بخش ۱۰۶ - بردن اهل بیت امام مظلوم
چو آسوده گشتند اهل حرم
به ایوان اهریمن پرستم
نمودند خواهش از آن زشت نام
که بر پا نمایند سوگ امام
بد اختر بدان کار گردن نهاد
حرم را به ناچار دستور داد
عزا را یکی انجمن ساختند
جهان را ز شادی بپرداختند
نشستند خونین دلان گرد هم
نهادند سرها به زانوی غم
پریشیده موی و خراشیده روی
ببستند از دیده بر رخ دو جوی
همی یاد کردند از شاه خویش
زغم ها که آمد پس از وی به پیش
به سر بر همی دست ماتم زدند
ز افغان همه شام برهم زدند
به ناگه برآمد ز درگه خروش
که بدرید از زهره در چرخ گوش
بدان بانک و افغان زن های شام
که بودند مویان به سوک امام
همه سر برهنه همه موی کن
ابا ناخن غم همه روی کن
بپوشیده در برگلیم سیاه
پراکنده بر سر همه خاک راه
رسیدند از در همی فوج فوج
یم ماتم شه در آمد به موج
ز جا بانوان حزین خاستند
زنان پذیره بیاراستند
ز شیون چنان شام پرجوش شد
که شور قیامت فراموش شد
سرآهنگ آن کاروان عزا
مهین دخت خاتون روز جزا
فرستاد نزد ستمگر پیام
که آنگه شود کار ماتم تمام
که آید سرشاه و یاران شاه
به نزد زنان اندرین جایگاه
ز بهر دل دخت خیرالانام
فرستاد سرها بدانجا تمام
سرشاه را چونکه زینب (س) بدید
بزد پنجه و پیرهن بردرید
بیفتاد برخاک و برکند موی
توگفتی که ازتن بشد جای اوی
به سینه نهاد آن سر پاک را
بزد آتش از آه افلاک را
همیگفت شاها چه شد مادرت
که بیند چنین دور از تن سرت
پیمبر شه اهل بینش کجاست
علی (ع) ناظم آفرینش کجاست
که بینند شاهی که جبریل باز
به عرش برین بردش از مهد ناز
چنین خفته برخاک گرم زمین
تنش سوده از سم اسبان کین
برادر تن نامدارت کجاست
جدا از سر تاجدارت چراست
سرت برسنان سنان بود و دید
که برخواهرانت چه از غم سید
پناهم تو بودی چو رفتی ز دست
غم بی کسی پشت من برشکست
دریغ ای شهنشاه ایمان دریغ
که دادی لب تشنه جان زیرتیغ
بسی گفت ازین سان و برزد خروش
همی تا که بیگانه آمد ز هوش
پس آنگه گرفت ام کلثوم زار
به سینه سر ساقی نامدار
همیگفت زار ای سر انجمن
ابولفضل عباس (ع) شمشیر زن
چه آمد بدان دست های بلند
که با تیغ کینش ز پیکر فکند
تو تا بودی ای نام برادر شاه
بد از آسمان برترم پایگاه
تو تا زنده بودی به من آسمان
به خیره نیارست دید ای جوان
نبد زهره و ماه همسایه ایم
ندید آفتاب فلک سایه ام
پس از تو غمم برسرغم نشست
همه نام من گشت با خاک پست
ستم پیشه دشمن اسیرم نمود
به بند بلا دستگیرم نمود
چه گویم تو دیدی به بازارها
چه کردند با من ز آزارها
همیگفت ازینگونه تا رفت هوش
از آن بانو و باز ماند از خروش
سپس ام لیلای خونین جگر
ربود آن سر پر ز خون پسر
ببوسید از و لعل بی آب را
همان نرگس مست پرخواب را
بگفتا که ای نوخط مشگموی
همال پیمبر به دیدار و خوی
ز من مهر دل از چه ببریده ای
بگو تا چه زین ناتوان دیده ای
دویدم به دنبال تو روز بیست
نپرسیدی از من که حال تو چیست
تو را پروریدم از آن درکنار
چو جان خود ای زاده ی نامدار
کز آیینه ی دل زدایی غمم
بگریی پس از مرگ در ماتمم
ندانستم این را که پیرانه سر
به مرگت شوم ای جوان مویه گر
کسی کاین ستم داشت بر من روا
چو من باد در بند غم مبتلا
بسی گفت ازینسان و برزد به سر
همی تا که هوشش برون شد زسر
چو شد ام لیلی ز شیون خموش
دل مادر قاسم آمد به جوش
به سینه سر پور فرخ نهاد
همی گفت کای زاده ی پاکزاد
یتیم حسن (ع) جانشین پدر
ایا ماه روی دل آرا پسر
تنی را که آغوش من بود جای
نگه کن بدین مادر ناتوان
که بنهفته تن در پرند سیاه
به مرگ تو چون روز در شامگاه
چو میرفتی ای پور فرخنده نام
سپردی به من دخت پاک امام
ندانستی این را که حرمت نگاه
ندارد ز من دشمن کینه خواه
کشد گوشواره ز گوش عروس
چه عذر آورم نزد تو ای فسوس
چرا زنده ماندم من ناتوان
چو ناکام رفتی تو ای نوجوان
بسی گفت و ناگاه خاموش گشت
بیفتاد برخاک و بیهوش گشت
وزان پس سکینه ابا درد و داغ
کشید از دل آوا چو مرغان باغ
پراز خون سر کودک شیرخوار
به سینه نهاد و بنالید زار
همی گفت کای زینب مهد عشق
چشیده ز تیر جفا شهد عشق
ایا مرغ باغ شه نینوا
چرا دم فرو بسته ای از نوا
ایا آهوی باغ خیرالانام
کدامین بداختر فکندت به دام
که زد برگلوی تو تیر جفا؟
که آزرد از قتل تو مصطفی (ص)
چو لختی چنین گفت از پا فتاد
زبانش از آن شور و غوغا فتاد
زبس مویه آل رسول انام
فتادند برخاک بیخود تمام
چو بگذشت لختی به هوش آمدند
دگر ره زغم درخروش آمدند
به آل نبی با غم و درد و سوز
سرآمد به ماتمگری هفت روز
شبی هند بانوی کاخ یزید
که برشوی او باد نفرین مزید
چنین دید روشن روانش به خواب
که درهای این خیمه ی بی طناب
بخش ۱۰۵ - خطبه خواندن حضرت سیدالساجدین درمسجد شام: چو آمد به محراب اندر نشستبخش ۱۰۷ - خواب دیدن هند زن یزید: گشودند و آمد ملایک زاوج
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو آسوده گشتند اهل حرم
به ایوان اهریمن پرستم
هوش مصنوعی: وقتی اهل حرم در آرامش و آسایش قرار گرفتند، من به سراغ اهریمن رفتم.
نمودند خواهش از آن زشت نام
که بر پا نمایند سوگ امام
هوش مصنوعی: آن کسی که نام زشتی دارد، درخواستی میکند که برای بزرگداشت امام، عزاداری و سوگواری برپا کنند.
بد اختر بدان کار گردن نهاد
حرم را به ناچار دستور داد
هوش مصنوعی: بداقبالی به ناچار باعث شد که حرم را مجبور به پذیرش آن کار کنند.
عزا را یکی انجمن ساختند
جهان را ز شادی بپرداختند
هوش مصنوعی: مردم برای عزاداری دور هم جمع شدند و به خاطر شادیهای زندگی، دنیا را جشن گرفتند.
نشستند خونین دلان گرد هم
نهادند سرها به زانوی غم
هوش مصنوعی: خونیندلان دور هم جمع شدند و سرهای خود را به نشانه غم، به زانو گذاشتند.
پریشیده موی و خراشیده روی
ببستند از دیده بر رخ دو جوی
هوش مصنوعی: موهایش بهم ریخته و چهرهاش زخمی شده است، از دیدگان بر رویش دو جوی اشک جاری شده است.
همی یاد کردند از شاه خویش
زغم ها که آمد پس از وی به پیش
هوش مصنوعی: همه از پادشاه خود یاد میکردند و از غمهایی که پس از او به وجود آمد سخن میگفتند.
به سر بر همی دست ماتم زدند
ز افغان همه شام برهم زدند
هوش مصنوعی: مردم به خاطر اندوه و ناامیدی دست بر سر گذاشتند و از شدت بحران، تمام شام را تحت تأثیر قرار دادند.
به ناگه برآمد ز درگه خروش
که بدرید از زهره در چرخ گوش
هوش مصنوعی: ناگهان صدایی بلند از معبد برخاست که به شدت از تاریکی آسمانها در گوشها نفوذ کرد.
بدان بانک و افغان زن های شام
که بودند مویان به سوک امام
هوش مصنوعی: به زودی متوجه خواهی شد که در آنسوی شام، زنانی بودند که به خاطر محبت امام، موی خود را به زینت گذاشته و به زیبایی میپرداختند.
همه سر برهنه همه موی کن
ابا ناخن غم همه روی کن
هوش مصنوعی: همه با سر برهنه و بدون پوشش هستند، همه موهای خود را در دستان خود دارند و غم را با ناخنهای خود خراش میدهند، در حالی که همه به یکدیگر روی میآورند.
بپوشیده در برگلیم سیاه
پراکنده بر سر همه خاک راه
هوش مصنوعی: در زیر لایهای از پارچه سیاه، خاکی که بر سر همه پخش شده، پنهان است.
رسیدند از در همی فوج فوج
یم ماتم شه در آمد به موج
هوش مصنوعی: جمعیت زیادی به سمت در آمدند و هر کدام با خود عزا و سوگواری آوردند، به طوری که حال و هوای حزن و اندوه مانند امواج دریا فضا را پر کرد.
ز جا بانوان حزین خاستند
زنان پذیره بیاراستند
هوش مصنوعی: زنان نگران و غمگین از مکان خود برخواسته و به استقبال آمدند و خود را برای پذیرایی آماده کردند.
ز شیون چنان شام پرجوش شد
که شور قیامت فراموش شد
هوش مصنوعی: از شدت درد و فریاد، حالتی به وجود آمد که غوغای شام آنچنان زیاد شد که حتی یاد قیامت و روز جزا هم از ذهنها رفت.
سرآهنگ آن کاروان عزا
مهین دخت خاتون روز جزا
هوش مصنوعی: رهبر آن کاروان عزاداری، دختر بزرگ و محترم است که در روز قیامت اهمیت ویژهای دارد.
فرستاد نزد ستمگر پیام
که آنگه شود کار ماتم تمام
هوش مصنوعی: پیامی به ستمگر فرستادند که اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، به زودی کار به گریه و اندوه خواهد کشید.
که آید سرشاه و یاران شاه
به نزد زنان اندرین جایگاه
هوش مصنوعی: شاه و یارانش به نزد زنان در این مکان خواهند آمد.
ز بهر دل دخت خیرالانام
فرستاد سرها بدانجا تمام
هوش مصنوعی: برای خاطر دختر خیرالانام، سرها را تمام و کمال به آنجا فرستادند.
سرشاه را چونکه زینب (س) بدید
بزد پنجه و پیرهن بردرید
هوش مصنوعی: وقتی زینب (س) سر شاه را دید، با غضب به او حمله کرد و پیراهنش را درید.
بیفتاد برخاک و برکند موی
توگفتی که ازتن بشد جای اوی
هوش مصنوعی: به زمین افتاد و موی تو را گرفت، گویی که او از تن تو جدا شد.
به سینه نهاد آن سر پاک را
بزد آتش از آه افلاک را
هوش مصنوعی: او سر پاک را به سینهاش گذاشت و از شدت عذاب، آتش دنیای بالاییها را به وجود آورد.
همیگفت شاها چه شد مادرت
که بیند چنین دور از تن سرت
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده از شاه میپرسد که چه بر سر مادرش آمده که اکنون او را چنین دور از تنش میبیند. به نوعی، اشاره به جدایی یا دوری عاطفی و فیزیکی دارد و نگرانی یا تعجب را نشان میدهد.
پیمبر شه اهل بینش کجاست
علی (ع) ناظم آفرینش کجاست
هوش مصنوعی: کجاست پیامبر بزرگ که برای مردم راه را روشن میکند و کجاست علی(ع) که نظمدهنده و سازنده هستی است؟
که بینند شاهی که جبریل باز
به عرش برین بردش از مهد ناز
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نگاهی به قدرت و مقام شاهی بیندازیم که فرشتۀ جبریل او را از گهوارهای پر از ناز و نعمت به بالای عرش و مقامهای عالی برده است. این تصویر دلالت بر افتخار و بزرگی آن شاه دارد که به مقام و منزلتی بلند رسیده است.
چنین خفته برخاک گرم زمین
تنش سوده از سم اسبان کین
هوش مصنوعی: بدن او بر روی خاک گرم زمین خوابیده و از لگدهای اسبان جنگ زخمی شده است.
برادر تن نامدارت کجاست
جدا از سر تاجدارت چراست
هوش مصنوعی: کجا برادر تن توست؟ چرا او از سر تاج تو جداست؟
سرت برسنان سنان بود و دید
که برخواهرانت چه از غم سید
هوش مصنوعی: سر تو مانند نیزه است و دید که بر دل خواهرانت چه غمی نشسته است.
پناهم تو بودی چو رفتی ز دست
غم بی کسی پشت من برشکست
هوش مصنوعی: وقتی تو کناری رفتی، من به یاد تو احساس تنها بودن و غم را بیشتر حس کردم. در واقع، از تو پشتیبانی میکردم و حالا که نیستی، این غم بر دوش من سنگینی میکند.
دریغ ای شهنشاه ایمان دریغ
که دادی لب تشنه جان زیرتیغ
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ ایمان، افسوس که جان تشنهای را زیر تیغ قرار دادی.
بسی گفت ازین سان و برزد خروش
همی تا که بیگانه آمد ز هوش
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم در اینجا صحبت کردند و سر و صدا کردند تا اینکه یک فرد بیگانه به کنارشان آمد و از تعجب بیحس شد.
پس آنگه گرفت ام کلثوم زار
به سینه سر ساقی نامدار
هوش مصنوعی: پس از آن، کلثوم با حالتی غمگین و دلbroken به سینهاش چنگ زد و از ساقی معروف یاد کرد.
همیگفت زار ای سر انجمن
ابولفضل عباس (ع) شمشیر زن
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، در این بیت به شخصیت ابوالفضل عباس (ع) اشاره شده که به عنوان یک قهرمان و جنگجوی شجاع در میان مردم شناخته میشود. او با قدرت و عزم راسخ خود، در صحنه نبرد نقش بسزایی دارد و مورد احترام و ستایش قرار میگیرد.
چه آمد بدان دست های بلند
که با تیغ کینش ز پیکر فکند
هوش مصنوعی: چه بلا و آسیب بزرگی از آن دستان بلند آورده شد که با شمشیر کینهاش جان و تن را از هم جدا کرد.
تو تا بودی ای نام برادر شاه
بد از آسمان برترم پایگاه
هوش مصنوعی: شما در زمان حیات خود، ای نام برادر شاه، در جایگاهی بالاتر از آسمان قرار داشتید.
تو تا زنده بودی به من آسمان
به خیره نیارست دید ای جوان
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو زنده بودی، جوان، هیچ چیزی نتوانست در آسمان به تو خیره شود و تو را تحت تاثیر قرار دهد.
نبد زهره و ماه همسایه ایم
ندید آفتاب فلک سایه ام
هوش مصنوعی: من و معشوقم، به مانند زهره و ماه در کنار هم نیستیم و اعتراص نداریم، اما آفتاب عالم تاب، سایهام را که در کنار اوست، نمیبیند.
پس از تو غمم برسرغم نشست
همه نام من گشت با خاک پست
هوش مصنوعی: پس از رفتن تو، غم روی غم نشسته و همه چیز درباره من به خاک و نابودی بدل شده است.
ستم پیشه دشمن اسیرم نمود
به بند بلا دستگیرم نمود
هوش مصنوعی: دشمن با ظلم و ستم خود مرا به اسارت درآورده و گرفتار مشکلات کرده است.
چه گویم تو دیدی به بازارها
چه کردند با من ز آزارها
هوش مصنوعی: من چه بگویم، تو خود دیدی که در بازارها با من چه رفتاری کردند و چقدر آزارم دادند.
همیگفت ازینگونه تا رفت هوش
از آن بانو و باز ماند از خروش
هوش مصنوعی: او به اینگونه صحبت میکرد تا اینکه آن زن بیهوش شد و از فریاد کردن باز ماند.
سپس ام لیلای خونین جگر
ربود آن سر پر ز خون پسر
هوش مصنوعی: سپس لیلا با قلبی پر از درد و خونین، آن سر پر از خون پسر را از او گرفت.
ببوسید از و لعل بی آب را
همان نرگس مست پرخواب را
هوش مصنوعی: با لبهای خود، بوسهای بر لبهای بینوشیدنی عاطفه بزنید، مانند نرگسی که در خواب عمیق و گیجکنندهای فرورفته است.
بگفتا که ای نوخط مشگموی
همال پیمبر به دیدار و خوی
هوش مصنوعی: او گفت: ای جوان خوش سلطان و زیبا، شبیه پیامبر، بیایید با هم ملاقات کنیم.
ز من مهر دل از چه ببریده ای
بگو تا چه زین ناتوان دیده ای
هوش مصنوعی: از من بپرس چرا محبت و عشق را از من گرفتهای، تا بدانی چه چیز ناتوانی در من دیدهای که باعث شده از من دور شوی.
دویدم به دنبال تو روز بیست
نپرسیدی از من که حال تو چیست
هوش مصنوعی: قرار بود در روز بیست به دنبال تو بدوم، اما تو هیچ سوالی از حال من نکردی.
تو را پروریدم از آن درکنار
چو جان خود ای زاده ی نامدار
هوش مصنوعی: من تو را مانند جان خود بزرگ کردهام، ای فرزند نیکو و مشهور.
کز آیینه ی دل زدایی غمم
بگریی پس از مرگ در ماتمم
هوش مصنوعی: اگر از دل من غم و اندوهت را جدا کنی، زمانی که من مردهام، میتوانی برای من در عزا و سوگم بگریی.
ندانستم این را که پیرانه سر
به مرگت شوم ای جوان مویه گر
هوش مصنوعی: من نمیدانستم که در سن پیری به خاطر تو جوانی میکنم.
کسی کاین ستم داشت بر من روا
چو من باد در بند غم مبتلا
هوش مصنوعی: کسی که این ظلم را بر من روا داشت، مثل من است که در غم گرفتار شدهام.
بسی گفت ازینسان و برزد به سر
همی تا که هوشش برون شد زسر
هوش مصنوعی: بسیار سخن گفت و مدام بر سرش زد تا اینکه تمام فکر و عقلش را از دست داد.
چو شد ام لیلی ز شیون خموش
دل مادر قاسم آمد به جوش
هوش مصنوعی: وقتی لیلی از درد و ناله ساکت شد، دل مادر قاسم دوباره به تپش افتاد.
به سینه سر پور فرخ نهاد
همی گفت کای زاده ی پاکزاد
هوش مصنوعی: او به سینهاش فرزند خوشبخت را قرار داده و میگفت: ای فرزند پاک و نیکو زاده.
یتیم حسن (ع) جانشین پدر
ایا ماه روی دل آرا پسر
هوش مصنوعی: حسن (ع) یتیم شده و جانشین پدرش است، ای ماه روی زیبا و دلنواز!
تنی را که آغوش من بود جای
نگه کن بدین مادر ناتوان
هوش مصنوعی: بدن کسی را که در آغوش من بوده، در این مکان نگهدار به خاطر این مادر ناتوان.
که بنهفته تن در پرند سیاه
به مرگ تو چون روز در شامگاه
هوش مصنوعی: بدن تو همچون پرندهای در تاریکی پنهان شده است و مرگ تو را همانند شب در روز مینگرد.
چو میرفتی ای پور فرخنده نام
سپردی به من دخت پاک امام
هوش مصنوعی: وقتی که میرفتی، ای پسر خوشنام، نام تو را به من سپردی، همانطور که دختری پاک از امام است.
ندانستی این را که حرمت نگاه
ندارد ز من دشمن کینه خواه
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که دشمنانی که کینه به دل دارند، هیچ احترامی برای نگاه من قائل نیستند.
کشد گوشواره ز گوش عروس
چه عذر آورم نزد تو ای فسوس
هوش مصنوعی: وقتی گوشواره از گوش عروس افتاد، چه دلیلی میتوانم برای تو بیاورم ای فسوس.
چرا زنده ماندم من ناتوان
چو ناکام رفتی تو ای نوجوان
هوش مصنوعی: چرا من، که ناتوان هستم، هنوز زندهام؛ در حالی که تو، ای جوان، با ناکامی از دنیا رفتی؟
بسی گفت و ناگاه خاموش گشت
بیفتاد برخاک و بیهوش گشت
هوش مصنوعی: بسیار صحبت کرد و ناگهان سکوت کرد، سپس بر زمین افتاد و بیهوش شد.
وزان پس سکینه ابا درد و داغ
کشید از دل آوا چو مرغان باغ
هوش مصنوعی: پس از آن، سکینه از درد و اندوهی که در دل داشت، آوایی شبیه به آواز پرندگان باغ سر داد.
پراز خون سر کودک شیرخوار
به سینه نهاد و بنالید زار
هوش مصنوعی: کودک شیرخواری که به سینه مادرش خون آغشته شده، با درد و رنج بسیار ناله میزند.
همی گفت کای زینب مهد عشق
چشیده ز تیر جفا شهد عشق
هوش مصنوعی: میگفت ای زینب، تو که طعم عشق را چشیدهای، مانند کسی هستی که از تیرهای ظلم و بیوفایی زخم خوردهای، اما طعم شیرین عشق را نیز تجربه کردهای.
ایا مرغ باغ شه نینوا
چرا دم فرو بسته ای از نوا
هوش مصنوعی: ای مرغ باغ شه نینوا، چرا سکوت کردهای و آواز نمیخوانی؟
ایا آهوی باغ خیرالانام
کدامین بداختر فکندت به دام
هوش مصنوعی: آیا آهوی باغ خیرالانام، کدام دختر بدخلق تو را در دام گرفتار کرده است؟
که زد برگلوی تو تیر جفا؟
که آزرد از قتل تو مصطفی (ص)
هوش مصنوعی: چه کسی بر گلوی تو تیر ظلم را زد؟ که از کشتن تو، پیامبر (ص) آزرده خاطر شد؟
چو لختی چنین گفت از پا فتاد
زبانش از آن شور و غوغا فتاد
هوش مصنوعی: او وقتی این کلمات را گفت، ناگهان به زمین افتاد و زبانش به خاطر هیجان و شلوغی از کار افتاد.
زبس مویه آل رسول انام
فتادند برخاک بیخود تمام
هوش مصنوعی: آل رسول به شدت با چنگ و دندان ناراحتی و غم و اندوه خود را ابراز کردند، تا جایی که تمام افراد بر روی زمین به حالت غم و اندوه فرو رفتند.
چو بگذشت لختی به هوش آمدند
دگر ره زغم درخروش آمدند
هوش مصنوعی: بعد از مدتی که از حالت پریشانی خارج شدند، دوباره به هوش آمدند و دیگر راهی برای غم و اندوه باقی نمانده بود.
به آل نبی با غم و درد و سوز
سرآمد به ماتمگری هفت روز
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ماتم و غم و اندوهی که بر اهل بیت پیامبر نازل شده است، اشاره میکند. او به مدت هفت روز از این درد و سوگ میگوید، نشاندهنده شدت و عمق این احساسات است و به نوعی بیانگر وفاداری و احترام به آل نبی و مصایبی است که آنها متحمل شدهاند.
شبی هند بانوی کاخ یزید
که برشوی او باد نفرین مزید
هوش مصنوعی: در شبی که بانوی هندی کاخ یزید بود، باد نفرین بر او میوزید.
چنین دید روشن روانش به خواب
که درهای این خیمه ی بی طناب
هوش مصنوعی: در رؤیای روشن او، اینگونه مشاهده کرد که درهای این خیمه بدون هیچ بند و طنابی قرار دارند.

الهامی کرمانشاهی