غزل شمارهٔ ۲۸۲۴
تمثال خیالیم چه زشتی چه نکویی
ای آینه بر ما نتوان بست دورویی
ناموس حیا بر تو بنازدکه پس از مرگ
با خاک اگر حشر زند جوش نرویی
هوشی که چها دوختهای از نفسی چند
چاک دو جهان را به همین رشته رفویی
ترتیب دماغت به هوس راست نیاید
خود را مگر ای غنچهکنی جمع و ببویی
از صورت ظاهر نکشی تهمت غایب
باور مکن این حرف که گویند تو اویی
زبن خرقه برون تاز و در غلغله واکن
چون نی به نیستان همه تن بند گلویی
حسن تو مبرا ز عیوبست ولیکن
تا چشم به خود دوختهای آبله رویی
هر چندکه اظهار جمال از تو نهفتند
اما چه توانکردکه پرآینه خویی
گر یک مژه جوشی به زبان نم اشکی
سیرابتر از سبزهٔ طرف لب جویی
تا چینی دلکاسه به خوان تو نچیند
گر خود سر فغفور برآیی دو سه مویی
تا آب تو نم دارد وگردیست ز خاکت
در معبد عرفان نه تیمم نه وضویی
کو جوش خمستان و تماشای بهارت
زبن ساز که گل در سبدومی به سبویی
غواصی رازت به دلایل چه جنون است
در قلزم تحقیق شنا خوانده کدویی
ای شمع خیال آینه از رنگ بپرداز
رنگیکه نداری عرقیکنکه بشویی
فهمی بهکتاب لغز وهم نداری
آن روزکه پرسند چه چیزی، تو چهگویی
ای مرکز جمعیت پرگار حقیقت
گر از همه سو جمعکنی دل، همه سویی
بیدل من و ما از تو ببالد، چه خیال است
هر چند تو او نیستی، آخر نه از اویی
غزل شمارهٔ ۲۸۲۳: بهار آن دل که خون گردد به سودای گل روییغزل شمارهٔ ۲۸۲۵: محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تمثال خیالیم چه زشتی چه نکویی
ای آینه بر ما نتوان بست دورویی
هوش مصنوعی: تصویر خیالی ما هم میتواند زشت باشد و هم زیبا. ای آینه، نمیتوانی به ما نگاه دوگانه داشته باشی و واقعیتمان را به این شکل نشان دهی.
ناموس حیا بر تو بنازدکه پس از مرگ
با خاک اگر حشر زند جوش نرویی
هوش مصنوعی: عفت و حیا به تو افتخار میکند، زیرا پس از مرگ نیز اگر با خاک شدن احیا شوی، دیگر از تو نشانی نخواهد بود.
هوشی که چها دوختهای از نفسی چند
چاک دو جهان را به همین رشته رفویی
هوش مصنوعی: اگر ذهن تو به خوبی تربیت شده، قدرتی که داری میتواند دو جهان را به هم متصل کند و در این مسیر از تجربیات و احساساتت بهره ببری.
ترتیب دماغت به هوس راست نیاید
خود را مگر ای غنچهکنی جمع و ببویی
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به تمایلاتت دست یابی، باید خودت را جمع و جور کنی و از زیباییها بهرهبرداری کنی.
از صورت ظاهر نکشی تهمت غایب
باور مکن این حرف که گویند تو اویی
هوش مصنوعی: به ظاهر کسی را قضاوت نکن و از تصویر ظاهری او نتیجهگیری نکن؛ باور نکن حرفهایی را که درباره دیگران میزنند که تو همان آدمی هستی که دربارهاش صحبت میشود.
زبن خرقه برون تاز و در غلغله واکن
چون نی به نیستان همه تن بند گلویی
هوش مصنوعی: از لای لباس خود صدای زوزهای را بیرون آور و مانند نی در میان نیستان، همه وجودت را به آواز درآور.
حسن تو مبرا ز عیوبست ولیکن
تا چشم به خود دوختهای آبله رویی
هوش مصنوعی: زیبایی تو از همه عیبها پیراسته است، اما وقتی که به خودت نگاه میکنی، نشانههایی از نقص در تو پیدا میشود.
هر چندکه اظهار جمال از تو نهفتند
اما چه توانکردکه پرآینه خویی
هوش مصنوعی: هرچند که زیبایی تو را پنهان کردهاند، اما نمیتوان منکر این شد که تو ذاتا دارای صفات نیکویی هستی.
گر یک مژه جوشی به زبان نم اشکی
سیرابتر از سبزهٔ طرف لب جویی
هوش مصنوعی: اگر حتی یک مژهات رنجیده باشد، اشکی که از آن بریزد، از سبز بودن چمن کنار لب جویبار، سرشارتر خواهد بود.
تا چینی دلکاسه به خوان تو نچیند
گر خود سر فغفور برآیی دو سه مویی
هوش مصنوعی: هرچند که کسی به خاطر مقام و ثروت تو جویا باشد و به سمت تو بیاید، اما اگر خودت حاکم و صاحبنظر نباشی، هیچکس به تو توجهی نخواهد کرد.
تا آب تو نم دارد وگردیست ز خاکت
در معبد عرفان نه تیمم نه وضویی
هوش مصنوعی: تا وقتی که آب و رطوبت در وجود تو هست و خاکت در جایی مقدس گرد است، نیازی به تیمم و وضو نیست.
کو جوش خمستان و تماشای بهارت
زبن ساز که گل در سبدومی به سبویی
هوش مصنوعی: برو و از شور و نشاط گلستان و زیباییهای بهار لذت ببر، زیرا که گل در سبد و سبو در دستان توست.
غواصی رازت به دلایل چه جنون است
در قلزم تحقیق شنا خوانده کدویی
هوش مصنوعی: غواصی در عمق رازهایت به چه دلیلی است؟ آیا این رفتار دیوانگی است در دریای تحقیق و جستجو؟
ای شمع خیال آینه از رنگ بپرداز
رنگیکه نداری عرقیکنکه بشویی
هوش مصنوعی: ای شمع خیال، آینه را از رنگ خالی کن؛ رنگی که نداری انتظار نداشته باش و به خودت اینقدر عرق نریز که بگذاری پاک شوی.
فهمی بهکتاب لغز وهم نداری
آن روزکه پرسند چه چیزی، تو چهگویی
هوش مصنوعی: در روزی که از تو سوال کنند، به راحتی نمیتوانی پاسخ بدهی، زیرا حتی به رموز و مفاهیم کتابها هم تسلط نداری.
ای مرکز جمعیت پرگار حقیقت
گر از همه سو جمعکنی دل، همه سویی
هوش مصنوعی: ای نقطهی مرکزی که همهی جمعیتها دور تو گرد آمدهاند، اگر بتوانی دلها را از هر طرف به خود جذب کنی، همه جا را در بر خواهی گرفت.
بیدل من و ما از تو ببالد، چه خیال است
هر چند تو او نیستی، آخر نه از اویی
هوش مصنوعی: من و بیدل به تو اشاره میکنیم و این به خاطر اندیشههایی است که درباره تو داریم. هرچند که تو در واقع وجود نداری، اما در نهایت، نمیتوانیم از تو جدا شویم.
حاشیه ها
1395/03/12 14:06
«ترتیب دماغ» نیست بلکه «تر طیب دماغ» است. فکر نکنید که در نسخه ی اصلی «ترتیب» را به اشتباه «تر طیب» نوشته اند

بیدل دهلوی