گنجور

بخش ۱۰۵ - خطبه خواندن حضرت سیدالساجدین درمسجد شام

چو آمد به محراب اندر نشست
خطیبی به فرمان آن خود پرست
برآمد به منبر چو ابلیس دون
خدا و نبی را ستود او فزون
به یزدان چو لختی نیایش نمود
به آل امیه ستایش نمود
وزان پس بسی زشتی و ناسزا
بگفتا به شیر خدا مرتضی (ع)
حسین (ع) را به زشتی سپس کرد یاد
بگفتا که بد کشتن او ز داد
چو بشنید این گفته ی نابکار
به پاخاست آن غیرت کردگار
خروشید بروی که خاموش باش
مکن کفر خود را ازین بیش فاش
به خشم آوری آفریننده را
که خوشنود سازی ز خود بنده را
تفو باد بر چون تو دنیا پرست
که بر دوزخت اهرمن رهبر است
بفرمود پس با یزید اشکبار
که این تخم زشت از تو آمد ببار
کنون بخش دستوری ام تا همی
برآیم بر این چوب ها من دمی
بگویم سخن لختی از دین و داد
که گردد خدا و پیغمبرش شاد
نپذیرفت بد گوهر ازوی، بگفت
همانجا بگو آنچه بتوان شنفت
بزرگان شامی به پا خاستند
بر بد کنش پوزش آراستند
که ماراست این خواهش از دیر باز
نیوشیم گفتار نغز حجاز
زگفتار نیکوی این خاندان
سخن ها روانست بر هر زبان
ازین کار بر تو نباشد غمی
که این ناتوان خطبه خواند دمی
زگفتار ایشان بجنباند سر
بگفتا خردتان نباشد مگر
همین کودک ناتوان کاینچنین
به چشم شما هست زار و حزین
رسد گر بر این چوب ها پای او
سخن گوید آنگونه کابای او
کند بهر ما زشت نامی پدید
که آن رو سیاهی نگردد سپید
بگفتند کاندیشه برخود مبند
چه آید از این کودک مستمند
بهل تا برآید به منبر که زود
بگیرد زبانش خود آید فرود
ستمگر چو ابرام ایشان بدید
بگفت آنچه خواهید ز انسان کنید
برآمد به منبر خداوند دین
چو برعرش یزدان جان آفرین
خداونبی (ص) و علی (ع) را ستود
بدانسان کز آن شاه شایسته بود
وزان پس بفرمود کی مردمان
سپارید لختی به گفتم روان
از آن دوده ام من که ما را خدا
به شش چیز کرد از خلایق جدا
به هفت آفرین نیز مان برگزید
کز آنها یکی نیست درکس پدید
ز دانش به ما داد رخشندگی
دگر بردباری و بخشنده گی
زبانی سخنگو تنی زورمند
همان پایداری به پیش گزند
دگر مهر ما را به دل های پاک
نهان کرده چون گوهر تابناک
مر آن هفت کز آن برآریم نام
یکی آنکه از ماست خیرالانام
دگر فاطمه (س) دخت آن سرفراز
دگر شیر یزدان شه اهل راز
دگر حمزه آن میر اهل قبول
که شمشیر حق بود و شیر رسول
دگر جعفر آن شاهباز جلال
که دادش خدا از زمرد دو بال
دگر آن دوشهزاده ی خوش سرشت
دو شاه جوانان اهل بهشت
حسن (ع) آن سرور دل مصطفی (ص)
و دیگر حسین (ع) آن شهید جفا
نداند مرا هرکه زین انجمن
بگویم که بشناسد او اصل من
منم پور آن شه که اهل صفا
بخوانند گه زمزمش گه صفا
منم زاده ی آنکه مکه و منا
بود نام او کو نهاد این بنا
منم پور زاده ی آنکه یکشب زفرش
به پشت براق اندر آمد به عرش
منم پور آن کش خدا تاج داد
به مهمانی خویش معراج داد
منم زاده ی آنکه هنگام بار
چنان گشت نزدیک با کردگار
که یک زه ببندند بردو کمان
وزان نیز نزدیکتر بی گمان
منم پور آنکس که اندر فلک
بشد پیشوا در نماز ملک
منم زاده ی آنکه روح الامین
پیام آورش بد ز جان آفرین
منم زاده ی احمد (ص) پاک جان
منم پور حیدر شه انس و جان
منم پور آنکس که از تیغ او
نهادند مردم به توحید رو
بزد در بر سیدالمرسلین
همی تیغ بر بینی مشرکین
گهی با دو نیزه گهی با دو تیغ
فرو ریخت خون بدان بیدریغ
به راه نبی کرد هجرت دو یار
دو ره کرد پیمان بدو استوار
به بدر و حنین آنچنان کردکار
که گویند ازو تا بود روزگار
از آندم که پیدا شد از مام خویش
نبودش به جز کیش اسلام کیش
من از آن نکو کار شاهم پسر
که بد وارث انبیا سر بسر
برآرنده ی بیخ بد خواه دین
فرازنده بیرق مسلمین
چراغ ره مردم راه جوی
به روی پرستنده گان آبروی
ز بیم خدا روز و شب اشکبار
به پیش بلا کوه سان بردیار
سر پیشوایان ز آل و رسول
که با مهر او هست طاعت قبول
همان شه که جبریل بد یاورش
به هر کار میکال فرمان برش
شهی مرز اسلام را پاس دار
برآورده از جان دشمن دمار
قریشی نژادی که آن دودمان
ببالند ازو تا که باشد زمان
زکیش خدا ناوکی جان گسل
هلاک تن مرد پیمان گسل
پذیرای اسلام او شد نخست
زتیغ کجش هرکژی شد درست
دلش بود گنجی ز راز نهان
زبانش ز سر خرد ترجمان
یکی باغ بد، دانش او را نهال
همه بار او بینش لایزال
به ملک خدا شاه و فرمانروا
شده کار اسلام از او بانوا
دل و دست او شرم دریا و کان
خردمند و دانا و روشن روان
رخش بود اگر چند از روزه زرد
ولی شیر کوشنده بد در نبرد
بشدهر کجا از یلان کار زار
ازو یکتنه گشتشان کار زار
زمین گر پر از تیر و شمشیر بود
درآن بیشه آنشاه چون شیر بود
سواران مرد افکن تیغ زن
گریزان ازو گشته مانند زن
عرب را شهنشاه با داد او
نبی را پسر عم و داماد او
دو سبط نبی عرش را گوشوار
گهر بودشان زین در شاهوار
همین شه که گفتم نیای من است
علی نامش ازداور ذو المن است
همان نام مامم بود فاطمه (س)
که بد بی سخن شاه زن ها همه
پرستنده ای همچو او درجهان
خدا را نبود آشکار و نهان
منم پور آن بضعه ی احمدی (ص)
که بد پاک از عیب ها سرمدی
منم پور آن شه که در نینوا
به مرگش بمویند مرغ هوا
به عشق خدایی سر و تاج داد
سراپرده ی خود به تاراج داد
بریدند لب تشنه از تن سرش
ربودند از دخترش زیورش
نمودند اهل حریمش اسیر
به بند ستم خواهرش دستگیر
منم پور آن شاه اهل جنان
که دشمن سرش را بزد بر سنان
بگرداند درکوی و بازارها
زکینه بسی داد آزارها
ازین گفتن پادشاه ز من
گرستند مرد و زن انجمن
چو آن شاه را نیک بشناختند
غو زاری از دل بر افراختند
چنان ناله برخاست از مردمان
که برخود بلرزید هفت آسمان
چو بشنید این بانگ و غوغای سخت
بترسید بر خویشتن تیره بخت
به تکبیرگو گفت وقت نماز
بشد تنگ و برخیز و قامت بساز
موذن چو الله اکبر بگفت
دل شاه گردید با درد جفت
بگفتا بزرگست پروردگار
وزو بگذری جمله خردند و خوار
موذن دگر باره بر زد ندا
که نبود خدایی به غیر از خدا
بگفتا بدین راز فرخنده شاه
بود جان و جسم و زبانم گواه
موذن پس آنگاه آواز داد
به نام پیمبر زبان برگشاد
بگفتا محمد (ص) رسول خداست
گزین بنده ی داور کبریاست
شه دین چو نام پیمبر شنید
سوی بد گهر نعره ای برکشید
که هان ای یزید این نیای من است
و یا خود نیای تو اهریمن است
نیای خود ار خوانی اش از دروغ
به نزدیک مردم نیایی فروغ
نیای من ار دانی اش پس چرا
پسندی به اولادش این ماجرا
کسی کز پی نام یزدان حی
ضرورت بود بردن نام وی
چرا ریختی خون فرزند او
بر انداختی پاک پیوند او
بدادی همه خاندانش به باد
نکردی ز اندرز او هیچ یاد
بگفت این و دستار از سرفکند
بگریید و گفتا به بانگ بلند
که ای مردم امروز در روزگار
به جز من بود از نبی یادگار
کسی هست جز من که گوید رسول
بود باب من وز وی آید قبول
اگر این درست است پس از چه روی
بباید ز من ریختن آبروی
ز بابم که بد سبط خیرالبشر
چرا باید ازکینه ببرید سر
زگفتار آن شاه از مردمان
برآمد غو گریه تا آسمان
چنان مسجد از گریه پرجوش گشت
که یک نیمه زان خلق بی هوش گشت
بد اختر چو این دید بر پای جست
بر افراشت از بهر تکبیر دست
خسان نیز یکسر به پا خاستند
بدو اقتدا را بیاراستند
ببین کاین پرستش چه بخشد ثمر
که خواهند ازآن خجلت دادگر
بسی از چنین بندگی به گناه
که سازند بر زشتی آن را پناه
کسی کش بد از خون یزدان وضو
نمازش به دوزخ در آرد به رو
به ایوان روانگشت بعد از نماز
در اندیشه از کار خود ماند باز
به ظاهر پشیمان شد از کارخویش
شه ناتوان را فرا خواند پیش
در مهربانی به رویش گشاد
تسلی ز مرگ پدر باز داد
حرم را ز ویرانه آن تیره رای
بیاورد درکاخ خود داد جای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آمد به محراب اندر نشست
خطیبی به فرمان آن خود پرست
هوش مصنوعی: وقتی او به جایگاه نماز وارد شد، خطیبی نشسته بود که به دستور پروردگارش سخن می‌گفت.
برآمد به منبر چو ابلیس دون
خدا و نبی را ستود او فزون
هوش مصنوعی: از بالای منبر، مانند ابلیس، کسی که پایین‌تر از مقام خدا و پیامبر است، به ستایش آن دو پرداخت و این ستایش را بی‌اندازه بزرگ شمرد.
به یزدان چو لختی نیایش نمود
به آل امیه ستایش نمود
هوش مصنوعی: وقتی که کمی به خداوند دعا و راز و نیاز کرد، بعد از آن به خاندان امویه اشاره و آن‌ها را ستایش کرد.
وزان پس بسی زشتی و ناسزا
بگفتا به شیر خدا مرتضی (ع)
هوش مصنوعی: سپس او به شدت به زشتی و بدگویی درباره شیر خدا، امام علی (ع) پرداخت.
حسین (ع) را به زشتی سپس کرد یاد
بگفتا که بد کشتن او ز داد
هوش مصنوعی: حسین (ع) را به بدی یاد کردند و گفتند که بدی کشتن او از ظلم و بی‌عدالتی است.
چو بشنید این گفته ی نابکار
به پاخاست آن غیرت کردگار
هوش مصنوعی: وقتی خداوند آن سخن زشت را شنید، بلند شد و غیرت و نیت پاک خود را به نمایش گذاشت.
خروشید بروی که خاموش باش
مکن کفر خود را ازین بیش فاش
هوش مصنوعی: صدا بلند کن که ساکت نشو، کفر و disbelief خود را بیشتر از این نمایان نکن.
به خشم آوری آفریننده را
که خوشنود سازی ز خود بنده را
هوش مصنوعی: اگر خدای خود را ناراحت کنی، به چه نحوی می‌توانی خودت را راضی کنی؟
تفو باد بر چون تو دنیا پرست
که بر دوزخت اهرمن رهبر است
هوش مصنوعی: به باد لعنت بر کسانی که فقط به دنیا و مادیات توجه دارند، زیرا آنها از راه باطل و شیطانی پیروی می‌کنند.
بفرمود پس با یزید اشکبار
که این تخم زشت از تو آمد ببار
هوش مصنوعی: پس به یزید با اشک و اندوه گفت که این نتیجه‌ی بد به خاطر تو به وجود آمده است.
کنون بخش دستوری ام تا همی
برآیم بر این چوب ها من دمی
هوش مصنوعی: حالا دستوری به من بده تا بتوانم از روی این چوب‌ها بالا بیایم.
بگویم سخن لختی از دین و داد
که گردد خدا و پیغمبرش شاد
هوش مصنوعی: اجازه بدهید کمی درباره دین و عدل صحبت کنم تا خدا و پیامبرش خوشحال شوند.
نپذیرفت بد گوهر ازوی، بگفت
همانجا بگو آنچه بتوان شنفت
هوش مصنوعی: بدجنس را نپذیرفت و گفت در همانجا آنچه را که می‌توان شنید، بگو.
بزرگان شامی به پا خاستند
بر بد کنش پوزش آراستند
هوش مصنوعی: بزرگان شام به انتقاد از رفتار ناپسند برخاستند و تلاش کردند تا به نوعی عذرخواهی کنند.
که ماراست این خواهش از دیر باز
نیوشیم گفتار نغز حجاز
هوش مصنوعی: این احساس از دیرباز وجود داشته است که باید به سخنان زیبا و دلنشین حجاز گوش دهیم.
زگفتار نیکوی این خاندان
سخن ها روانست بر هر زبان
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و نیکوی این خانواده، به راحتی و با شوق در دهان هر کسی جاری می‌شود.
ازین کار بر تو نباشد غمی
که این ناتوان خطبه خواند دمی
هوش مصنوعی: در اینجا خطاب به فردی گفته می‌شود که نباید نگران باشد، زیرا کسی که ناتوان و ضعیف است، فقط برای دقایقی سخنرانی کرده و این موضوع اهمیتی ندارد.
زگفتار ایشان بجنباند سر
بگفتا خردتان نباشد مگر
هوش مصنوعی: به شنیدن حرف‌های آنها، سر را تکان داد و گفت: مگر اینکه عقل و فکر شما یاری نکند.
همین کودک ناتوان کاینچنین
به چشم شما هست زار و حزین
هوش مصنوعی: این کودک بی‌پناه که حالا در نظر شما ضعیف و غمگین به نظر می‌رسد، در واقع نشانه‌ای از آسیب‌پذیری و نیاز به حمایت است.
رسد گر بر این چوب ها پای او
سخن گوید آنگونه کابای او
هوش مصنوعی: اگر پای او بر این چوب‌ها بیفتد، به طرز خاصی از ذاتی او سخن خواهد گفت.
کند بهر ما زشت نامی پدید
که آن رو سیاهی نگردد سپید
هوش مصنوعی: برای ما نامی بد و زشت به وجود می‌آید که با آن، چهره‌اش هرگز روشن و سفید نخواهد شد.
بگفتند کاندیشه برخود مبند
چه آید از این کودک مستمند
هوش مصنوعی: نگران نباش و بر خودت سخت نگیر، نمی‌دانی که از این جوان ناتوان چه چیزی به دست خواهد آمد.
بهل تا برآید به منبر که زود
بگیرد زبانش خود آید فرود
هوش مصنوعی: بگذار تا سخنران بر روی منبر بیاید، زیرا به زودی زبانش به صحبت باز می‌شود و خودش نیز پایین می‌آید.
ستمگر چو ابرام ایشان بدید
بگفت آنچه خواهید ز انسان کنید
هوش مصنوعی: ستمگر هنگامی که ببیند دیگران در حال آسیب رساندن به انسان‌ها هستند، می‌گوید هر کاری که می‌خواهید با انسان‌ها انجام دهید.
برآمد به منبر خداوند دین
چو برعرش یزدان جان آفرین
هوش مصنوعی: خداوند دین را بر روی منبر عرضه کرد، همان‌طور که جان آفرین بر عرش یزدان قرار دارد.
خداونبی (ص) و علی (ع) را ستود
بدانسان کز آن شاه شایسته بود
هوش مصنوعی: خداوند پیامبر (ص) و امام علی (ع) را به گونه‌ای ستود که شایسته‌ی مقام آن دو بزرگوار بود.
وزان پس بفرمود کی مردمان
سپارید لختی به گفتم روان
هوش مصنوعی: سپس او دستور داد که مردم کمی استراحت کنند و به گفتگو بپردازند.
از آن دوده ام من که ما را خدا
به شش چیز کرد از خلایق جدا
هوش مصنوعی: من از نسل آنانی هستم که خداوند ما را به شش ویژگی از دیگران متمایز کرد.
به هفت آفرین نیز مان برگزید
کز آنها یکی نیست درکس پدید
هوش مصنوعی: به هفت آفرین نیز مان برگزید، یعنی از بین هفت مخلوق برتر انتخاب کرد و در واقع هیچ‌کدام از آن‌ها درک و فهمی ندارند.
ز دانش به ما داد رخشندگی
دگر بردباری و بخشنده گی
هوش مصنوعی: از علم و دانش به ما نوری بخشید، و صبر و سخاوت نیز به ما آموخت.
زبانی سخنگو تنی زورمند
همان پایداری به پیش گزند
هوش مصنوعی: زبان گویا و بدنی نیرومند برای پیشرفت و پایداری در زندگی، اساسی ضروری هستند.
دگر مهر ما را به دل های پاک
نهان کرده چون گوهر تابناک
هوش مصنوعی: عشق و محبت ما را در دل‌های نیک و پاک پنهان کرده‌اند، مانند جواهر درخشان و ارزشمندی.
مر آن هفت کز آن برآریم نام
یکی آنکه از ماست خیرالانام
هوش مصنوعی: از آن هفت نفر، یکی را نام می‌بریم که از میان ماست و بهترین نام‌ها را دارد.
دگر فاطمه (س) دخت آن سرفراز
دگر شیر یزدان شه اهل راز
هوش مصنوعی: فاطمه (س) زنی بزرگ و والامقام است، دختر مردی برجسته و با عزت، و او دختر یزدان است که در دل اهل راز و عرفان جای دارد.
دگر حمزه آن میر اهل قبول
که شمشیر حق بود و شیر رسول
هوش مصنوعی: حمزه، آن بزرگمردی است که ایمان را با شمشیر آمیخت و همچون شیر پیامبر دفاع می‌کند.
دگر جعفر آن شاهباز جلال
که دادش خدا از زمرد دو بال
هوش مصنوعی: جعفر، آن پرنده‌ی باشکوه و بلندپرواز، که خداوند به او بال‌هایی از زمرد عطا کرده است.
دگر آن دوشهزاده ی خوش سرشت
دو شاه جوانان اهل بهشت
هوش مصنوعی: دو پسر شاه، با شخصیت نیکو و دلنشین، جوانانی از اهل بهشت هستند.
حسن (ع) آن سرور دل مصطفی (ص)
و دیگر حسین (ع) آن شهید جفا
هوش مصنوعی: حسن (ع) محبوب دل پیامبر اسلام (ص) است و حسین (ع) نیز آن شهید بزرگوار که در برابر ظلم ایستاد.
نداند مرا هرکه زین انجمن
بگویم که بشناسد او اصل من
هوش مصنوعی: هرکس که در این جمع است، اگر به او بگویم مرا بشناسد، او نمی‌تواند به درستی از اصل و ماهیت من آگاهی یابد.
منم پور آن شه که اهل صفا
بخوانند گه زمزمش گه صفا
هوش مصنوعی: من فرزند آن پادشاه هستم که اهل صفا و پاکی علاقه‌مند به یاد او هستند، گاهی نامش را با زمزمه و گاهی با صفا و آرامش بر زبان می‌آورند.
منم زاده ی آنکه مکه و منا
بود نام او کو نهاد این بنا
هوش مصنوعی: من فرزند آن کسی هستم که مکه و منا را ساخته است، نام او کسی است که این بنا را بنا کرده است.
منم پور زاده ی آنکه یکشب زفرش
به پشت براق اندر آمد به عرش
هوش مصنوعی: من فرزند کسی هستم که یک شب با اسب ویژه‌اش به آسمان رفت و به مقام بالایی رسید.
منم پور آن کش خدا تاج داد
به مهمانی خویش معراج داد
هوش مصنوعی: من فرزند کسی هستم که خدا به او تاجی هدیه داد و او مرا به مهمانی خودش دعوت کرد و به من معراج بخشید.
منم زاده ی آنکه هنگام بار
چنان گشت نزدیک با کردگار
هوش مصنوعی: من فرزند کسی هستم که در زمان بارش، آنچنان با خداوند نزدیک شد.
که یک زه ببندند بردو کمان
وزان نیز نزدیکتر بی گمان
هوش مصنوعی: شخصی دو کمان را به هم نزدیک می‌کند و یک زه به آن‌ها می‌بندد تا بهتر بتواند هدف را نشانه‌گیری کند.
منم پور آنکس که اندر فلک
بشد پیشوا در نماز ملک
هوش مصنوعی: من فرزند کسی هستم که در آسمان‌ها پیشوای نماز ملائک بود.
منم زاده ی آنکه روح الامین
پیام آورش بد ز جان آفرین
هوش مصنوعی: من فرزند کسی هستم که جبرئیل، پیام‌آور او، از جانب خداوند زندگی را به او عطا کرده است.
منم زاده ی احمد (ص) پاک جان
منم پور حیدر شه انس و جان
هوش مصنوعی: من فرزند پیامبر احمد هستم و جان من از نسل علی (ع) است، کسی که سرور انسان‌ها و جان‌هاست.
منم پور آنکس که از تیغ او
نهادند مردم به توحید رو
هوش مصنوعی: من فرزند کسی هستم که به خاطر شمشیر او، مردم به یکتاپرستی روی آوردند.
بزد در بر سیدالمرسلین
همی تیغ بر بینی مشرکین
هوش مصنوعی: در آغوش پیامبر خدا، شمشیری به دست می‌زنم و کفار را مورد حمله قرار می‌دهم.
گهی با دو نیزه گهی با دو تیغ
فرو ریخت خون بدان بیدریغ
هوش مصنوعی: گاهی با دو نیزه و گاهی با دو تیغ، خون بی‌رحمانه‌ای ریخته می‌شود.
به راه نبی کرد هجرت دو یار
دو ره کرد پیمان بدو استوار
هوش مصنوعی: دو یار به دنبال پیامبر حرکت کردند و به خاطر همدیگر پیمانی محکم بستند.
به بدر و حنین آنچنان کردکار
که گویند ازو تا بود روزگار
هوش مصنوعی: در بدر و حنین به گونه‌ای عمل کرد که می‌گویند از آن زمان تا به امروز، تاثیر او باقی مانده است.
از آندم که پیدا شد از مام خویش
نبودش به جز کیش اسلام کیش
هوش مصنوعی: از زمانی که او (آن شخص) از مادرش جدا و مستقل شد، جز دین اسلام، دینی برایش باقی نماند.
من از آن نکو کار شاهم پسر
که بد وارث انبیا سر بسر
هوش مصنوعی: من از نسل نیکوکاران و بزرگانی هستم که وارثان پیامبران‌اند.
برآرنده ی بیخ بد خواه دین
فرازنده بیرق مسلمین
هوش مصنوعی: برپا کننده و حامی دین که علم مسلمانی را به اهتزاز در می‌آورد.
چراغ ره مردم راه جوی
به روی پرستنده گان آبروی
هوش مصنوعی: چراغی که برای مردم در مسیر زندگی روشن می‌شود، نشانه‌ای برای کسانی است که به عشق و محبت اعتقاد دارند و به دنبال عزت و آبرو هستند.
ز بیم خدا روز و شب اشکبار
به پیش بلا کوه سان بردیار
هوش مصنوعی: از ترس خدا، روز و شب به شدت گریه می‌کنم و در برابر سختی‌ها مانند کوهی استوار در سرزمینم ایستاده‌ام.
سر پیشوایان ز آل و رسول
که با مهر او هست طاعت قبول
هوش مصنوعی: سر خود را به پیشوایان و پیامبر خاندان او خم کن، زیرا که اطاعت از آنها با محبت و عشق همراه است.
همان شه که جبریل بد یاورش
به هر کار میکال فرمان برش
هوش مصنوعی: همان پادشاهی که جبرئیل در کنار اوست و میکائیل به او در کارها کمک می‌کند.
شهی مرز اسلام را پاس دار
برآورده از جان دشمن دمار
هوش مصنوعی: ای شاه، از مرز اسلام محافظت کن، چرا که دشمنان با تمام وجود خود به دنبال آسیب رساندن هستند.
قریشی نژادی که آن دودمان
ببالند ازو تا که باشد زمان
هوش مصنوعی: نژاد قریش که از آن نسل‌های بزرگی به وجود آمده است، تا زمانی که زمان ادامه دارد، برقرار خواهد بود.
زکیش خدا ناوکی جان گسل
هلاک تن مرد پیمان گسل
هوش مصنوعی: از خشم خدا جان انسان پیوندش را از دست می‌دهد و موجب نابودی جسم فردی می‌شود که به پیمان‌های خود عمل نکرده است.
پذیرای اسلام او شد نخست
زتیغ کجش هرکژی شد درست
هوش مصنوعی: او از تیغ کج خودش به ابتدایش اسلام را پذیرفت و هر کار نادرستی که انجام داد، به درستی تبدیل شد.
دلش بود گنجی ز راز نهان
زبانش ز سر خرد ترجمان
هوش مصنوعی: دل او دارای گنجینه‌ای از اسرار پنهان است و از روی خرد و دانش، زبانش توانایی بیان آنها را دارد.
یکی باغ بد، دانش او را نهال
همه بار او بینش لایزال
هوش مصنوعی: اگر کسی در یک محیط نامناسب قرار گیرد، اما علم و دانش او مانند درختی بارور خواهد بود که از بینش و خرد او نشأت می‌گیرد و همواره به او کمک می‌کند.
به ملک خدا شاه و فرمانروا
شده کار اسلام از او بانوا
هوش مصنوعی: سرزمین خدا تحت فرمان پادشاه و حکمرانی قرار گرفته و امور اسلامی به دستان او سپرده شده است.
دل و دست او شرم دریا و کان
خردمند و دانا و روشن روان
هوش مصنوعی: دل و دست او به دلیل بزرگی و عظمت دریا شرمنده هستند و همچنین او به خاطر دانایی و روشن‌فکری‌اش در برابر خردمندان و روشن‌روانان احساس خجالت می‌کند.
رخش بود اگر چند از روزه زرد
ولی شیر کوشنده بد در نبرد
هوش مصنوعی: اگرچه اسب او ممکن است از روزگار زرد و پیر باشد، اما شیر هنوز هم در جنگ و نبرد پیروز و شجاع است.
بشدهر کجا از یلان کار زار
ازو یکتنه گشتشان کار زار
هوش مصنوعی: در هر جا که با دلاوران و جنگجویان مواجه شوید، تنها با یک نفر از آن‌ها مواجه خواهید شد که کارزار را مدیریت می‌کند.
زمین گر پر از تیر و شمشیر بود
درآن بیشه آنشاه چون شیر بود
هوش مصنوعی: اگر زمین پر از جنگ و خونریزی باشد، در آن جنگل، آن پادشاه مانند شیر قدرتمند است.
سواران مرد افکن تیغ زن
گریزان ازو گشته مانند زن
هوش مصنوعی: سواران که شجاعت و قدرت دارند، در حین نبرد مانند زنی که از ترس فرار می‌کند، به صورت ناخواسته عقب‌نشینی می‌کنند.
عرب را شهنشاه با داد او
نبی را پسر عم و داماد او
هوش مصنوعی: عرب، شهنشاه را به خاطر عدل و انصافش ستایش می‌کند و بر این اساس، پیامبر را به عنوان پسر عم و داماد او می‌شناسد.
دو سبط نبی عرش را گوشوار
گهر بودشان زین در شاهوار
هوش مصنوعی: دو پسر بزرگ پیامبر، مانند گوشواره‌ای از جواهر، بر عرش الهی آویزان هستند و به همین دلیل ارزش و مقام بلندی دارند.
همین شه که گفتم نیای من است
علی نامش ازداور ذو المن است
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی از بزرگی و اهمیت شخصیتی به نام علی اشاره دارد و تأکید می‌کند که او نماینده‌ای از جانب خداوند است. این شخصیت دارای جایگاهی ویژه و ممتاز در نزد خداوند است و به عنوان یک نمونه بارز از عدالت و حق شناخته می‌شود.
همان نام مامم بود فاطمه (س)
که بد بی سخن شاه زن ها همه
هوش مصنوعی: نام مادرمان فاطمه (س) بود، که همه زن‌های عالم در برابر سخاوت و شخصیت او سر فرود می‌آورند و به او احترام می‌گذارند.
پرستنده ای همچو او درجهان
خدا را نبود آشکار و نهان
هوش مصنوعی: در سراسر جهان، هیچ پرستنده‌ای مانند او وجود ندارد که خدا را به‌صورت آشکار و پنهان نپرسد و نپرستد.
منم پور آن بضعه ی احمدی (ص)
که بد پاک از عیب ها سرمدی
هوش مصنوعی: من فرزند آن بانوی پاک هستم که بدون هیچ عیبی است.
منم پور آن شه که در نینوا
به مرگش بمویند مرغ هوا
هوش مصنوعی: من فرزند آن پادشاه هستم که در نینوا، پرنده‌های آسمان به خاطر مرگ او ناله و گریه کردند.
به عشق خدایی سر و تاج داد
سراپرده ی خود به تاراج داد
هوش مصنوعی: عشق به خداوند باعث شده که او تمام جلال و زیبایی خود را فدای این عشق کند و به راحتی آن را به دیگران ببخشد.
بریدند لب تشنه از تن سرش
ربودند از دخترش زیورش
هوش مصنوعی: سر او را از بدنش جدا کردند و دخترش را به شدت تشنه و بی‌یار و مددگار گذاشتند.
نمودند اهل حریمش اسیر
به بند ستم خواهرش دستگیر
هوش مصنوعی: اهل حریم او را به اسیر گرفتند و خواهرش او را در بند ستم گرفتار کرد.
منم پور آن شاه اهل جنان
که دشمن سرش را بزد بر سنان
هوش مصنوعی: من فرزند آن پادشاه اهل بهشت هستم که دشمنش را با نیزه به قتل رساند.
بگرداند درکوی و بازارها
زکینه بسی داد آزارها
هوش مصنوعی: در خیابان‌ها و بازارها، مردم بسیار ناراحت و آزرده‌خاطر هستند و رفتار ناامیدکننده‌ای از خود نشان می‌دهند.
ازین گفتن پادشاه ز من
گرستند مرد و زن انجمن
هوش مصنوعی: پادشاه از من خواسته که مردان و زنان در این مجلس حاضر شوند و از این موضوع سخن بگویند.
چو آن شاه را نیک بشناختند
غو زاری از دل بر افراختند
هوش مصنوعی: وقتی که مردم به خوبی آن پادشاه را شناختند، از خوشحالی و شادی به وجد آمدند و شور و حالشان را ابراز کردند.
چنان ناله برخاست از مردمان
که برخود بلرزید هفت آسمان
هوش مصنوعی: از دل مردم چنان صدای ناله‌ای بلند شد که حتی هفت آسمان از آن لرزید.
چو بشنید این بانگ و غوغای سخت
بترسید بر خویشتن تیره بخت
هوش مصنوعی: وقتی این صدا و هیاهوی شدید را شنید، از سرنوشت شوم خود ترسید.
به تکبیرگو گفت وقت نماز
بشد تنگ و برخیز و قامت بساز
هوش مصنوعی: زمان نماز فرا رسیده است، به اذان بگو و آماده شو تا بایستی و نمازی به جا آوری.
موذن چو الله اکبر بگفت
دل شاه گردید با درد جفت
هوش مصنوعی: زمانی که مؤذن اذان گفت و با آهنگ «الله اکبر» شروع کرد، دل شاه به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و دچار درد و نگرانی شد.
بگفتا بزرگست پروردگار
وزو بگذری جمله خردند و خوار
هوش مصنوعی: او گفت: پروردگار بزرگ است و از او فراتر نمی‌روند، همه چیزهای دیگر خرد و ناتوان به‌نسبت او هستند.
موذن دگر باره بر زد ندا
که نبود خدایی به غیر از خدا
هوش مصنوعی: موذن دوباره ندا می‌دهد که جز خدا هیچ معبودی وجود ندارد.
بگفتا بدین راز فرخنده شاه
بود جان و جسم و زبانم گواه
هوش مصنوعی: او گفت که در این راز خوشحال کننده، جان و بدن و زبانم شهادت می‌دهند.
موذن پس آنگاه آواز داد
به نام پیمبر زبان برگشاد
هوش مصنوعی: پس از آن که موذن به صدای بلند نام پیامبر را به زبان آورد، به اذان آغاز کرد.
بگفتا محمد (ص) رسول خداست
گزین بنده ی داور کبریاست
هوش مصنوعی: محمد (ص)، پیامبر خداست و او را برگزیده خدا می‌داند.
شه دین چو نام پیمبر شنید
سوی بد گهر نعره ای برکشید
هوش مصنوعی: وقتی شیخ دین نام پیامبر (ص) را شنید، با صدای بلندی به کسانی که نیاکان خوبی ندارند اعتراض کرد.
که هان ای یزید این نیای من است
و یا خود نیای تو اهریمن است
هوش مصنوعی: ای یزید، این شخص نیا و جد من است و یا اینکه خود جد تو، اهریمن است.
نیای خود ار خوانی اش از دروغ
به نزدیک مردم نیایی فروغ
هوش مصنوعی: اگر به نیاکان خود احترام بگذاری و نامشان را با صداقت و درست بیان کنی، نزد مردم ارزش و اعتبار پیدا می‌کنی.
نیای من ار دانی اش پس چرا
پسندی به اولادش این ماجرا
هوش مصنوعی: اگر به اجداد خود آگاهی داری، پس چرا به فرزندان آنها علاقه‌مند نیستی؟ این داستان چیست؟
کسی کز پی نام یزدان حی
ضرورت بود بردن نام وی
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نیاز خود در پی نام خداوند می‌گردد، در واقع به احترام و بزرگ‌داشت او، نامش را می‌برد.
چرا ریختی خون فرزند او
بر انداختی پاک پیوند او
هوش مصنوعی: چرا خون فرزند او را ریختی و پیوند پاک او را سرنگون کردی؟
بدادی همه خاندانش به باد
نکردی ز اندرز او هیچ یاد
هوش مصنوعی: تو همه خانواده‌اش را به باد دادی و هیچ یاد و نشانی از اندرز او در خاطر نداری.
بگفت این و دستار از سرفکند
بگریید و گفتا به بانگ بلند
هوش مصنوعی: او این سخنان را گفت و با چهره‌ای اندوهناک، از خجالت دستار خود را به زمین انداخت. سپس با صدای بلند شروع به گریه کرد و سخنانی را زمزمه کرد.
که ای مردم امروز در روزگار
به جز من بود از نبی یادگار
هوش مصنوعی: ای مردم، در این روزگاری که به سر می‌بریم، جز من کسی از پیامبر نشانی باقی نمانده است.
کسی هست جز من که گوید رسول
بود باب من وز وی آید قبول
هوش مصنوعی: آیا کسی غیر از من هست که بگوید پیامبر من در را به سوی او گشوده و از او پذیرش می‌شود؟
اگر این درست است پس از چه روی
بباید ز من ریختن آبروی
هوش مصنوعی: اگر این صحبت صحیح باشد، پس چرا باید آبرویم را بریزید؟
ز بابم که بد سبط خیرالبشر
چرا باید ازکینه ببرید سر
هوش مصنوعی: چرا باید از کینه، به فرزند بهترین انسان‌ها آسیب برسانید؟
زگفتار آن شاه از مردمان
برآمد غو گریه تا آسمان
هوش مصنوعی: از سخنان آن شاه، در میان مردم، ناله و زاری به حدی بلند شد که تا آسمان رسید.
چنان مسجد از گریه پرجوش گشت
که یک نیمه زان خلق بی هوش گشت
هوش مصنوعی: مسجد به قدری از گریه و ناله پر شد که نیمی از آن جمعیت بی‌هوش شدند.
بد اختر چو این دید بر پای جست
بر افراشت از بهر تکبیر دست
هوش مصنوعی: بدبختی که این صحنه را دید، از روی ناامیدی دراز کشید و برای اعلام فخر و برتری، دستش را بالا برد.
خسان نیز یکسر به پا خاستند
بدو اقتدا را بیاراستند
هوش مصنوعی: بنده‌های ناتوان هم تماماً به پا خاستند و خود را آماده کردند تا از او پیروی کنند.
ببین کاین پرستش چه بخشد ثمر
که خواهند ازآن خجلت دادگر
هوش مصنوعی: ببین چقدر این عبادت و پرستش می‌تواند پاداش دهد که حتی از عواقب آن نیز ممکن است شرمنده شوی.
بسی از چنین بندگی به گناه
که سازند بر زشتی آن را پناه
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به خاطر گناهانشان به چنین بندگی دچار می‌شوند، اما این گناهان چنان زشت هستند که هیچ پناهی نمی‌توان یافت.
کسی کش بد از خون یزدان وضو
نمازش به دوزخ در آرد به رو
هوش مصنوعی: کسی که با خون یزدان (خون خدا) نجاست کند، نمازش او را به جهنم خواهد برد.
به ایوان روانگشت بعد از نماز
در اندیشه از کار خود ماند باز
هوش مصنوعی: پس از نماز، شخص به ایوان رفت و در حالی که در فکر بود، از کار خود غافل ماند.
به ظاهر پشیمان شد از کارخویش
شه ناتوان را فرا خواند پیش
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که پادشاه ناتوان از کارهای خود پشیمان شده و تصمیم گرفته است که کسی را به نزد خود بخواند.
در مهربانی به رویش گشاد
تسلی ز مرگ پدر باز داد
هوش مصنوعی: او با روی باز و محبت‌آمیزش، تسلی‌بخشی به پسر راهی کرد تا از مرگ پدرش آرامش یابد.
حرم را ز ویرانه آن تیره رای
بیاورد درکاخ خود داد جای
هوش مصنوعی: او که دارای بینش روشنی نیست، حرم پاک را از ویرانه‌ای که در دلش هست به کاخی خود منتقل کرده و آنجا به آنجا جای داده است.