گنجور

بخش ۴ - سبب نظم کتاب

فرخنده شبی نشسته بودم
در بر رخ غیر بسته بودم
از نیک و بد جهان گذشته
وز باده فکر مست گشته
تا درنگرم ز راه بینش
کز چیست نظام آفرینش
مقصود چه بود از آنکه آدم
شد مظهر سر اسم اعظم
جان از چه حیات جاودان یافت
تن بهر چه خلقت روان یافت
سرگشتگی سپهر از چیست؟
تاب مه و سوز مهر از چیست؟
از چیست مدام مستی می
وین غلغل چنگ و نالۀ نی
داغ از چه نهاد لاله بر دل
سرو از چه بماند پای در گل
گل پیرهن از چه میکند چاک
وز بهر چه شد بنفشه غمناک
گریان ز چه گشت ابر آزار
نرگس همه شب چراست بیدار
القصه درین خیال بودم
باخویش درین مقال بودم
دل کآینۀ جمال شاهی‌ست
گنجینۀ حکمت الهی‌ست
گفت این همه مست جام عشقند
چون مرغ اسیر دام عشقند
عشق است نظام کار عالم
بر عشق بود مدار عالم
کونین چو جسم و عشق جان است
در دانۀ بحر لامکان است
عکسی ز جمال ذوالجلال است
طغرای مثال لایزال است
دل چون به زبان حال بر من
این نکته عشق کرد روشن
بنمود مرا رهی کزان راه
گشتم ز رموز غیب آگاه
خوردم ز شراب‌خانۀ عشق
جامی ز می مغانۀ عشق
زین باده چو جرعه‌ای چشیدم
سر قدم آشکار دیدم
آزاد شدم ز هستی خویش
وز بند هواپرستی خویش
دانای رموز غیب گشتم
گنجور کنوز غیب گشتم
چون بر من بی‌قرار شیدا
این سر نهفته شد هویدا
از عالم غیب منهی راز
درداد به گوش جانم آواز
کای محرم سر عشق‌بازی
مشمار حدیث عشق‌بازی
بگشای در خزینۀ نظم
در بحر فکن سفینۀ نظم
در جستن گوهر معانی
سعیی بنمای تا توانی
اعجاز سخنوری عیان کن
وز عشق حکایتی بیان کن
از غیب چو این ندا شنیدم
تدبیر قبول حکم دیدم
جستم ز ضمیر خویش یاری
بستم کمر سخن‌گزاری
در نظم کشیدم این جواهر
کآمد به کفم ز بحر خاطر
در پردۀ دل ندای عشاق
بنواختم از برای عشاق
یعنی که ز عشق داستانی
گفتم به لطیف‌تر بیانی
تا ماند از آن به هر دیاری
از ابن عماد یادگاری

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سید محمدرضا شهیم

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فرخنده شبی نشسته بودم
در بر رخ غیر بسته بودم
هوش مصنوعی: در شبی خوشحال و شاداب، نشسته بودم و به چهره کسی دیگر نگاه می‌کردم.
از نیک و بد جهان گذشته
وز باده فکر مست گشته
هوش مصنوعی: انسان از خوبی‌ها و بدی‌های دنیا عبور کرده و تحت تأثیر تفکر و تفکر عمیقش به حالت ورطۀ مستی رسیده است.
تا درنگرم ز راه بینش
کز چیست نظام آفرینش
هوش مصنوعی: تا وقتی که از طریق بینش و دیدگاه خودم به بهشت و زیبایی‌های آفرینش نمی‌نگرم، هرگز نمی‌توانم به عمق و حقیقت وجودی این نظام پی ببرم.
مقصود چه بود از آنکه آدم
شد مظهر سر اسم اعظم
هوش مصنوعی: منظور چه بود از اینکه آدم به عنوان نماد و مظهر بزرگ‌ترین نام الهی تبدیل شد؟
جان از چه حیات جاودان یافت
تن بهر چه خلقت روان یافت
هوش مصنوعی: جان چرا زندگی ابدی پیدا کرد و بدن برای چه به وجود آمد تا روح داشته باشد؟
سرگشتگی سپهر از چیست؟
تاب مه و سوز مهر از چیست؟
هوش مصنوعی: سؤالی درباره‌ی ناامنی و آشفتگی آسمان و همچنین درخشش و گرمای خورشید مطرح شده است. به دنبال دلیل و منبع این ناپایداری‌ها و زیبایی‌های آسمانی هستیم.
از چیست مدام مستی می
وین غلغل چنگ و نالۀ نی
هوش مصنوعی: همواره به چه دلیل هستی در حال مستی از شراب و صدای موسیقی چنگ و نای را می‌شنوی؟
داغ از چه نهاد لاله بر دل
سرو از چه بماند پای در گل
هوش مصنوعی: چرایی گدازش و درد لاله را در دل بدانید، و این که چرا سرو به رغم زیبایی‌اش همچنان در گل مانده است.
گل پیرهن از چه میکند چاک
وز بهر چه شد بنفشه غمناک
هوش مصنوعی: چرا گل لباسی را پاره کرده و چه سبب شده که بنفشه غمگین باشد؟
گریان ز چه گشت ابر آزار
نرگس همه شب چراست بیدار
هوش مصنوعی: ابر با خود غمی به همراه دارد که نرگس را آزار می‌دهد و به همین دلیل همه شب بیدار و در اندیشه است.
القصه درین خیال بودم
باخویش درین مقال بودم
هوش مصنوعی: در این اندیشه‌ام بودم که با خودم در این موضوع صحبت می‌کردم.
دل کآینۀ جمال شاهی‌ست
گنجینۀ حکمت الهی‌ست
هوش مصنوعی: دل مانند آینه‌ای است که زیبایی سلطانی را نشان می‌دهد و خزانه‌ای از دانش و حکمت الهی به شمار می‌رود.
گفت این همه مست جام عشقند
چون مرغ اسیر دام عشقند
هوش مصنوعی: گفت این افراد که به شدت در عشق غرق شده‌اند، همانند پرندگانی هستند که در دام عشق گرفتار شده‌اند.
عشق است نظام کار عالم
بر عشق بود مدار عالم
هوش مصنوعی: عشق، اساس و پایه‌ای است که همه چیز در جهان بر آن بنا شده است و همه چیز در دور عشق می‌چرخد.
کونین چو جسم و عشق جان است
در دانۀ بحر لامکان است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که جهان مادی (کونین) به مانند جسم است و عشق به عنوان روح آن محسوب می‌شود. در واقع، عشق به نوعی موجودیت و معنای عمیق‌تری به این دو جهان می‌بخشد، همان‌طور که در دانه‌ای از دریا، وجودی از نامحدود و بیکرانی نهفته است.
عکسی ز جمال ذوالجلال است
طغرای مثال لایزال است
هوش مصنوعی: تصویری از زیبایی بی‌پایان و شگفت‌انگیز وجود دارد که نماد جاودانگی است.
دل چون به زبان حال بر من
این نکته عشق کرد روشن
هوش مصنوعی: دل وقتی با حال و زبان خودم من را آگاه کرد، از عشق این نکته به وضوح روشن شد.
بنمود مرا رهی کزان راه
گشتم ز رموز غیب آگاه
هوش مصنوعی: سفارشی به من راهی نشان داد که از آن مسیر، به اسرار پنهان پی بردم.
خوردم ز شراب‌خانۀ عشق
جامی ز می مغانۀ عشق
هوش مصنوعی: از میخانه عشق، جرعه‌ای نوشیدم که مربوط به عشق مغان است.
زین باده چو جرعه‌ای چشیدم
سر قدم آشکار دیدم
هوش مصنوعی: وقتی جرعه‌ای از این شراب نوشیدم، قدم‌گذارى را واضح و آشکار مشاهده کردم.
آزاد شدم ز هستی خویش
وز بند هواپرستی خویش
هوش مصنوعی: من از وجود خود و از قید و بندِ خواسته‌های دنیوی‌ام آزاد شدم.
دانای رموز غیب گشتم
گنجور کنوز غیب گشتم
هوش مصنوعی: من به دانشی دست یافته‌ام که پرده‌های اسرار را می‌زاید و رازهای نهفته را برایم نمایان می‌کند.
چون بر من بی‌قرار شیدا
این سر نهفته شد هویدا
هوش مصنوعی: وقتی حالت بی‌قراری و شیدایی‌ام افزون شد، راز درونم به روشنی ظاهر گردید.
از عالم غیب منهی راز
درداد به گوش جانم آواز
هوش مصنوعی: از دنیای پنهان و ناشناخته، رازهایی به من انتقال یافته و صدایی به گوش جانم رسیده است.
کای محرم سر عشق‌بازی
مشمار حدیث عشق‌بازی
هوش مصنوعی: ای کسی که به راز عشق آگاهی، هرگز از عشق و بازی‌های آن سخن نگو.
بگشای در خزینۀ نظم
در بحر فکن سفینۀ نظم
هوش مصنوعی: دروازه‌ای به دنیای شعر و ادب بگشای و تلاش کن تا کشتی نظم را در اقیانوس ادبیات به حرکت درآوری.
در جستن گوهر معانی
سعیی بنمای تا توانی
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن ارزش‌های عمیق و معانی ناب تلاش کن تا جایی که می‌توانی.
اعجاز سخنوری عیان کن
وز عشق حکایتی بیان کن
هوش مصنوعی: توانایی شگفت‌انگیز سخنوری خود را نشان بده و از عشق داستانی را روایت کن.
از غیب چو این ندا شنیدم
تدبیر قبول حکم دیدم
هوش مصنوعی: وقتی ندا و پیامی از عالم غیب به گوشم رسید، درک کردم که باید با حکمت و درایت به این موضوع واکنش نشان دهم.
جستم ز ضمیر خویش یاری
بستم کمر سخن‌گزاری
هوش مصنوعی: از خودم یاری خواستم و کمر به گویندگی و بیان حقیقت بستم.
در نظم کشیدم این جواهر
کآمد به کفم ز بحر خاطر
هوش مصنوعی: در نظم و شعر، این گنجینه را به دست آوردم که از دل و فکر خودم برآمده است.
در پردۀ دل ندای عشاق
بنواختم از برای عشاق
هوش مصنوعی: در دل خود برای عاشقان نغمه‌ای سرودم.
یعنی که ز عشق داستانی
گفتم به لطیف‌تر بیانی
هوش مصنوعی: من داستانی از عشق را با زیبایی و لطافت بیان کردم.
تا ماند از آن به هر دیاری
از ابن عماد یادگاری
هوش مصنوعی: تا زمانی که از ابن عماد یادگاری باقی بماند، در هر جا که برویم، از او یاد می‌کنیم.

حاشیه ها

1403/11/22 23:01
افسانه چراغی

آزار اولین ماه از ماه‌های سُریانی و برابر با فروردین ماه است. اشاره به بارش باران بهاری دارد.

1403/11/22 23:01
افسانه چراغی

گل لاله در دل خود کبودی دارد که به داغ یا نشان تشبیه شده.