در این حالت، مانند کسی است که در حضور پادشاه از عظمت او غافل می‌شود و وقتی دوباره به یاد خود می‌آید، نمی‌تواند درباره پادشاه چیزی بگوید. این معنا در آیه‌ای نیز آمده است: "وَاذْکُرْ رَبَّکَ اِذا نَسیتَ." برخی از محققان گفته‌اند که مفهوم "اذا نسیتَ" اشاره به فراموش کردن خود دارد و برخی دیگر به فراموشی خدا. این حالت در ذکر و یاد محبوب سرّی بزرگ و ارزشمند است برای کسانی که آن را درک کنند.
بر لشکر عشق آنکه منصور بود
از دید وجود خویش مهجور بود
هوش مصنوعی: در سپاه عشق، کسی که به مقام و موقعیت بالایی دست یافته باشد، از وجود واقعی خود دور و جدا شده است.
در حالت مغلوبی آن خسته جگر
ذاکر باشد و لیک مذکور بود
هوش مصنوعی: در شرایطی که کسی تحت فشار و ناراحتی قرار دارد، آن شخص همچنان به یاد خدا و ذکر او مشغول است و این یاد و ذکر او در هر حالتی همچنان ادامه دارد.