غزل شمارهٔ ۸۸
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
مؤمن ز دل و گبر، ز زنار برآمد
در کوی خرابات جمالش نظر افگند
شور و شغبی از در خمار برآمد
در وقت مناجات خیال رخش افروخت
فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
یک جرعه ز جام لب او میزدهای یافت
سرمست و خرامان به سر دار برآمد
در سوختهای آتش شمع رخش افتاد
از سوز دلش شعلهٔ انوار برآمد
باد در او بر سر آتش گذری کرد
از آتش سوزان گل بی خار برآمد
ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت
صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد
باد سحر از خاک درش کرد حکایت
صد نالهٔ زار از دل بیمار برآمد
کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟
کز بوک و مگر جان خریدار برآمد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
هوش مصنوعی: ناگهان معشوق من، که حالت مستی دارد، به بازار آمد و در همین لحظه، هیجانی در تمام بازار ایجاد شد.
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
هوش مصنوعی: بسیاری از دلها به خاطر غم او شادابی خود را از دست میدهند و جانهای زیادی به خاطر عشق به چهرهاش زار و نزار میشوند.
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
مؤمن ز دل و گبر، ز زنار برآمد
هوش مصنوعی: عشق او در دل مؤمن و بتپرست جایی پیدا کرد و کسی که به خداوند ایمان دارد و کسی که به بتها میپرستد، هر دو از بندهای خود رها شدند.
در کوی خرابات جمالش نظر افگند
شور و شغبی از در خمار برآمد
هوش مصنوعی: در محله نوشیدنیفروشی، زیبایی او را دیدم و از درِ میخانه صدایی از شادی و هیجان به گوش رسید.
در وقت مناجات خیال رخش افروخت
فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
هوش مصنوعی: در لحظهای که به راز و نیاز پرداختم، یاد چهرهات در دلم شعلهور شد و صدای ناله و التماس از دل پاکان بلند شد.
یک جرعه ز جام لب او میزدهای یافت
سرمست و خرامان به سر دار برآمد
هوش مصنوعی: یک جرعه از لیوان لب او نوشیدم و سرمست و خوشحال به روی دار رفتم.
در سوختهای آتش شمع رخش افتاد
از سوز دلش شعلهٔ انوار برآمد
هوش مصنوعی: در دل یک نفر که غم و اندوهی عمیق دارد، شعلههای نوری به وجود آمده که ناشی از احساسات و احساس سوز و گداز اوست. در واقع، نشان میدهد که احساسات او به گونهای است که نور و زیبایی از آن ساطع میشود.
باد در او بر سر آتش گذری کرد
از آتش سوزان گل بی خار برآمد
هوش مصنوعی: باد در حالی که بر روی آتش میوزید، شعلههای آتش را به حرکت درآورد و از دل این آتش سوزان، گلی زیبا و بیخار شکفت.
ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت
صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد
هوش مصنوعی: ناگهان از چهره شب پرده کنار رفت و صدها ماه در تاریکی شب، روشنایی بخشیدند.
باد سحر از خاک درش کرد حکایت
صد نالهٔ زار از دل بیمار برآمد
هوش مصنوعی: باد سحر از خاک آن مکان خبرهایی آورد که صدای نالههای دردناک قلبی بیمار به گوش رسید.
کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟
کز بوک و مگر جان خریدار برآمد
هوش مصنوعی: کیست که لبان او را به بوسه به بهایی بفروشد؟ زیرا بویی که از او برمیآید، بسیار ارزشمندتر از جان خریدار است.
حاشیه ها
1396/06/07 22:09
نینا حاذق
در بیت هشتم مصراع دوم "از آتش سوزان گل بی خوار برآمد" خار درست است نه خوار
1399/12/09 21:03
محمد
خانم عهدیه در گلهای رنگارنگ 450 اجرا کرده اند.
از ساخته های مهدی خالدی.