شمارهٔ ۱۳۱
عاشقان تا ز کمند غم عشقت نرهند
دل محنت زده بر جان بلاکش ننهند
بیدلانی که گرفتار خم زلف تو اند
تا قیامت ز پریشانی و سودا نرهند
بندگانی که کنند ار کرمت آزادی
هر یک از راه شرف غیرت صد پادشهند
نظرم بر مه و مهرست شب و روز و لیک
مه و مهر تو که در سایه زیر کلهند
من چو یعقوبم و جان و دل من یوسف وار
در چه سیب زنخدان تو دائم به چهند
لعل دربار ترا خاصیت کاهرباست
ورنه عشاق چرا در طلبش همچو کهند
نرم و آهسته بما بر گذرای سرو روان
که بزیر قدمت شیفتگان خاک رهند
من از آنچشمه حیوان و خط سبز وشت
صنع حق بینم و قومی ز پی آب و کهند
گفتمش از تو مرا بوس و کناری هوس است
گفت نشنیده ئی آخر دو بیک کس ندهند
هوشدار ابن یمین فتنه دور قمر اند
آندو جادو که بعینه دو بلای سیهند
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.