گنجور

بخش ۱۱۱ - رفتن اهل بیت به کربلا

که بوسیم آن تربت پاک را
گل آریم از اشک آن خاک را
بگویم به شه درد دیرینه را
ز اندوه سازم تهی سینه را
به فرمان سلطان دین پیر راد
سوی وادی کربلا رو نهاد
همی رفت با کاروان حرم
سر و روی پرگرد زار و دژم
وزان سو ز انصار پیری گزین
که بد نام او جابر پاکدین
پی طوف آن مرقد مشکبار
سوی کربلا شد ز یثرب دیار
به روزیکه بد اربعین امام
رسید اندران دشت آن نیکنام
نخستین به آیین حجاج مرد
به آب فرات اندرون غسل کرد
سپس بست احرام و برداشت گام
سوی تربت سبط خیرالانام
به همراه وی قومی از بسته گان
که بودند او را ز پیوسته گان
فرستاد برشه سلام و درود
برآن خاک، سیلی ز مژگان گشود
بیفکند خود را برآن قبر پاک
بمالید روی و جبین را به خاک
همی راز دل گفت و بگریست زار
به گرد اندرش بستگان سوگوار
به ناگاه برخاست بانک درای
رسیدند آل رسول خدای
چو دیدند آن تربت تابناک
فکندند خود را ز محمل به خاک
چو شد با خبر جابر پاک دین
بیامد بر سیدالساجدین
ببوسید او را هلال رکاب
فرو ریخت از دیدگان خون ناب
ز درد درون ناله بنیاد کرد
زشاه شهیدان همی یاد کرد
شهنشاه بیمار بنواختش
فرود آمد و پیش بشناختش
بفرمود تا از بر آن مزار
رود مرد بیگانه بریک کنار
چو شد جا ز بیگانه پرداخته
لوای عزا گشت افراخته
چگویم که از غم درآن پهندشت
به آل نبی آن زمان چون گذشت
خروشان و جوشان پریشیده موی
سوی تربت شه نهادند روی
ز ماتم به سر بر فشاندند خاک
به جیب صبوری فکندند چاک
چنان خاست زان بیکسان غلغله
که افتاد در آسمان و لوله
ز افغام آن قوم اندوهگین
گرستند جنبنده گان زمین
ز ماهی به دریا ز مرغ از هوا
برآمد دران دشت چون نی نوا
ز دود عزا شد زمانه سیاه
هوا تنگ گردید ز انبوه آه
همی هر کسی ناله میکرد زار
ز بهر شهیدی چو نالان هزار
زانده دل زینب (س) آمد به جوش
کشید از جگر همچو دریا خروش
نقاب از رخ روز آسا گشود
برآن موی شبگون پریشان نمود
دو رخ بر خراشید و پاشید خون
برآن تربت پاک و شد لعلگون
به زاری همی گفت ای شاه من
غمت تا دم مرگ همراه من
برآور سر از تربت لعلفام
که آوردمت ارمغانی ز شام
بیاوردم اای داور رهنمون
دلی خسته و پیکری نیلگون
نپرسی پس از تو به ما چون گذشت
که دانی دراز است این سرگذشت
بگویم گر از کوفه و شهر شام
نگردد همی تا به محشر تمام
مرا این همه رنج و محنت که بود
ستم ها که رفت از سپهر کبود
نبود آنچنان سخت کز پیکرت
جدا کرد دشمن غمین خواهرت
نهشتش بماند به پیشت دمی
نهد زخم های تو را مرهمی
دریغ ای برادر درین تیره خاک
چسان خفته ای با تن چاک چاک
تنی را که از شهپر جبرییل
بدی پیرهن، غسلش را سلسبیل
چه آمد برو اندر آن آفتاب
که برنای خشکیده اش ریخت آب؟
که شست و کفن کرد در خاک کرد
که در ماتمش پیرهن چاک کرد؟
نه مادر به سر بودت ای شهریار
نه خواهر که جسمت کنند استوار
چه گویم من ای شه کجا بد سرت
که چشمت ببندد مگر مادرت
سرت بود با خواهرت همسفر
که بینی مر او را چه آید به سر
چو بودی تو ایشاه و دیدی مرا
همان به که کوته کنم ماجرا
بسی گفت ازینگونه تا شد زهوش
چو آن بانوی نوحه گر شد خموش
دگر بانوان مویه کردند سر
یکی بر پدر آن دگر بر پسر
چو ازکار ماتم بپرداختند
سوی یثرب آهنگ ره ساختند
مدار جهان سیدالساجدین
به پیوست با تن، سر شاه دین
وزان پس به تن ها سر یاوران
به پیوست و شد سوی یثرب روان
دل اندر بر شاه و دیده به راه
برفتند با بارها اشک و آه
به هر جا شترها نهادند پای
شد از آب چشم زنان چشمه زای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که بوسیم آن تربت پاک را
گل آریم از اشک آن خاک را
هوش مصنوعی: ما با بوسه بر آن قبر پاک، از اشک‌های آن زمین، گلی خواهیم رویاند.
بگویم به شه درد دیرینه را
ز اندوه سازم تهی سینه را
هوش مصنوعی: می‌خواهم درد کهنه‌ام را به پادشاه بگویم و از غم، دل خالی‌ام را پر کنم.
به فرمان سلطان دین پیر راد
سوی وادی کربلا رو نهاد
هوش مصنوعی: به دستور رهبر مذهبی، پیر راد به سوی سرزمین کربلا حرکت کرد.
همی رفت با کاروان حرم
سر و روی پرگرد زار و دژم
هوش مصنوعی: او به همراه کاروان به سوی حرم می‌رفت و حالتی غمگین و دردآور داشت. سر و رویش به خاطر اندوه و غم پژمرده و نامناسب به نظر می‌رسید.
وزان سو ز انصار پیری گزین
که بد نام او جابر پاکدین
هوش مصنوعی: از سوی دیگر، از میان انصار، از پیری انتخاب کن که نامش جابر و دلش پاک است.
پی طوف آن مرقد مشکبار
سوی کربلا شد ز یثرب دیار
هوش مصنوعی: به‌دنبال بوی خوش آن مرقد عطری که در کربلا است، از یثرب به‌سوی آنجا حرکت کرد.
به روزیکه بد اربعین امام
رسید اندران دشت آن نیکنام
هوش مصنوعی: در روز اربعین امام، در آن دشت، یاد و نام نیک او به یاد می‌آید.
نخستین به آیین حجاج مرد
به آب فرات اندرون غسل کرد
هوش مصنوعی: زنحی‌پایه‌های مراسم حج، مردی در آغاز سفر به کربلا، در آب فرات غسل کرد تا پاکیزگی و تطهیر روحی داشته باشد.
سپس بست احرام و برداشت گام
سوی تربت سبط خیرالانام
هوش مصنوعی: سپس لباس احرام را بر تن کرد و به سوی مزار نوه پیامبر بزرگوار حرکت کرد.
به همراه وی قومی از بسته گان
که بودند او را ز پیوسته گان
هوش مصنوعی: در کنار او، گروهی از افرادی بودند که به او وابسته بودند و از پیوستن به او خوشحال بودند.
فرستاد برشه سلام و درود
برآن خاک، سیلی ز مژگان گشود
هوش مصنوعی: به یکی از سرزمین‌ها سلام و درود فرستاد و اشک‌هایش به مانند سیلی به جاری درآمد.
بیفکند خود را برآن قبر پاک
بمالید روی و جبین را به خاک
هوش مصنوعی: درویش خود را بر آن قبر نیک انداخت و صورت و پیشانی‌اش را به خاک مالید.
همی راز دل گفت و بگریست زار
به گرد اندرش بستگان سوگوار
هوش مصنوعی: دلش را با گریه بازگو کرد و اطرافش را افرادی غمناک احاطه کرده بودند.
به ناگاه برخاست بانک درای
رسیدند آل رسول خدای
هوش مصنوعی: به طور ناگهانی صدای بسیار بلندی شنیده شد و گروهی که نسبت به خاندان پیامبر خدا تعلق داشتند، به آنجا رسیدند.
چو دیدند آن تربت تابناک
فکندند خود را ز محمل به خاک
هوش مصنوعی: وقتی آن مزار درخشان را دیدند، از درشکه خود به زمین افتادند.
چو شد با خبر جابر پاک دین
بیامد بر سیدالساجدین
هوش مصنوعی: زمانی که جابر، شخصیتی پاک و با ایمان، از وقایع آگاه شد، به ملاقات سیدالساجدین آمد.
ببوسید او را هلال رکاب
فرو ریخت از دیدگان خون ناب
هوش مصنوعی: او را بوسید و از چشمانش اشک خونین به پایین ریخت.
ز درد درون ناله بنیاد کرد
زشاه شهیدان همی یاد کرد
هوش مصنوعی: اُفت این درد درون، ناله‌ای آغاز کرد و به یاد شاه شهیدان افتاد.
شهنشاه بیمار بنواختش
فرود آمد و پیش بشناختش
هوش مصنوعی: سلطان بیمار به او محبت کرد و او فرود آمد و خود را شناساند.
بفرمود تا از بر آن مزار
رود مرد بیگانه بریک کنار
هوش مصنوعی: فرمان داد تا آن مرد بیگانه به سمت آن آرامگاه برود و به یکی از کناره‌ها نزدیک شود.
چو شد جا ز بیگانه پرداخته
لوای عزا گشت افراخته
هوش مصنوعی: زمانی که جایی از بیگانگان خالی شد، پرچم عزای ما به اهتزاز درآمد.
چگویم که از غم درآن پهندشت
به آل نبی آن زمان چون گذشت
هوش مصنوعی: چگونه بگویم که در آن دشت وسیع از غم، در زمانی که بر آل نبی گذشت، چه حالتی داشتم؟
خروشان و جوشان پریشیده موی
سوی تربت شه نهادند روی
هوش مصنوعی: موی پریشان و خروشان، به سمت قبر پادشاه، چهره خود را نهادند.
ز ماتم به سر بر فشاندند خاک
به جیب صبوری فکندند چاک
هوش مصنوعی: از غم و اندوه، خاک بر سر ریختند و در دل، صبر را چاک کردند.
چنان خاست زان بیکسان غلغله
که افتاد در آسمان و لوله
هوش مصنوعی: صدای بلندی از آن یکسان به گوش می‌رسد که حتی در آسمان هم پژواک پیدا کرده است.
ز افغام آن قوم اندوهگین
گرستند جنبنده گان زمین
هوش مصنوعی: از ناله‌ها و غم آن مردم، زمین راستی، موجودات زنده نیز نگران و اندوهگین شده‌اند.
ز ماهی به دریا ز مرغ از هوا
برآمد دران دشت چون نی نوا
هوش مصنوعی: از ماهی دریا و از مرغ آسمان، در دشت مانند نی نغمه‌سرا بیرون آمده است.
ز دود عزا شد زمانه سیاه
هوا تنگ گردید ز انبوه آه
هوش مصنوعی: از غم و اندوهی که در جامعه حاکم است، زمانه به تاریکی فرو رفته و فضای زندگی به خاطر افزایش دلشکستگی‌ها تنگ و دشوار شده است.
همی هر کسی ناله میکرد زار
ز بهر شهیدی چو نالان هزار
هوش مصنوعی: هر شخصی به خاطر یک شهید به شدت ناله و فریاد می‌کرد، مانند اینکه هزار نفر در غم آن شهید گریه می‌کنند.
زانده دل زینب (س) آمد به جوش
کشید از جگر همچو دریا خروش
هوش مصنوعی: دل زینب (س) به شدت آزرده و مضطرب شد، و از عمق جانش مانند دریا به شدت به جوش و خروش آمد.
نقاب از رخ روز آسا گشود
برآن موی شبگون پریشان نمود
هوش مصنوعی: روز آسا چهره‌اش را نمایان کرد و موی تاریکش را به دلیری برافراشت.
دو رخ بر خراشید و پاشید خون
برآن تربت پاک و شد لعلگون
هوش مصنوعی: دو چهره بر زمین خراشیده شد و خون بر آن خاک پاک ریخته گردید و زمین به رنگ لعل درآمد.
به زاری همی گفت ای شاه من
غمت تا دم مرگ همراه من
هوش مصنوعی: با ناراحتی می‌گفت: ای پادشا، غم تو تا آخر عمرم همراه من خواهد بود.
برآور سر از تربت لعلفام
که آوردمت ارمغانی ز شام
هوش مصنوعی: سر خود را از خاک من بردار و به بالا نگاه کن، چون من هدیه‌ای از شام برای تو آورده‌ام.
بیاوردم اای داور رهنمون
دلی خسته و پیکری نیلگون
هوش مصنوعی: ای داور، من یک دل خسته و روحی خستگی‌کشیده را به تو می‌آورم، که رنگش آبی و نیلگون است.
نپرسی پس از تو به ما چون گذشت
که دانی دراز است این سرگذشت
هوش مصنوعی: اگر بعد از تو از ما بپرسی که چه بر ما گذشت، بدان که این داستان خیلی طولانی است.
بگویم گر از کوفه و شهر شام
نگردد همی تا به محشر تمام
هوش مصنوعی: اگر بگویم که از کوفه و شهر شام خبری نخواهد بود تا روز قیامت، این سخن به حقیقت نخواهد پیوست.
مرا این همه رنج و محنت که بود
ستم ها که رفت از سپهر کبود
هوش مصنوعی: در زندگی من سختی‌ها و رنج‌های زیادی وجود داشته است و این دردها و مشکلاتی که از آسمان بر من نازل شده، بسیار ظلم و ستم بوده است.
نبود آنچنان سخت کز پیکرت
جدا کرد دشمن غمین خواهرت
هوش مصنوعی: دشمن نتوانست به قدری سختی ایجاد کند که تو را از برادر یا خواهر خود جدا کند.
نهشتش بماند به پیشت دمی
نهد زخم های تو را مرهمی
هوش مصنوعی: به تو می‌گوید که زمانش فرا رسیده تا زخم‌های تو را التیام بخشد و به تو آرامش دهد.
دریغ ای برادر درین تیره خاک
چسان خفته ای با تن چاک چاک
هوش مصنوعی: ای کاش، ای برادر! در این زمین تاریک چگونه خوابیده‌ای در حالی که بدنت پاره پاره است.
تنی را که از شهپر جبرییل
بدی پیرهن، غسلش را سلسبیل
هوش مصنوعی: تن انسانی را که از بال و پر جبرییل، لباس دریافت کرده است، برای شستشو و پاکی به آب زلال و شیرین می‌سپارند.
چه آمد برو اندر آن آفتاب
که برنای خشکیده اش ریخت آب؟
هوش مصنوعی: در آن آفتاب که زندگی و نشاط را به همراه دارد، چه بر تو گذشته که به حال خشک و بی‌روح درآمده‌ای؟
که شست و کفن کرد در خاک کرد
که در ماتمش پیرهن چاک کرد؟
هوش مصنوعی: کسی که در خاک به سوی مرگ رفت و زندگی‌اش را پایان داد، آیا کسی برایش عزاداری نکرد و پیراهنش را پاره نکرد؟
نه مادر به سر بودت ای شهریار
نه خواهر که جسمت کنند استوار
هوش مصنوعی: ای شهریار، نه مادری در کنار توست و نه خواهری که جسم تو را استوار نگه دارد.
چه گویم من ای شه کجا بد سرت
که چشمت ببندد مگر مادرت
هوش مصنوعی: من چه بگویم ای پادشاه، کجا بدی به سرت آمده که چشمت را می‌بندی مگر اینکه مادر تو هم باشد.
سرت بود با خواهرت همسفر
که بینی مر او را چه آید به سر
هوش مصنوعی: تو با خواهر خود در سفر هستی و می‌خواهی بدانی که چه حوادثی برای او پیش خواهد آمد.
چو بودی تو ایشاه و دیدی مرا
همان به که کوته کنم ماجرا
هوش مصنوعی: وقتی تو به من توجه کردی و مرا دیدی، بهتر است که داستان را کوتاه کنم.
بسی گفت ازینگونه تا شد زهوش
چو آن بانوی نوحه گر شد خموش
هوش مصنوعی: بسیاری از این قصه‌ها را گفت تا آنکه آن زن نوحه‌گر که در حال گریه و سوگواری بود، زبانش بند آمد و سکوت کرد.
دگر بانوان مویه کردند سر
یکی بر پدر آن دگر بر پسر
هوش مصنوعی: دیگر زنان نیز با صدای جانسوزی گریه کردند، یکی بر درگذشت پدر و دیگری بر فوت پسر.
چو ازکار ماتم بپرداختند
سوی یثرب آهنگ ره ساختند
هوش مصنوعی: پس از پایان دوران عزاداری، به سمت یثرب حرکت کردند و راهی را تنظیم کردند.
مدار جهان سیدالساجدین
به پیوست با تن، سر شاه دین
هوش مصنوعی: جهان به دور سیدالساجدین می‌گردد و او همواره با جسم خود، سرور دین را در کنار دارد.
وزان پس به تن ها سر یاوران
به پیوست و شد سوی یثرب روان
هوش مصنوعی: پس از آن، به تنهایی به سوی یثرب راه افتاد و همراهانش نیز به او پیوستند.
دل اندر بر شاه و دیده به راه
برفتند با بارها اشک و آه
هوش مصنوعی: دل به عشق شاه داده و با چشمانی گریان و پر از حسرت، به سوی او حرکت کردند.
به هر جا شترها نهادند پای
شد از آب چشم زنان چشمه زای
هوش مصنوعی: هر جا که شترها پا گذاشتند، چشمه‌سارها از اشک زنان پر شد.