گنجور

بخش ۶ - آغاز داستان

این طرفه حکایتی‌ست بشنو
وز عشق روایتی‌ست بشنو
گویند که گشت نوجوانی
سرگشتۀ مهر دلستانی
عشق رخ آن نگار سرمست
بربود عنان عقلش از دست
می‌برد به سر در این غم ایام
یک لحظه نمی‌گرفت آرام
می‌سوخت در آتش فراقش
می‌ساخت به درد اشتیاقش
چون بلبل مست هر سحرگاه
می‌کرد هزار ناله و آه
با درد نشسته روز و شب شاد
از بود وجود خویش آزاد
فارغ ز ریا و خودپرستی
کارش همه بی‌خودی و مستی
خط بر سر حرف خود کشیده
پیوند ز غیر او بریده
از مشغلۀ وجود فارغ
از بند زیان و سود فارغ
مجنون‌صفت از فراق لیلی
از هر مژه‌ای گشاده سیلی
گه جامه صبر چاک کردی
گه نالۀ دردناک کردی
گه با دد و دام آرمیدی
از خلق چو وحشیان رمیدی
از صحبت عشق زار گشته
آشفته و بی‌قرار گشته
دل در سر کار عشق کرده
جان نیز نثار عشق کرده
از فرقت آن مه دل‌افروز
در غصه گذاشتی شب و روز
القصه به جان رسید کارش
وز دست برفت روزگارش
چون هیچ کسش نبود محرم
جز باد صبا ندید همدم
با باد زبان راز بگشاد
گفت ای دل و جان من به تو شاد
ای روح مشام دردمندان
بوی تو انیس مستمندان
ای محرم عاشقان مسکین
وی همدم بی‌دلان غمگین
ای چهره‌فروز شاهد گل
وی حلقه‌گشای زلف سنبل
اطراف چمن معطر از تو
بیداری چشم عبهر از تو
مشاطۀ نوعروس گلزار
جان‌بخش چو بوی زلف دلدار
عیسی‌دمی و رسول صادق
در راه محبتی موافق
کس چون تو پیام عشق‌بازان
هرگز نبرد به دل‌نوازان
عمری‌ست که در هوای آنم
تا قصۀ خویش بر تو خوانم

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

این طرفه حکایتی‌ست بشنو
وز عشق روایتی‌ست بشنو
هوش مصنوعی: داستانی جالب وجود دارد که درباره عشق و احساساتی که به هم مرتبط است، روایت می‌شود.
گویند که گشت نوجوانی
سرگشتۀ مهر دلستانی
هوش مصنوعی: می‌گویند که جوانی در عشق دختر محبوبش گم شده و سردرگم است.
عشق رخ آن نگار سرمست
بربود عنان عقلش از دست
هوش مصنوعی: عشق چهرهٔ آن محبوب خوشحالی، کنترل عقل را از دستش گرفته است.
می‌برد به سر در این غم ایام
یک لحظه نمی‌گرفت آرام
هوش مصنوعی: غم و اندوه ایام به قدری عمیق است که لحظه‌ای هم آرامش نمی‌یابم.
می‌سوخت در آتش فراقش
می‌ساخت به درد اشتیاقش
هوش مصنوعی: او در آتش دوری از عشقش می‌سوزد و از درد علاقه‌اش چیزی می‌سازد.
چون بلبل مست هر سحرگاه
می‌کرد هزار ناله و آه
هوش مصنوعی: در هر صبح زود، مانند بلبل شاد و سرمست، هزاران ناله و آه سر می‌دهد.
با درد نشسته روز و شب شاد
از بود وجود خویش آزاد
هوش مصنوعی: با وجود دردی که دارم، روز و شب را سپری می‌کنم و از آنچه هستم و از خودم راضی هستم.
فارغ ز ریا و خودپرستی
کارش همه بی‌خودی و مستی
هوش مصنوعی: این فرد از تظاهر و خودخواهی فاصله دارد و تمام کارهایش ناشی از حالتی از خودباختگی و شیدایی است.
خط بر سر حرف خود کشیده
پیوند ز غیر او بریده
هوش مصنوعی: او برای بیان حرفش به شدت پایبند است و ارتباطش را با دیگران قطع کرده است.
از مشغلۀ وجود فارغ
از بند زیان و سود فارغ
هوش مصنوعی: از درگیری و مشغله‌های زندگی آزاد و رها هستم و هیچ وابستگی به سود و زیان ندارم.
مجنون‌صفت از فراق لیلی
از هر مژه‌ای گشاده سیلی
هوش مصنوعی: مجنون، به خاطر دوری از لیلی، از چشمانش اشک‌هایی می‌ریزد که همچون سیل سرازیر می‌شود.
گه جامه صبر چاک کردی
گه نالۀ دردناک کردی
هوش مصنوعی: گاهی صبوری را کنار گذاشتی و گاهی با ناله‌های دردناک خود به اشتراک گذاشته‌ای.
گه با دد و دام آرمیدی
از خلق چو وحشیان رمیدی
هوش مصنوعی: گاهی از یاد انسان‌ها مانند وحشیان فرار می‌کنی و با جانوران و موجودات بی‌خود در ارتباط هستی.
از صحبت عشق زار گشته
آشفته و بی‌قرار گشته
هوش مصنوعی: از گفت‌وگو درباره عشق، دلش به شدت ناراحت و بی‌قرار شده است.
دل در سر کار عشق کرده
جان نیز نثار عشق کرده
هوش مصنوعی: دل در دنیای عشق مشغول است و جان را نیز در راه عشق هزینه کرده است.
از فرقت آن مه دل‌افروز
در غصه گذاشتی شب و روز
هوش مصنوعی: به خاطر دوری آن ماه زیبا، شب و روز را در غم و اندوه گذرانده‌ای.
القصه به جان رسید کارش
وز دست برفت روزگارش
هوش مصنوعی: به هر حال، کار او به حدی سخت و دشوار شد که جانش به لبش رسید و دیگر نمی‌توانست این وضعیت را تحمل کند و روزگارش را از دست داد.
چون هیچ کسش نبود محرم
جز باد صبا ندید همدم
هوش مصنوعی: هیچ کس جز باد صبا، همدلی برای او نبود که درد و دلش را بشنود و درکش کند.
با باد زبان راز بگشاد
گفت ای دل و جان من به تو شاد
هوش مصنوعی: با وزش باد، دل و جانم را خوشحال کرده و از خودم رازهایی را برای تو بیان کردم.
ای روح مشام دردمندان
بوی تو انیس مستمندان
هوش مصنوعی: ای روحی که برای بیمارانی که در درد و رنج هستند، بوی تو مایه آرامش و دلجویی کسانی است که در سختی‌ها و ناملایمات زندگی به سر می‌برند.
ای محرم عاشقان مسکین
وی همدم بی‌دلان غمگین
هوش مصنوعی: ای کسی که با عاشقان فقیر آشنا هستی و همدم دلسوختگان غمگین می‌باشی.
ای چهره‌فروز شاهد گل
وی حلقه‌گشای زلف سنبل
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، چهره‌ات نورانی است و چون گل می‌درخشد، تو مانند حلقه‌ای هستی که زلف سنبل را باز می‌کند.
اطراف چمن معطر از تو
بیداری چشم عبهر از تو
هوش مصنوعی: در کنار چمن معطر، از تو بیداری و هوشیاری پیدا می‌شود.
مشاطۀ نوعروس گلزار
جان‌بخش چو بوی زلف دلدار
هوش مصنوعی: آرایشگر عروس در باغی پر از گل، با بویی شبیه به موهای محبوبش در حال کار است.
عیسی‌دمی و رسول صادق
در راه محبتی موافق
هوش مصنوعی: تو مظهر عشق هستی و پیام‌آور صداقت، که در مسیر محبت همگام و هماهنگ با یکدیگری حرکت می‌کنید.
کس چون تو پیام عشق‌بازان
هرگز نبرد به دل‌نوازان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به مانند تو، پیام‌آور عشق و محبت به دل‌های نرم و حساس نیست.
عمری‌ست که در هوای آنم
تا قصۀ خویش بر تو خوانم
هوش مصنوعی: سالیان زیادی است که در آرزوی آن هستم تا قصه‌ام را برای تو بگویم.

حاشیه ها

1403/11/22 23:01
افسانه چراغی

صحبت به معنی مصاحبت و همنشینی است.