گنجور

بخش ۱۰۴ - گفتگوی یزید با حضرت امام زین العابدین(ع)و امر به قتل آن جناب

بفرمود باشد علی (ع) نام من
پدرم آن شه کشته دور از وطن
بداختر بگفتا که پور حسین (ع)
علی (ع) آنکه زو بد سرور حسین (ع)
شنیدم که یزدانش درکربلا
بکشت و رها شد ز رنج و بلا
بفرمود او بود مهتر زمن
که شد کشته از تیغ زشت اهرمن
خدا قاتلش را به روز شمار
به دوزخ نماید ز آتش مهار
برآشفت اهریمن کینه ساز
بگفتا دگر باره با سر فراز
که باب تو ای کودک ناتوان
چرا کرد کین کهن را جوان
به ما ناسزا گفت در هر کجا
نیاورد آیین خویشی به جا
همیخواست گردد در اسلام، شاه
کند خاندان امیه تباه
خدا را سپاسم که بر آرزو
نشد کامران و خود آمد برو
بگفتا بدو پور شاه شهید
که برخویش چندین مبال ای یزید
برآنان بود شاهی دین روا
کز ایشان شد این دین و آیین به پا
زما گشت آغاز این کیش فاش
که آورد از پیش حق مصطفاش
در این خاندان بوده پیغمبری
سپهداری و دانش و سروری
به بدر و احد جنگ احزاب هم
نیای مرا بود درکف علم
نیای تو خود رایت کفرداشت
که بر جنگ اسلامیان میفراشت
عجب نیست گر چون نیاکان خویش
گرفتی دره کفر اکنون به پیش
اگر دانی از شومی این گناه
چه کیفر تو را میرسد از اله
ز وحشت نهی سرسوی کوهسار
کنی گریه برخویش پیوسته زار
ز گفتار آن پادشاه زمن
پر از خشم آمد دل اهرمن
به دژخیم گفتا که این را ببر
تن ناتوانش سبک کن ز سر
دوان گشت دژخیم تیغش به دست
سوی آن شهنشاه یزدان پرست
چو دیدند اینگونه آن بی کسان
گرفتند پیراهنش حلقه سان
یکی گفتی ای وای سالار ما
نگهبان و یار و پرستار ما
یکی گفت جز وی نداریم کس
خدایا در این غم به فریاد رس
یکی گفتی از نسل خیرالبشر
به جانیست مردی جزاین یک پسر
اگر بایدش کشت ما را نخست
بکش تاکنی کین احمد (ص) درست
وزان بانوان ام کلثوم زار
به دامان شه چنگ زد استوار
بگفتا که ای پور هند پلید
که از عم احمد (ص) جگر می مکید
بکن دست کوتاه از این پسر
که جز وی نداریم محرم به سر
نه ماییم فرزند خیر الورا
که بستوده یزدان به پاکی ورا
کجا می پذیرد خداوند فرد
که ماییم بی محرم ای زشت مرد
به یثرب سپس کرد روی نیاز
به زاری بگفت ای خدیو حجاز
بکشتند امت حسین (ع) تو را
روان تن و نور عین تو را
کنون این ستمدیده بیمار ما
که باشد به غربت پرستار ما
همی خواهد او را یزید از ستم
کشد زار در پیش چشم حرم
یکی سر برآور به ما در نگر
ببین تا پس از تو چه آمد به سر
بد اختر چو گفتار بانو شنید
بترسید و دست از شه دین کشید
به دژخیم گفتا نگهدار دست
که افغان این زن دلم را بخست
به برخواند پس شاه را آن پلید
به سوهان خود آن بندها را برید
چو برداشت از شیر حق سلسله
بگفتش مرا تنگ شد حوصله
زگفتار تو ور نه برکشتنت
نفرمودمی، بد مباد از منت
به پور زیاد تبه روزگار
بسی باد نفرین ز پروردگار
که او با شما سخت بیداد کرد
وزین خاندان او برآورد گرد
وزینگونه بسیار با شه بگفت
سخن های جانکاه پاسخ شنفت
زگفتار شه مغز او خیره شد
یکی بیم برخاطرش چیره شد
بگفتا که امروز آید به پای
دگر روز بینیم تا چیست رای
برآرم همه آرزوی تو را
نمانم دژم پیش روی تو را
بگفت این و برخاست از آن انجمن
روان شد به ویرانه شاه زمن
نشستند آل رسول امین
به خاک سیه زار و اندوهگین
شهی را به ویرانه شد خاک فرش
که بدخاکی ازمقدمش زیب عرش
بماندند آنجای تا چند روز
نپرسید از حالشان کینه توز
زگرمای روز و ز سرمای شب
تن ناز پرورده گان درتعب
ز بس خور بتابید بر رویشان
شده پوست از روی نیکویشان
یکی روز اهریمن کینه ساز
به مسجد روان گشت بهر نماز
شه ناتوان را به همره ببرد
که سازد به چشم بزرگانش خرد
به فرمان او هر که بد روشناس
برفتند در جایگاه سپاس

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بفرمود باشد علی (ع) نام من
پدرم آن شه کشته دور از وطن
هوش مصنوعی: علی (ع) فرمود که نام من به پدرم نسبت داده شده و او، آن بزرگمردی است که در جنگ جان خود را از دست داده و در دیاری غیر از وطنش کشته شده است.
بداختر بگفتا که پور حسین (ع)
علی (ع) آنکه زو بد سرور حسین (ع)
هوش مصنوعی: بدتر از آن، کسی گفت که پسر حسین، علی است؛ آن علی که مقامش از حسین بالا است.
شنیدم که یزدانش درکربلا
بکشت و رها شد ز رنج و بلا
هوش مصنوعی: شنیدم که خداوند در کربلا به شهادت رسید و از رنج و درد آزاد شد.
بفرمود او بود مهتر زمن
که شد کشته از تیغ زشت اهرمن
هوش مصنوعی: او (سهراب) به من فرمان داد که دانسته‌ام، آن کسی که از تیغ زشت اهرمن (دشمن) کشته شده است، او مهتر و بزرگ من بوده است.
خدا قاتلش را به روز شمار
به دوزخ نماید ز آتش مهار
هوش مصنوعی: خداوند قاتل را به خاطر اعمالش، روز به روز به آتش جهنم می‌فرستد.
برآشفت اهریمن کینه ساز
بگفتا دگر باره با سر فراز
هوش مصنوعی: اهریمن خشمگین شد و با قلدری گفت که دوباره با سر بلند ظاهر می‌شوم.
که باب تو ای کودک ناتوان
چرا کرد کین کهن را جوان
هوش مصنوعی: چرا تو ای کودک ناتوان، در را به روی این کینه قدیمی باز کردی و آن را دوباره جوان کردی؟
به ما ناسزا گفت در هر کجا
نیاورد آیین خویشی به جا
هوش مصنوعی: در هر کجا که ما را ناسزا گفتند، هیچ‌گاه آداب و رسوم دوستی را رعایت نکرد.
همیخواست گردد در اسلام، شاه
کند خاندان امیه تباه
هوش مصنوعی: شاه می‌خواست در دین اسلام نفوذ پیدا کند و خاندان امیه را از بین ببرد.
خدا را سپاسم که بر آرزو
نشد کامران و خود آمد برو
هوش مصنوعی: من از خدا سپاسگزارم که آرزوهای من محقق نشد و خودش به سراغ من آمد.
بگفتا بدو پور شاه شهید
که برخویش چندین مبال ای یزید
هوش مصنوعی: او به یزید گفت که ای یزید، بر خود اینقدر نبال که فرزند شاه شهید هستی.
برآنان بود شاهی دین روا
کز ایشان شد این دین و آیین به پا
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که رهبری و سلطنت دینی از آن کسانی است که به خاطر آن‌ها این دین و آیین، برقرار و برپا شده است.
زما گشت آغاز این کیش فاش
که آورد از پیش حق مصطفاش
هوش مصنوعی: آغاز این دین به روشنی از آنجا شروع شد که حق، پیامبرش را فرستاد.
در این خاندان بوده پیغمبری
سپهداری و دانش و سروری
هوش مصنوعی: در این خانواده، پیغمبری وجود دارد که دارای سپهنداری، علم و رهبری است.
به بدر و احد جنگ احزاب هم
نیای مرا بود درکف علم
هوش مصنوعی: در جنگ‌های بزرگ مانند بدر و احد، دشمنان نتوانستند بر من غلبه کنند و من همچنان در انجام وظایف و میدان جنگ با اعتماد به نفس باقی ماندم.
نیای تو خود رایت کفرداشت
که بر جنگ اسلامیان میفراشت
هوش مصنوعی: نیاکان تو خود به سرانجام کفر پیوسته بودند و بر ضد مسلمانان قد علم می‌کردند.
عجب نیست گر چون نیاکان خویش
گرفتی دره کفر اکنون به پیش
هوش مصنوعی: عجیب نیست اگر اکنون همانند ancestors خود، در مسیر کفر قرار گرفته‌ای.
اگر دانی از شومی این گناه
چه کیفر تو را میرسد از اله
هوش مصنوعی: اگر بدانی که این گناه تا چه حد می‌تواند بد باشد، عواقب آن از جانب خداوند چقدر به تو خواهد رسید.
ز وحشت نهی سرسوی کوهسار
کنی گریه برخویش پیوسته زار
هوش مصنوعی: از ترس به سوی کوه‌ها نگاه می‌کنی و به شدت گریه می‌کنی و حالتی بسیار غم‌انگیز داری.
ز گفتار آن پادشاه زمن
پر از خشم آمد دل اهرمن
هوش مصنوعی: از سخنان آن پادشاه، دل اهریمن پر از خشم و غضب شد.
به دژخیم گفتا که این را ببر
تن ناتوانش سبک کن ز سر
هوش مصنوعی: به جلاد گفت: این فرد را ببر و جسم ناتوانش را از سرش جدا کن.
دوان گشت دژخیم تیغش به دست
سوی آن شهنشاه یزدان پرست
هوش مصنوعی: یک دژخیم با تیزی شمشیر به سوی شاهی که پرستش‌کننده خدای یزدان است، به سرعت حرکت می‌کند.
چو دیدند اینگونه آن بی کسان
گرفتند پیراهنش حلقه سان
هوش مصنوعی: وقتی آن بی‌کس را به این شکل دیدند، پیراهن او را به عنوان حلقه‌ای در دست گرفتند.
یکی گفتی ای وای سالار ما
نگهبان و یار و پرستار ما
هوش مصنوعی: یکی از ما احساس نگرانی و اضطراب می‌کند و می‌گوید که ای کاش سالار ما (رئیس یا رهبری که مراقب ماست) حضور داشته باشد تا از ما محافظت کند و به ما کمک کند.
یکی گفت جز وی نداریم کس
خدایا در این غم به فریاد رس
هوش مصنوعی: کسی گفت که ما هیچ‌کس غیر از او نداریم، ای خدا! در این اندوه به ما کمک کن.
یکی گفتی از نسل خیرالبشر
به جانیست مردی جزاین یک پسر
هوش مصنوعی: یک نفر گفت، از نسل بهترین انسان‌ها، تنها مردی که در دنیا وجود دارد، همین یک پسر است.
اگر بایدش کشت ما را نخست
بکش تاکنی کین احمد (ص) درست
هوش مصنوعی: اگر قرار است ما را مجبور به مرگ کنی، ابتدا خودت را بکش تا انتقام محمد (ص) درست از کار بیفتد.
وزان بانوان ام کلثوم زار
به دامان شه چنگ زد استوار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زنی به نام ام کلثوم می‌پردازد که با احساسات قوی و عمیق، به دامن شاه چنگ می‌زند و نشان‌دهنده علاقه و وابستگی او به مقام و شخصیت شاه است. هم‌چنین، این تصویر از پیوند عاطفی و حمایتی او با شاه الهام می‌گیرد.
بگفتا که ای پور هند پلید
که از عم احمد (ص) جگر می مکید
هوش مصنوعی: کسی به تو می‌گوید، ای فرزند هند ناپاک، تو که از دل پیامبر بزرگ (ص) بهره‌برداری می‌کنی و او را مورد آزار قرار می‌دهی.
بکن دست کوتاه از این پسر
که جز وی نداریم محرم به سر
هوش مصنوعی: دست خود را از این پسر کوتاه کن، زیرا جز او هیچ‌کس را در این شرایط نزدیک خود نداریم.
نه ماییم فرزند خیر الورا
که بستوده یزدان به پاکی ورا
هوش مصنوعی: ما فرزندانی از بهترین‌ها نیستیم که خداوند به خاطر پاکی‌اش او را ستوده است.
کجا می پذیرد خداوند فرد
که ماییم بی محرم ای زشت مرد
هوش مصنوعی: خداوند چگونه کسی را که ما هستیم و در دلش بی‌محرم است، می‌پذیرد، ای فرد زشت؟
به یثرب سپس کرد روی نیاز
به زاری بگفت ای خدیو حجاز
هوش مصنوعی: پس از گذر به یثرب، با دل‌تنگی و درخواست به درگاه خداوند روی آورد و گفت: ای بزرگ‌ترین فرمانروای حجاز.
بکشتند امت حسین (ع) تو را
روان تن و نور عین تو را
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به قربانی شدن یاران حسین (ع) و به تصویر کشیدن تاثیر عمیق آن بر روح و جان انسان. در واقع، آنچه که از عاشورا و فداکاری‌های حسین (ع) و یارانش باقی مانده، در روح و وجود افراد تأثیر می‌گذارد و به نوعی روشنی و اراده‌ای را به آنان می‌دهد.
کنون این ستمدیده بیمار ما
که باشد به غربت پرستار ما
هوش مصنوعی: اکنون این فرد رنج‌کشیده و بیمار ما در این غربت چه کسی را دارد که از او پرستاری کند؟
همی خواهد او را یزید از ستم
کشد زار در پیش چشم حرم
هوش مصنوعی: او به شدت می‌خواهد که یزید به خاطر ظلمش، در برابر چشمان حرم دچار زاری و گریه شود.
یکی سر برآور به ما در نگر
ببین تا پس از تو چه آمد به سر
هوش مصنوعی: کسی که سرش را بالا می‌آورد و به ما نگاه می‌کند، بیند که پس از او چه بر سر ما آمده است.
بد اختر چو گفتار بانو شنید
بترسید و دست از شه دین کشید
هوش مصنوعی: وقتی بدبختی سخنان بانوی عاقل را شنید، ترسید و از راه نیکو کناره‌گیری کرد.
به دژخیم گفتا نگهدار دست
که افغان این زن دلم را بخست
هوش مصنوعی: به نگهبان گفت: دستت را نگه‌دار زیرا صدای این زن قلب مرا به درد آورده است.
به برخواند پس شاه را آن پلید
به سوهان خود آن بندها را برید
هوش مصنوعی: آن شخص ناپاک، با سوهان خود، بندهای شاه را برید و او را فراخواند.
چو برداشت از شیر حق سلسله
بگفتش مرا تنگ شد حوصله
هوش مصنوعی: وقتی از منبع معنوی و الهی یاد گرفتم، احساس کردم که توان تحمل این حقیقت برایم دشوار شده است.
زگفتار تو ور نه برکشتنت
نفرمودمی، بد مباد از منت
هوش مصنوعی: اگر تو سخن نمی‌گفتی و به خاطر گفتارت من را بازنمی‌گرداندی، از این منت خوشایند نیستم.
به پور زیاد تبه روزگار
بسی باد نفرین ز پروردگار
هوش مصنوعی: به خاطر کارهای بد و گناهان خیلی زیاد، روزگار بر او سخت می‌گذرد و خداوند بر او نفرین کرده است.
که او با شما سخت بیداد کرد
وزین خاندان او برآورد گرد
هوش مصنوعی: او با شما به شدت بی‌رحمی کرد و از این خانواده، ناله و اضطراب به وجود آورد.
وزینگونه بسیار با شه بگفت
سخن های جانکاه پاسخ شنفت
هوش مصنوعی: از این روی، بسیار با شاه گفتگو کرد و سخنان دلخراشی را بیان نمود و پاسخ شنید.
زگفتار شه مغز او خیره شد
یکی بیم برخاطرش چیره شد
هوش مصنوعی: از سخنان پادشاه، عقل او حیرت‌زده شد و ترسی در دلش غالب گشت.
بگفتا که امروز آید به پای
دگر روز بینیم تا چیست رای
هوش مصنوعی: او گفت امروز خبری می‌آید، پس فردا خواهیم دید که چه پیش خواهد آمد.
برآرم همه آرزوی تو را
نمانم دژم پیش روی تو را
هوش مصنوعی: من تمام آرزوهای تو را برآورده می‌کنم و به خاطر تو هرگز ناراحت و غمگین نخواهم بود.
بگفت این و برخاست از آن انجمن
روان شد به ویرانه شاه زمن
هوش مصنوعی: او این را گفت و از آن جمع برخاست، سپس به خرابه‌ای رفت که شاهی از من در آنجا بود.
نشستند آل رسول امین
به خاک سیه زار و اندوهگین
هوش مصنوعی: خانواده رسول خدا در دشت سیاه و غمگین به زمین نشسته‌اند.
شهی را به ویرانه شد خاک فرش
که بدخاکی ازمقدمش زیب عرش
هوش مصنوعی: پادشاهی که بر ویرانه‌ای قدم گذاشت، به قدری بزرگوار و با عظمت بود که این خاک، به دلیل حضور او، به زیباترین عرش نیز تبدیل می‌شود.
بماندند آنجای تا چند روز
نپرسید از حالشان کینه توز
هوش مصنوعی: مدت زیادی آنجا ماندند و هیچ‌کس از وضعیتشان سؤال نکرد، حتی کسی که دلش پر از کینه بود.
زگرمای روز و ز سرمای شب
تن ناز پرورده گان درتعب
هوش مصنوعی: از گرمای روز و سرمای شب، تن‌های نرم و لطیف در حال استراحت و آرامش هستند.
ز بس خور بتابید بر رویشان
شده پوست از روی نیکویشان
هوش مصنوعی: چقدر تابش نور خورشید بر چهره‌های زیبا و نیکو، باعث تغییر در پوست آن‌ها شده است.
یکی روز اهریمن کینه ساز
به مسجد روان گشت بهر نماز
هوش مصنوعی: یک روز اهریمن که دشمنی و کینه در دل داشت، به سوی مسجد رفت تا نماز بخواند.
شه ناتوان را به همره ببرد
که سازد به چشم بزرگانش خرد
هوش مصنوعی: پادشاه ناتوان، باید با کسی همراه شود که به او کمک کند تا در نظر بزرگ‌ترها، خردمند و توانمند به نظر برسد.
به فرمان او هر که بد روشناس
برفتند در جایگاه سپاس
هوش مصنوعی: به دستور او، هر کسی که به نیکی شناخته شود، به مقام شکرگزاری می‌رسد.