گنجور

بخش ۹ - غزل

کای دل شده مبتلای عشقت
تا چند کشم بلای عشقت
بیگانه شود ز خویش چون من
هر کاو شود آشنای عشقت
جان و دل و عقل و دین به یک بار
درباختم از برای عشقت
بلبل صفت از هزار دستان
هر لحظه زنم نوای عشقت
چون صبح ز مهر می‌زند دم
تا یافت دلم صفای عشقت
اسرار حقیقت آشکار است
در جام جهان‌نمای عشقت
گر سر برود به خاک پایت
از سر نرود هوای عشقت
شد ابن عماد مست و مدهوش
از جام طرب‌فزای عشقت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کای دل شده مبتلای عشقت
تا چند کشم بلای عشقت
هوش مصنوعی: ای دل، چرا تا به کی درگیر عشق تو هستی و این درد را تحمل می‌کنی؟
بیگانه شود ز خویش چون من
هر کاو شود آشنای عشقت
هوش مصنوعی: هر کس که با عشق تو آشنا شود، مانند من از خود بیگانه خواهد شد.
جان و دل و عقل و دین به یک بار
درباختم از برای عشقت
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو همه چیز را یکجا از دست دادم؛ جان و دل و عقل و ایمانم را.
بلبل صفت از هزار دستان
هر لحظه زنم نوای عشقت
هوش مصنوعی: بلبلی که ویژگی‌هایش را دارم، هر لحظه با هزار دستان، آهنگ عشق تو را می‌سرایم.
چون صبح ز مهر می‌زند دم
تا یافت دلم صفای عشقت
هوش مصنوعی: وقتی صبح با نور خورشید آغاز می‌شود، قلبم آرامش عشق تو را پیدا می‌کند.
اسرار حقیقت آشکار است
در جام جهان‌نمای عشقت
هوش مصنوعی: رازهای حقیقت در جام عشق تو به روشنی نمایان است.
گر سر برود به خاک پایت
از سر نرود هوای عشقت
هوش مصنوعی: اگر جانم را هم بدهم، از عشق تو دست نمی‌کشم و محبتت را فراموش نمی‌کنم.
شد ابن عماد مست و مدهوش
از جام طرب‌فزای عشقت
هوش مصنوعی: ابن عماد از شادی و لذت عشق تو مست و غرق در خوشی شده است.