گنجور

شمارهٔ ۱۴ - هجو دیوان بیگی

وقتی آلو شده در تهران (دو)
همه رفتند پی (دو) به شکی
هست (دو) آنجا میم دو جوان
نیست جز ایران دیوان (دو) به یکی
خواستم از تو هتک پاره کنم
حیف و افسوس نمانده هتکی
دانم از بهر چه کردی داخل
در حمایت سرکی، از در کی
خایه هیائت دولت، چندی است
شده با خایه تو، خانه یکی
فکر ناکرده، مشارالدوله
بستنی داد، چه از صد چه یکی
تو چه وی، کونی بی فکر مباش
فکر حال خود و من کن کمکی
من به اوضاع فلک می خندم
سر خود گیر و برو، ای کلکی!

«باید دانست که دیوان دوبگی موقعی که عارف علیه دولت شعری سرود و با کمال بی انصافی در هیات دولت از عارف سعایت کرد ولی وی با من از سالها خصومت میورزید ،منهم بمناسبت آن موقع ،ابیات ذیل را سرودم.»

آلو که (دو) تا بود دگر باره یکی شد
اکنون (دو) دگر منصب دیوان (دو) بگی شد
هر کس به درستیش، کند فخر در عالم
فخریه این خیره، همانا ترکی شد!
آن کس که بدان شوری، شوریش فلان بود
از بس که فلان خورد، بدین بی نمکی شد!
می خواست هتک پاره نماید، ز وی عارف
اسباب خلاصیش همان بی هتکی شد
بیچاره دو قزوینی اش، آزار نمودند
زین هجو ز قزوینی دیگر کتکی شد
گه (احمد قزوینی) خفتاندش و بر زد
کای خیره فراموش تو کار سبکی شد
گه عارف قزوینی اش این گفت که دانم
از چه ز تو بر هیأت دولت کمکی شد
چندیست که با خایه تو خایه دولت
همسایه یک جا محل و خانه یکی شد
حقا که به بیهوده شود سرزنش از خلق
گرچه ددری گشت و یا خود کلکی شد
زین خایه وی جای زیادی بد و محتاج
بر خایه اغیار، به رسم یدکی شد
بر حضرت (دو) کیست که از ما برساند
که این گونه تو را باعث تصدیع یکی شد
کای «دو» ز دوئیت نبری، صرفه دیگر
بایست یکی بود و یکی گفت و یکی شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقتی آلو شده در تهران (دو)
همه رفتند پی (دو) به شکی
هوش مصنوعی: در تهران، وقتی که تو به قبل از زمانی که باید بروی، همه به دنبال چیزی رفتند که ارزش فکر کردن را دارد.
هست (دو) آنجا میم دو جوان
نیست جز ایران دیوان (دو) به یکی
هوش مصنوعی: در آن مکان، جوانان دوگانه وجود دارند و جز ایران، هیچ دیوانی نمی‌باشد.
خواستم از تو هتک پاره کنم
حیف و افسوس نمانده هتکی
هوش مصنوعی: خواستم از تو عیب یا نقصی پیدا کنم، اما افسوس که چیزی برای پیدا کردن باقی نمانده است.
دانم از بهر چه کردی داخل
در حمایت سرکی، از در کی
هوش مصنوعی: می‌دانم که چرا به پناهگاهی که در آن قرار داری، آمده‌ای و از چه درگاهی وارد شده‌ای.
خایه هیائت دولت، چندی است
شده با خایه تو، خانه یکی
هوش مصنوعی: خجالت و شرم حکومت، مدتی است که با خجالت تو یکجا شده و در یک خانه زندگی می‌کند.
فکر ناکرده، مشارالدوله
بستنی داد، چه از صد چه یکی
هوش مصنوعی: مشارالدوله به یکباره و بی‌فکر بستنی‌ای داده است، حالا چه صد تا یا یکی، تفاوتی ندارد.
تو چه وی، کونی بی فکر مباش
فکر حال خود و من کن کمکی
هوش مصنوعی: به تو چه مربوط که دیگران چه هستند، مهم این است که خودت در حال حاضر چه می‌کنی و به من کمک کن.
من به اوضاع فلک می خندم
سر خود گیر و برو، ای کلکی!
هوش مصنوعی: من به حال و روز آسمان و تقدیر می خندم. تو هم به کار خودت برس و برو، ای شیاد!
«باید دانست که دیوان دوبگی موقعی که عارف علیه دولت شعری سرود و با کمال بی انصافی در هیات دولت از عارف سعایت کرد ولی وی با من از سالها خصومت میورزید ،منهم بمناسبت آن موقع ،ابیات ذیل را سرودم.»
هوش مصنوعی: باید توجه کرد که وقتی عارف علیه دولت شعری سرود و به طور ناعادلانه‌ای در هیئت دولت از عارف بدگویی کرد، او از سال‌ها پیش با من دشمنی داشت. به همین دلیل، من در آن زمان ابیات زیر را سرودم.
آلو که (دو) تا بود دگر باره یکی شد
اکنون (دو) دگر منصب دیوان (دو) بگی شد
هوش مصنوعی: آلو که زمانی دو تا بود، حالا دوباره یکی شده است. اکنون مقام دیوان هم به دو فرد دیگر داده شده است.
هر کس به درستیش، کند فخر در عالم
فخریه این خیره، همانا ترکی شد!
هوش مصنوعی: هر کسی به درستی خود در دنیا افتخار می‌کند، اما این فرد متعجب و گیج شده است، به راستی که او به نوعی به بی‌هویتی دچار شده است!
آن کس که بدان شوری، شوریش فلان بود
از بس که فلان خورد، بدین بی نمکی شد!
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر شور و شوقی خاص، به چیزی علاقه‌مند است، به خاطر تأثیرات آن چیز بر او، دچار بی‌روحی و یکنواختی شده است.
می خواست هتک پاره نماید، ز وی عارف
اسباب خلاصیش همان بی هتکی شد
هوش مصنوعی: او می‌خواست به شخصیت و اعتبارش آسیب بزند، اما فردی عارف به واسطه‌ی بی‌احترامی، به نجات او آمد.
بیچاره دو قزوینی اش، آزار نمودند
زین هجو ز قزوینی دیگر کتکی شد
هوش مصنوعی: دو قزوینی در میانه ی درگیری‌های خود گرفتار آزار و اذیت شدند و یکی از آن‌ها به خاطر طعنه‌ها و بی‌احترامی‌های دیگری، دچار آسیب و سوء‌استفاده شد.
گه (احمد قزوینی) خفتاندش و بر زد
کای خیره فراموش تو کار سبکی شد
هوش مصنوعی: گاه خوابش برد و او را زد که ای احمق، فراموش کردی که این کار آسانی بود.
گه عارف قزوینی اش این گفت که دانم
از چه ز تو بر هیأت دولت کمکی شد
هوش مصنوعی: عارف قزوینی می‌گوید که می‌داند چرا در مسائل و امور دولتی، کمکی از جانب تو به وجود آمده است.
چندیست که با خایه تو خایه دولت
همسایه یک جا محل و خانه یکی شد
هوش مصنوعی: مدتی است که با همسایه‌ام رابطه‌ای نزدیک برقرار کرده‌ام و زندگی‌ام با او به هم پیوند خورده است.
حقا که به بیهوده شود سرزنش از خلق
گرچه ددری گشت و یا خود کلکی شد
هوش مصنوعی: واقعاً حق با شماست که چون انسان در تلاش است، نمی‌توان او را به خاطر ناکامی‌هایش سرزنش کرد; حتی اگر او دچار مشکلاتی شود یا در شرایط سختی قرار گیرد، باز هم ملامت کردن او بیهوده خواهد بود.
زین خایه وی جای زیادی بد و محتاج
بر خایه اغیار، به رسم یدکی شد
هوش مصنوعی: از این زادگاه، بسیاری از موارد خوشایند و ضروری را بر دوش دیگران قرار داده، به گونه‌ای تبدیل به وابسته‌ای برای دیگران شده است.
بر حضرت (دو) کیست که از ما برساند
که این گونه تو را باعث تصدیع یکی شد
هوش مصنوعی: کسی که بتواند به او بگوید، که چنین حالتی از ما به وجود آمده است و تو باعث این وضعیت شده‌ای.
کای «دو» ز دوئیت نبری، صرفه دیگر
بایست یکی بود و یکی گفت و یکی شد
هوش مصنوعی: ای کسی که در دوئیت و جدایی نیستی، اگر دو وجود را کنار بگذاری، تنها یک وجود باقی می‌ماند که هر دو گفت و یکسان می‌شود.